«تنها بازمانده از هولوکاست...»، «تنها کسی که از اردوگاههای کار اجباری آشوویتس جان سالم به در برد»... اینها عباراتی است که در خلاصه داستان چندین فیلم که قهرمان آن یک یهودی رهایییافته است آمده است: «پیانیست» (2002) فیلم معروف رومن پولانسکی فرانسوی-لهستانی، «بازمانده» (2021) ساخته بری لوینسون آمریکایی یهودیتبار، «بروتالیست» (2024) اثر بردی کوربت و حتما تعداد دیگری از فیلمها که با این عبارات خلاصه داستانشان را شروع میکنند و از همان ابتدا احساس همدردی مخاطب را برمیانگیزند.
البته هستند فیلمهایی که چنین عباراتی را به کار نمیبرند اما همچنان به موضوع جنگ جهانی دوم و ظلمی که اروپا خصوصا آلمان نازی در حق یهودیان روداشت را دستمایه ساخت اثر قرار دادهاند، «فهرست شیندلر» (1993) فیلم معروف و موفق استیون اسپیلبرگ، «افسر و جاسوس» (2019) اثر دیگری از رومن پولانسکی که به ماجرای دریفوس و یهودیستیزی فرانسویها میپردازد، La Rafel (2010) ساخته روزلین بوش (که هنوز به زبان فارسی در دسترس نیست) درباره ارودگاه کار اجباری وال دیو در پاریس، «منطقه مورد علاقه» (2023) ساخته جاناتان گلیرز، «ساشا» (1991) اثر الکساندر آرکادی درباره جنگ 6 روزه اسرائیل علیه لبنان، سوریه و عراق، و دهها فیلم دیگر.
حتما خیلیها تعدادی از فیلمهای با موضوع هولوکاست یا اردوگاههای کار اجباری آشوویتس را دیدهاند، حداقل معروفترین ها و موفقترینها را و حتما در این حس با من متفقالقول هستند که چقدر در طول فیلم غصه خوردیم و آلمان نازی را لعن کردیم که این همه بلا و درد به جان لهستانیهای یهودیتبار ریخته و آنها را آواره کرده، همسران حتما عاشق را از هم جدا کرده، جگرگوشههای آنها را از آغوششان کنده، گرسنگی کشیدند، بیمار شدند و مدتها دست به گریبان آن بودند، سخت و وحشتناک کار کردند و... در حالی که هر کدام از آنها برای خود در زندگیشان کسی بودهاند، معمار بودند، آهنگساز بودند، ورزشکار بودند و...
حتما خیلی از ما منتقدان از جمله خود من چقدر در وصف این فیلمها نوشتهایم، از فرم درست و عناصر سینماییشان گفتیم، از موضوع مهم و انسانی آنها حرف زدیم و در رثای ارزش انسانی و عدالت و ظلم و ستم قلمفرسایی کردیم. همه اینها را حق داشتیم، ما هم انسانیم، ما هم درد را تجربه کردیم، ما هم بیعدالتی را میفهمیم. ولی وقتی امروز و بعد از جنگ ناجوانمردانه اسرائیل علیه ایران به این فیلمها نگاه می کنم، اولین چیزی که به ذهنم میرسد، تایید این جمله است: «حضور اسرائیل در رسانههای غرب خیلی پررنگ است».
حتما تامین بودجه لازم برای ساخت این فیلمها که در کشورهای مختلف، توسط کارگردانان یهودیتبار یا غیر یهودی ساخته شده، توسط کشورهای مختلف و خود اسرائیلیها صورت گرفته است تا رنج و درد و ظلمی را که بر آنها رفته به تصویر کشیده شود و پیام این درد و رنج به نسلها و ملتهای دیگر، فراتر از آنچه که رخ داده و در واقعیت وجود داشته، منتقل شود و البته اروپا و امریکا با حمایت از ساخت این قبیل آثار دستشان را بشویند و اندکی از بار احساس گناهشان (اگر داشته باشند) بکاهند. و این کار را آنقدر پرقدرت به سرانجام میرسانند که یهودی صهیونیست میتواند تا ابد چهره قربانی خود را حفظ کنند. این همان قدرت هنر است که میتواند حامل پیامها باشد و راست و دروغ را با ترفندهای مختلف به هم ببافد و آنچنان در موضع خود بایستاد که توان مخالفت با آن از مخاطب سلب شود. این همان قدرت رسانه است، رسانهای که در همه جای دنیا بخش بسیار قابل توجهی از آن در اختیار و تحت نظارت صهیونیستهاست؛ این همان قدرت رسانه سینماست که میتواند بسیار عمیقتر از اخبار و گزارش، تصویر ذهنی حق به جانب از واقعهای که هیچ کس در هیچ جای دنیا اجازه تحقیق درباره آن ندارد، داشته باشد.
ولی حداقل کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که از این به بعد حواسمان باشد با تجربه زیسته جنگ ناعادلانه اسرائیل علیه ایران به تماشای فیلمی درباره «تنها بازمانده از هولوکاست...»، «تنها فردی که جان سالم از آشوویتس به در برده» بنشینیم.



