«جنایت کنت نوویل»
نویسنده: املی نوتوم
مترجم: ویدا سامعی
ناشر: فرهنگ نشر نو ، چاپ اول 1397
93 صفحه، 12000 تومان
****
«از تمام وظایفی که بر عهده او گذاشته شده بود این یکی غیرانسانیترین بود. البته دیگر وظایفش هم که این اندازه وحشتآور نبودند لحظهای پا از گلویش برنمیداشتند: هر اتفاقی که میافتاد او مجبور بود برای حفظ ظاهر با متانت، آرامش، اخلاق و وقار رفتار کند؛ این ظاهر به ساختمانی میمانست پر از پیچیدگیهای احمقانه که به سادگی دچار لغزش میشد و کوچکترین لغزشی هم برایش بسیار گران تمام میشد. روایت میکنند که خانواده کارتون - ترز با هم به دیدن گلخانه لائِکن رفته بودند و از آنجا که ورشکسته شده بودند موقع ناهار شروع به خوردن ساندویچهای پیچیده در ورق آلومینیومی کردند که با خودشان از خانه آورده بودند، آنهم بدون آن که سعی کنند این کار را از دید دیگران مخفی کنند. مجازات و تحریم فیالفور اعمال شد: دیگر هیچکس از این طبقه حتی نام آنها را بر زبان نیاورد.
زندگی هنری در وحشت از این لغزشها میگذشت. او هرگز به خودش اجازه نمیداد کسی را حتی با دلیل کارهایی بدتر از این داستانِ ساندویچ، طرد کند اما پذیرفته بود که دیگران بتوانند او را به دلایلی بسیار کوچکتر از اجتماع خود کنار بگذارند.»
جنایت کنت نوویل نیز مانند بسیاری از آثار املی نوتوم رمانی چند لایه است. در نگاه اول، میتواند داستانی پلیسی- جنایی باشد که در بستری از زندگی بازماندگان آریستوکراسی بلژیک رخ میدهد. در این میان حفظ ویژگیهای زندگی اشرافی به عنوان ارزشی چنان مهم تلقی میشود که برای حفظ آن نه تنها آسایش و مال که حتی خانواده و جان افراد را میتوان و باید فدا کرد. میهمانی سالانهی کنت در املاک خانوادگی آن قدر مهم است که حتی در آستانهی فروپاشی و ورشکستگی کنت نیز با تمام آداب و جزئیات گذشته برگزار میشود؛ گلهایی که از بهترین گلفروشیها سفارش داده میشوند، لیوانهای کریستالی که حتی اثر انگشتی درخشش آنها را لکهدار نمیکند، اجرای آواز قوی شوبرت توسط بهترین خوانندهی سوپرانو و بسیاری جزییات دیگر چونان مناسکی پرآداب و تفصیل برگزار میشوند تا نام و نشان خانوادهی اشرافی کنت بیهیچ تردیدی از سوی سایر افراد این طبقه حفظ و تایید شود.
کنت نوویل در گفتگوهای درونیاش خطاب به عمارت خانوادگی پلوویه میگوید: «آه ای قدیمیترین عشق من! به زودی تو را ترک خواهم کرد. اگر آدم شیادی بودم، میتوانستم از هزاران موقعیت پیش آمده استفاده کنم و جیبهایم را چنان با پول پر کنم که مجبور نشوم تو را بفروشم. میدانم همه فکر میکنند آدم احمقی هستم اما به نظر من شرافت و دزدی با هم یکجا جمع نمیشوند.»
با پیشگویی خانم پورتاندوئرِ پیشگو، در آخرین مهمانی سالانهی عمارت اشرافی خانوادهی نوویل، یکی از مهمانان به دست کنت به قتل خواهد رسید. و این سرآغاز توجه ویژهی کنت به کوچکترین دخترش سریوز(Serieuse) و مشکلات روحی اوست. سریوز که سالهاست هیچ احساس عمیقی را تجربه نمیکند و توانایی لمس شادی یا اندوه، هیجان یا نگرانی، افسوس و یا هر حس سرکش انسانیای را از دست داده است، پدر را متقاعد میکند که مهمانی که قرار است به دست وی کشته شود، او باشد. چرا که از دوازده و نیم سالگی به بعد در خمودگی عمیقی غرق است و زندگی برایش معنای خود را از دست داده است.
اما در لایههای پنهانتر رمان، کنت هنری نوویل که همیشه خود را مسئول حفظ اشرافیت خانواده میداند، برای خویش جایگاهی همانند آگاممنون، قائل است و پسر و دختر بزرگترش را همچون فرزندان وی، اورست (Oreste) و الکتر (Electre) نام نهاده است. اما عامدانه نام ایفیژنی (Iphigenia)، فرزند سوم او را بر دختر آخر خویش نمینهد تا به سرنوشت وی دچار نشود. چرا که آگاممنون، دخترش ایفیژنی را برای جلب حمایت خدایان در جنگ تروا قربانی کرد و کنت نمیخواست تجربهی اساطیری فرزندکشی در خانوادهاش تکرار شود.
او در خودآگاه و ناخودآگاه خویش از مرگ خواهر چهارده سالهاش، لوئیز، در رنج است. گرسنگی دائم و بیتوجهی پدر و مادرشان به بیماری لوئیز، این عزیزترین خواهرش را به کام مرگ میفرستد و این تلخترین خاطرهی زندگی کنت است که از یازده سالگی همراه اوست. این اتفاق در حالی میافتد که در اوج فقر شدید و عمیق حاکم بر زندگی خانواده، ظاهر درخشان مظاهر اشرافیت همچنان از سوی پدر و مادر حفظ میشود. کنت، به عنوان شخص اول این خانوادهی اشرافی در نهان ذهن خویش همیشه والدینش را مسبب اصلی مرگ لوئیز میداند. به همین جهت آگاهانه میکوشد تا پدری متفاوت برای فرزندانش باشد. این دقت در پرورش فرزندان و ایجاد رفاه و آسایش زندگی برای خانواده هر چند بسیار وسواسگونه پیش میرود اما کنت با تسلیم در برابر خواست دخترک، گویی تجربهی درونی فرزندکشی را در خانوادهی نوویل تکرار میکند. تجربهای که با وجود اعتقاد پنهان به آن در مورد مرگ خواهرش، هیچ مصداق بیرونی و آشکاری در میان تمام خانوادههای اشرافی بلژیک ندارد. قربانی شدن فرزند برای بقای اشرافیت و حفظ تایید و حمایت سایر خانوادههای آریستوکرات یا قربانی کردن فرزند برای جلب حمایت و رضایت سایر خدایان. املی نوتوم در این رمان نیز از شگرد همیشگیاش استفاده میکند و پایانی پیشبینی ناپذیر میآفریند.