«ذن، گوشت و استخوان»
نویسنده: پال رپس
مترجم: سهراب دریابندری
ناشر: نشر نو؛ چاپ اول ۱۳۹۷
۱۹۶ صفحه، ۲۶۰۰۰ تومان
***
ذن چیست؟ در پایان کتاب مهم «ذن، گوشت و استخوان» پس از این توضیح رازورانه: «اگر میخواهید تلاش کنید، اما ذن از خودش میآید. ذن حقیقی، در زندگی روزمره دیده میشود. هوشیاری در عمل است. همهی درهای درونی ما را بیش از هر آگاهی محدودی به طبیعت بیانتها باز میکند.»، در برابر پاسخ بازیگوشانهی «ذن چیست؟» فضایی خالی قرار داده است. کتاب با همین فضای سفید و دلهرهآور به پایان میرسد. در این سفیدی بیپایان و رازناک چه چیزی نهفته است؟ ذن کدام در را به کدام پاسخ موهوم باز میکند. ذهن کجاست و دریا چیست؟
ذن را میتوان مدیتیشنی دانست که در چهار سطح اتفاق میافتد: سطح نخست، شاهدی بر محیط اطراف و نظارت بر صداها، نورها، حس سرما و گرما، نشستن، خوابیدن و غنودن از محیط اطراف است. لایهی دوم، شاهد بودن بر ذهن است. آرام ساختن ذهن و دور کردن پریشانیها؛ با اندیشهها نستیزیم، از آنها تن نزنیم و بر آنها برچسبهای خوب و بد نزنیم. سطح سوم در ساحت جسم است؛ بر نقطهنقطهی بدن و وانهادگی و آرامش آنها شاهد باشیم. بدین معنی که هر بخش را یا از سر تا پایین یا از پایین تا سر ادراک و عضلات را رها کنیم. لایهی چهارم ذن تنفس است. در این سطح ما ناظر ریتم و آهنگ طبیعی تنفس خود هستیم؛ ۴ ثانیه نفسکشیدن، ۴ ثانیه حبس نفس، ۴ ثانیه بازدم و ۴ ثانیه خنثی.
ذن یکی از مکاتب مذهب بودا در چین پدیدار شد. ذن بر این نکته تاکید میگذارد که فرد میبایست لحظه به لحظه اندیشه کند و در ماهیت اشیا، جانداران و ذرات هستی به ژرفا برسد و از این رهگذار به تجربههایی بیواسطه دست یابد. مکتوبات ذن اشکال گوناگون دارد و در طی زمان پویایی و نشاط خود را حفظ کرده است. «کوان»ها یکی از مشهورترین این مکتوبات است که در کتاب حاظر مجموعهای از درخشانترین آنها گردآوری شده است. کوانها معماهای پاردوکسیکالی هستند که به عنوان شیوهای از مراقبه در آیین ذن ارائه میشوند. هدف کوان این است که ذهن تحلیلگر و خودمحور کناره بگیرد تا بیذهنی، که شهودگرایی بیشتری دارد پدیدار شود. هدف این نیست که به یک پاسخ سرراست برسیم، بلکه هدف این است تا ببینیم اندیشهی ما به یک پاسخ کاملن راضیکننده نرسیده است. هستند کسانی که ادعا میکنند کوانها از اساس ضد اندیشه هستند. اما آنها نه عقلانی هستند و نه ضد عقل. کوانها تنها به این اصل اشاره دارند که نمیتوان بر حقیقت دست کشید. یک کوان مثل چاقویی ذهن مراقبهگر را میشکافد. مانند چکشی که برای درهمشکستن اندیشهی خشک و بدون انعطاف به کار میرود. کوان یک مکعب روبیک از کلمات متناقضنماست که ذهن را میشکافد. نباید کوانها را به حد چیستان و معمای صرف تنزل داد بلکه باید با هرکدام از آنها زندگی کرد و گذاشت تا ذهن در شهود عمیق به ژرفای آنها راه ببرد.
کوان گاهی به همراه یک نظر یا توضیح از یک استاد ذن میآید که میبایست به روشنکردن ذهن شاگردان یاری رساند اما این خطر همیشه هست که این نظرنویسیها از حد لازم گذشته و مفهوم خود کوان یا قضیه را محدود و یکوجهی کند. بارها پیش آمده که استادان بزرگ ذن کوانهای مشهور خود یا دیگران را به همراه نظرات در آتش افکندهاند. در حقیقت باید اجازه داد تا کوان همچون آینه عمل کند؛ مراقبهگر در هر زمان و هر جغرافیا هنگامی که در آن نظر کند، چهرهای از خویش را در آن ببیند.
«ذن، گوشت و استخوان» مجموعهای از چهار کتاب است:
۱۰۱ داستان ذن - نخستین بار در ۱۹۳۹ بهدست رایدر و شرکا و شرکت مککی در فیلادلفیا منتشر شد. این داستانها تجربههای واقعی استادان چینی و ژاپنی ذن در طول تقریبا پنج قرن است.
دروازهی بیدر - در ۱۹۳۴ بهدست جان موری در لسآنجلس به چاپ رسید. این کتاب مجموعهی مسائلی است که به آنها کوان یا قضیه میگویند. استادان ذن برای راهنمایی مریدها بهسوی رهایی، از آنها استفاده میکنند.
ده ورزا - اول بار سال ۱۹۳۵ توسط دوراس و شرکا در لسآنجلس منتشر شد. این کتاب ترجمهای است از رسالهی تصویری مشهور چینی در قرن دوازدهم، دربارهی مراحل آگاهی که به روشنی ذهن منتهی میشوند.
تمرکز - یک بازنویسی از دستنوشتههای کهن به زبان سانسکریت است که نخستینبار در بهار ۱۹۵۵ در نشریهی جنتری نیویورک منتشر شد. این کتاب نمایانگر مکتب دیرینهای است که پس از گذشت حدود ۴۰۰۰ سال در کشمیر و مناطقی از هندوستان زنده است و به احتمال زیاد میتواند ریشهی ذن باشد.
اسلوب بسیاری از کوانها به حکایات متون فارسی چون مثنوی معنوی، گلستان سعدی و اقوال و روایات عارفان ایرانی شباهت میبرد هرچند که در غنا و ژرفا هرگز به پایهی آن مکتوبات نمیرسد. با اینهمه این شباهتهای معنادار نشانههایی غریب و نویافته از ارتباط تمدنهای کهن بشری در رای و اندیشه به دست میدهد و اگر با رویکرد معرفتی به سراغ آنها برویم میتواند راهگشای مصائب انسان آشفته و سرگشتهی امروز باشد. کوانی زیبا را از کتاب «ذن، گوشت و استخوان» میخوانید:
نامهای به مردی که میمرد
باسوئی این نامه را برای یکی از شاگردانش که در حال مرگ بود نوشت:
«ذات ذهن تو به دنیا نیامده و برای همین هرگز نمیمیرد. وجود نیست که نابود بشود و «تهیبودن» نیست که خالی بیارزشی باشد. نه رنگ است و نه شکل. نه لذتی دارد و نه رنجی. میدانم که سخت بیمار هستی. مثل یک رهرو خوب ذن با آن بیماری قاطعانه روبهرو شدی. ممکن است دقیقا ندانی کیست که رنج میبرد ولی از خودت بپرس: ذات ذهن چیست؟ فقط به همین فکر کن، به چیز بیشتری نیاز نخواهی داشت. هیچچیزی نخواه. پایان تو که بیپایان است مانند دانهی برفی است که در هوای پاک حل میشود.»