پیام شلیک موشک ناشناخته ایران
روزنامه قدس نوشت:
دو روز گذشته، انتشار تصاویری از ستون دود و همچنین مشاهده اشیای نورانی در آسمان برخی مناطق کشور مورد توجه محافل داخلی و خارجی قرار گرفته است. شهروندان در گلستان، سمنان، غرب خراسان رضوی، شمال استان اصفهان و بخشهایی از خراسان جنوبی چنین رخدادی را دیده و گزارش کردهاند. همزمان با بالا گرفتن گمانهزنیها، برخی مسئولان امنیتی اعلام کردهاند هیچ گونه نگرانی در این مورد وجود ندارد؛ چراکه این مسئله مربوط به تست سامانههای داخلی است و اطلاعات تکمیلی در صورت نیاز متعاقباً اعلام خواهد شد.
در پی آن رسانههای روسی اعلام کردهاند ایران موشک بالستیک جدید تست کرده است. ظاهراً موشک مذکور حاوی پک فِلِر است که موجب منحرف کردن پدافند هوایی دشمن میشود. این موشک با شلیک منورهای حرارتی، پدافند هوایی را منحرف میکند. منابع عبری نیز با بیان اینکه اسرائیل با نگرانی آزمایش بالستیکی ایران را دنبال میکند، تأکید کردند: این احتمالاً آزمایشی برای پرتابگرهای جدید و آمادگی برای رویارویی دیگری است. با این حال برخی رسانههای غربی این اقدام را پاسخ نیروهای مسلح ایران به تهدیدهای مارک روبیو، وزیر خارجه ایالات متحده و تأکید او بر ضرورت نابودی توان موشکی جمهوری اسلامی تعبیر کردند.
در جمعبندی موارد گفته شده به نظر باید این اتفاق هدفدار را نمایش قدرت ایران به دشمن و تأکید بر آمادگی برای مقابله با سناریوهای مختلف آن هم در شرایطی که با احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه از سوی اروپا تقابل به اوج میرسد، ارزیابی کرد. واقعیت این است همان گونه که مقامات نظام هم اعلام کردهاند در جنگ ۱۲روزه ظرفیت جمهوری اسلامی به طور کامل ظهور نیافت و تهران توانمندیهای زیادی به ویژه در حوزه موشکی در ویترین دارد که هنگام نیاز به آن مراجعه خواهد کرد. ایران تنها در دو روز آخر جنگ اخیر به استفاده محدود از برخی موشکهای جدید خود از نوع «خیبرشکن» با کلاهک بارشی روی آورد که همین تعداد انگشتشمار خسارت جدی به دشمن زد و آنها را وادار به آتشبس کرد.
اتفاق اخیر هم قطعاً بیش از یک مانور نظامی یا تست فنی، نشانگر عزم کشورمان برای تغییر معادلات بازدارندگی در صورت تحمیل جنگی دیگر است. جمهوری اسلامی نه تنها بازسازی خود را تثبیت کرده، بلکه دامنه بازدارندگی را هم گسترش داده است. از این پس، دشمن نمیتواند مطمئن باشد که واکنش ما همان الگوی گذشته خواهد بود. پاسخها میتوانند غافلگیرکننده، سنگین و در ابعادی کاملاً نوین باشند. همین مسئله موجب شده محافل غربی در تحلیلهای خود به این نتیجه برسند که هر گونه رویارویی مستقیم با ایران میتواند برای آنان هزینههایی بسیار سنگین به همراه داشته باشد. سیگنال استراتژیک ایران قطعاً دشمن را در زمینه آغاز هر گونه ماجراجویی به فکر فرو خواهد برد.
روزنامه خراسان هم در اینباره نوشت:
آن چه ماجرا را مهمتر میسازد، زمانبندی این آزمایش است. تنها چند روز مانده به موعد فعالسازی مکانیسم ماشه از سوی اروپا، موشکی از پایگاه هوافضای سپاه به آسمان شلیک میشود؛ اقدامی که نمیتوان آن را تصادفی دانست. این پرتاب پیش از هر چیز، یک پیام چندلایه به غرب است و آن هم این که «بازدارندگی ایران فقط روی کاغذ نیست، بلکه در میدان نیز آماده عملیاتی شدن است.» در سطح کلان، این رخداد را باید پاسخ پیشدستانه تهران به سناریوی فشار حداکثری دانست. پیامی روشن که اگر جنگ روانی و تحریم ادامه یابد، ایران توان آن را دارد که موازنه قدرت را در صحنه عمل تغییر دهد. چنین معادلهای محاسبات غرب را بههم میریزد و هزینهها را برای آنان بالا میبرد.
باید گفت پرتاب اخیر یک «مانور موشکی» صرف نبود؛ بلکه شلیک یک پیام راهبردی بود. پیامی که در آسمان شب ثبت شد تا روی میز مذاکره در بروکسل و واشنگتن خوانده شود. این پیام میگوید هر محاسبهای که قدرت ایران را نادیده بگیرد، دیر یا زود با واقعیت سخت میدان اصلاح خواهد شد. ایران نشان داد همانطور که در عرصه فناوری پیشرفتهای خیرهکنندهای به دست آورده، در حوزه بازدارندگی هم آماده است معادلات یکجانبه غرب را بر هم بزند.به تعبیر دیگر، موشک ناشناخته سپاه تنها آسمان ایران را روشن نکرد؛ بلکه ذهن سیاستمداران غربی را نیز درگیر کرد. آنان حالا باید میان ادامه فشار و پذیرش هزینههای امنیتی، یا بازنگری در راهبردهایشان یکی را انتخاب کنند. این همان انتخابی است که پرتاب اخیر، همچون خطی روشن در دل تاریکی، پیش روی اروپا و آمریکا قرار داد.
******
بعد از ۲۲ سال مذاکره خسارتبار، هنوز وقت خروج از NPT نرسیده است؟!
روزنامه کیهان نوشت:
سرانجام پس از دو دهه مذاکرههای پرهزینه و بیثمر، غرب و متحدانش پرده آخر سناریوی ضدایرانی خود را اجرا کردند. قطعنامه موسوم به «تداوم لغو تحریمها» در شورای امنیت، با وتوی 3 کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و رای منفی 6 عضو غیر دائم شورای امنیت به بنبست خورد و به این ترتیب نهتنها برجام، بلکه قطعنامه ۲۲۳۱ نیز رسماً به تاریخ پیوست. به بیان دقیقتر، مرگ برجام و پایان کارساز نبودن قطعنامه ۲۲۳۱، سند شکست یک تجربه تلخ و پرهزینه به نام «اعتماد به غرب» را در برابر ملت ایران مهر و امضا کرد.
از سال ۱۳۸۲ تاکنون، طی ۲۲ سال، مذاکرهکنندگان مختلف ایرانی بارها و بارها با هدف رفع تحریمها پای میز گفتوگو نشستند. ثمره این روند چیزی جز تحمیل محدودیتهای هستهای، از کار انداختن بخش مهمی از توان غنیسازی، توقف دستاوردهای فناورانه و در نهایت بازگشت دوباره همان تحریمها نبود. دیروز با وتوی قطعنامه «تمدید لغو تحریمها»، رسماً اعتراف شد که برجام نه برای لغو تحریم بلکه برای بستن دست ایران در حوزه هستهای طراحی شده بود.
در این میان تبلیغات رسانهای غرب میکوشد از اصطلاح «ماشه» و بازگشت تحریمهای شورای امنیت، ابزاری برای فشار روانی علیه ایران بسازد. اما واقعیت این است که تحریمهای شورای امنیت در مقایسه با تحریمهای ثانویه آمریکا چیزی جز یک پوسته توخالی نیست. سالهاست اقتصاد ایران تحت فشار تحریمهای چندلایه واشنگتن قرار دارد که بهمراتب فراتر و سختتر از محدودیتهای شورای امنیت بوده است. به علاوه، جنگ ترکیبی و حملات نظامی اخیر به ایران نشان داد که آمریکا و رژیم صهیونیستی حتی بدون هیچگونه پوشش شورای امنیت، عملاً وارد جنگ شدهاند. بنابراین «اسنپبک» نه توان مضاعفی برای تحریم دارد و نه مجوزی تازه برای جنگ.
اکنون که برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ رسماً به گورستان تاریخ سپرده شدهاند، ادامه ماندن ایران در معاهده NPT و پذیرش محدودیتهای بازرسی آژانس چه معنایی دارد؟ آژانسی که در عمل به ابزار فشار رژیم صهیونیستی و آمریکا بدل شده و کوچکترین حسن نیتی از خود نشان نداده است. تجربه دو دهه مذاکره و امتیازدهی، درس روشنی را مقابل ملت ایران گذاشته است: تنها قدرت واقعی، بازدارندگی بومی و عبور از قفسهای دستساز غرب است.
امروز دیگر حتی خوشبینترین جریانهای داخلی هم نمیتوانند مرگ برجام را انکار کنند. دشمن ماشه را کشید، اما در تفنگی که گلولهای در خشاب ندارد. آنچه اکنون بیش از هر زمان ضروری است، تصمیمی شجاعانه و تاریخی است: خروج ایران از NPT و حرکت به سوی تقویت کامل بازدارندگی ملی. این تنها پاسخی است که میتواند محاسبات دشمن را بر هم بزند و هزینه هرگونه تهدید علیه ایران را برای همیشه غیرقابل تحمل کند.
همان طرفهایی که توافق موسوم به برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ را ظرف ده سال گذشته به ملت ایران تحمیل کردند، در حالی که هیچ تعهدی به آن نداشتند امروز خود با دستان خویش آن را دفن هم میکنند. آنان هرگز به دنبال توافق پایدار نبودند، بلکه هدفشان از همان ابتدا، زمینگیر کردن ایران، مهار توان هستهای، بستن دست و پای اقتصاد کشور و در نهایت، تحمیل فشارهای سیاسی، امنیتی و حتی نظامی بیشتر به واسطه گرفتارسازی ایران در توافقات بیحاصلی همچون برجام بود. برجام سالهاست به جسدی بیجان بدل شده است که نهتنها دستاوردی برای ایران نداشت، بلکه نتیجهای جز افزایش تحریمها، محدودیتهای شدیدتر و حتی تحمیل جنگ به کشور در پی نیاورد.
******
بازی یارانهای دولت با مردم
روزنامه جوان نوشت:
ظاهراً دولت بنا دارد هر از چندگاهی «حذف یارانه» را بهانهای برای تحمیل فشار بیشتر برای مردم در نظر بگیرد. بعید است ندانند که مردم همین روزها زیرفشار معیشتی هستند و نیازی به چنین فشارهای روانی و رسانهای ندارند. طی یک سال گذشته، بارها و بارها دولت با ادبیاتهای مختلف، از اصلاح ساختار یارانهها، از بازنگری در دهکها تا حذف یارانه «پردرآمدها»، از انتقال منابع به کالابرگ تا هدفمندسازی حمایتها و حتی وعده «عدالت اجتماعی» سخن گفته است. فرامتن چنین تلاشهایی این است که دولت به جای کنترل هزینههای غیرضروری، مبارزه با رانت، مهار فساد و عادلانه کردن نظام مالیاتی بنا دارد دست در جیب مردم کند.
در عمل آنچه تا امروز دیدهایم خبری از اصلاح ساختار نیست بلکه حرکت به سمت حذف تدریجی یارانهها و فشار مضاعف بر طبقات متوسط و پایین جامعه است. میدانیم هزینه زندگی سر به فلک کشیده و تورم با قید «مزمن» در اقتصاد کشورمان جا خوش کرده است. در چنین شرایطی پرداخت یارانهای که باید به عنوان ابزاری برای حمایت از معیشت مردم تلقی شود، حالا خودش تبدیل به ابزاری برای «تحمیل فشار» شده است.
یکی از موضوعات خطرناک این است که اولویت دولت از «حمایت» به «صرفهجویی از جیب مردم» تغییر کند، در چنین شرایطی یارانه لطفی احتمالی! تلقی میشود که میتوان آن را بهراحتی قطع یا به تأخیر انداخت، اگر دولت چهاردهم همچون رئیس این دولت معتقد به «عدالت اجتماعی» است، این در حالی است که براساس قانون بودجه۱۴۰۴، دولت مکلف است منابع یارانهها را از محل فروش داخلی و صادرات فرآوردههای نفتی، گاز طبیعی و دیگر منابع مرتبط تأمین کند، اما منابع قانونی یا بهدرستی وصول نمیشود یا به حساب سازمان هدفمندی واریز نمیشود، پس اولین گام اصلاح واریزی منابع یارانههاست نه قطع کردن آن! قبلتر اعلام شد وزارت نفت حدود ۷۰۰میلیون دلار از بدهیاش به سازمان هدفمندسازی یارانهها را پرداخت نکرده است، رقم کمی نیست. اگر بموقع واریز میشد، شاید صحبت از حذف میلیونها نفر از فهرست یارانهبگیران نمیشد، اما گویا حذف، سادهترین راه برای پوشاندن ناتوانیهای مدیریتی است.
اصرار میشود بر اساس اطلاعات نادقیق، دهکبندیهای جدید صورت گیرد. مثلاً افرادی که خانهای کوچک به نامشان ثبت شده است یا خودرویی قدیمی دارند، به راحتی در دهکهای بالا جا میگیرند، در حالی که شاید حتی درآمد روزانهشان تکافوی هزینههای زندگی را ندهد. اگر قرار نیست یارانهها افزایش یابد و اگر پرداختها نامنظم است و حذفها ادامه دارد، پس چه حمایت مؤثری از مردم در برابر فشار تورم و گرانی انجام میشود؟ چرا همیشه سادهترین راهحل، فشار بیشتر بر مردم است؟ دولت به جای اصلاح روشهای شناسایی و پالایش اطلاعات، همچنان بر حذف یارانهها اصرار دارد. طبق قانون، هدف از حذف یارانه پُردرآمدها، حمایت از اقشار نیازمند است، اما در عمل، حمایت چندانی هم از دهکهای پایین صورت نمیگیرد. کالابرگهای وعدهدادهشده با تأخیر و محدودیت عرضه میشوند، پرداختهای حمایتی به مددجویان نهادهای حمایتی اغلب ناقص یا ناکافی است و یارانه نقدی هم که قرار بود ترمیم شود، در عددهای ثابت ۳۰۰ و ۴۰۰هزار تومان باقی مانده است.
******
اعتراف دیر، اعتراف دور
روزنامه فرهیختگان نوشت:
سالها از وقایع تلخ 88 و فتنه کذایی در انتخابات میگذرد، اما همچون بسیاری از وقایع سیاسی، گذر زمان و کنار رفتن غبارها میتواند دریچههای تازهای بر اثبات یا رد آنچه پیرامون حوادث سال 88 ادعا شده بود، بگشاید. تشدید تحریمهای اقتصادی پس از وقایع 88 (به معنای تأثیر آن وقایع بر این تشدید و نه صرفاً توالی زمانی) از مواردی بود که مخالفان جنبش سبز بارها آن را مستند به واقعیتهای متعدد موجود بیان میکردند و البته جریان حامی، یعنی اصلاحطلبان منکر آن میشدند. حال پس از 16 سال یک رسانه اصلاحطلب ( روزنامه هممیهن) در خلال بررسی وضعیت اقتصادی در دولتهای مختلف، اذعان کرده که حوادث 88 بر شدت تحریمها و قطعنامههای ضدایرانی افزوده است. اعترافی که دیر است و البته همچنان آمیخته با کینههای سیاسی علیه رئیسجمهور 88 بیان شده است، اما اینکه یک اصلاحطلب در مورد محمود احمدینژاد چه میگوید برای بررسی واقعیت احمدینژاد اعتبار ندارد، اما آنچه همان اصلاحطلب در مورد فتنه تقلب میگوید، معتبر است؛ به قول اهالی فقه و حقوق، اقرار افراد علیه خودشان مسموع است.
در روز قدس (اواخر شهریور 88) که عدهای همزمان با راهپیمایی ضدصهیونیستی در تهران، شعار نه غزه نه لبنان سر دادند، رابرت گیتس وزیر دفاع وقت آمریکا (رئیس اسبق سازمان سیا) ضمن سخنانی گفت: «در حال حاضر به دلیل شکافهای عمیق در ایران پس از انتخابات، تحریم مؤثرتر از گذشته است. ما در 30 سال گذشته چنین شکافهایی را ندیده بودیم. مخالفان بهتدریج سیاستهای کلان جمهوری اسلامی را هدف گرفتهاند. اکنون باید تحریمها را تشدید کرد.» و یا در موردی دیگر، هیلاری کلینتون که سال ۸۸ وزیر خارجه آمریکا بود، در کتاب خاطرات خود نوشته است پس از اعتراضها به نتیجه انتخابات در سال ۸۸، آمریکا توانست کشورهای دیگر را برای اعمال تحریمهای جدید علیه ایران همراه سازد.
از این قسم موارد بسیار است و نقل آن در مجال این نوشته نمیگنجد. علاوه بر این اظهارات صریح و علنی از سوی مقامات آمریکایی، عملاً هم تحریمهای اقتصادی غرب و قطعنامههای ضدایرانی شورای امنیت، پس از ادعای تقلب در انتخابات از سوی برخی خواص سیاسی و وقوع آشوبهای خیابانی در سال 88 شدت گرفت؛ از جمله تحریمهای هستهای در اولین سالگرد انتخابات 88 طی قطعنامه 1929 شورای امنیت، کمتر از یک ماه پس از آن، تحریمهای بخش انرژی و بانکداری از سوی آمریکا و سه ماه بعد، تحریمهای حوزههای مالی، بیمهای و صنایع نفت و گاز از سوی اتحادیه اروپا. این واقعیتها البته از سوی جریان اصلاحطلب انکار میشد، گرچه هم مستند بودند و هم بر تحلیل ساده و همهفهمی مبتنی بودند که میتوان گفت اصلی غیرقابل انکار در روابط است؛ و آن اینکه جنگ و تفرقه داخلی، پالس ضعف به دشمن خارجی مخابره میکند. خیلی طبیعی است که وقتی ادعای تقلب در انتخابات از سوی تعدادی از کاندیداهای انتخابات که خود از خواص سیاسی کشور هستند، علیه برخی نهادهای مهم کشور مطرح میشود و کار به اردوکشی خیابانی و اغتشاشات و اتهامزنی به نظام و ناامنی برای مردم برسد، پیام ضعف به دشمن غربی میدهد و آنها که تا دیروز برای گشایش روابط سیاسی، در سطح رئیسجمهور به رهبر ایران نامه مینوشتند، حالا تصمیم به تشدید فشارهای اقتصادی علیه ایران خواهند گرفت.
******
اصلاحطلبی بدون سرمایه اجتماعی؛ پایان یک دوران
سایت فردانیوز نوشت:
محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاحطلبی، در اظهارنظری بیپرده و کمسابقه اعتراف کرده است که اصلاحطلبان دیگر جایگاهی نزد مردم ندارند و جامعه از آنان پیشی گرفته است. این سخن، نه فقط یک هشدار سیاسی، بلکه اعتراف به واقعیتی تاریخی است: اصلاحطلبان هرگز پیوندی اصیل با مردم نساختند و تنها در موسم انتخابات، برای صید رأی، زبان به وعدههای رنگارنگ میگشودند. به محض آنکه رأیها به صندوق ریخته میشد و صندلیهای قدرت نصیب آنان میگردید، مردم و مطالباتشان به حاشیه رانده میشدند و پروژههای سیاسی و ائتلافهای پشتپرده جای آن را میگرفت. اصلاحطلبان همواره مدعی بودند که سرمایه اجتماعی عظیمی در اختیار دارند، اما واقعیت این است که این سرمایه، نه بر اساس پیوند واقعی با جامعه، بلکه بر روی دوش امیدهای موقت مردم ساخته شده بود. امیدهایی که هر بار با وعدههای پر زرق و برق بیدار میشد، اما خیلی زود در میدان سیاستورزی پشت درهای بسته خاموش میگردید. به تعبیر تاجیک، آنچه امروز رخ داده، نه فروپاشی یک سرمایه بزرگ، بلکه آشکار شدن پوچی همان ادعای سرمایه اجتماعی است.
رفتار اصلاحطلبان در دهههای اخیر نشان داد که آنان مردم را نه به عنوان سوژهای تاریخی، بلکه صرفاً به مثابه ابزاری برای دستیابی به قدرت مینگریستند. هر بار که انتخابات فرا میرسید، با شعارهایی درباره آزادی، عدالت و توسعه به میدان میآمدند و پس از پیروزی، مردم را به حال خود رها کرده و به سمت پروژههای صرفاً سیاسی و ائتلافهای قدرتمحور میرفتند. این فاصلهگذاری، به مرور زمان، زخم عمیقی بر اعتماد عمومی وارد ساخت؛ زخمی که امروز به مرگ نمادین گفتمان اصلاحطلبی انجامیده است.
تاجیک در سخنان اخیر خود تأکید کرده است که جامعه امروز چندین گام جلوتر از جریانهای سیاسی حرکت میکند. این گزاره در حقیقت بازتاب یک تحول تاریخی است: جامعه دیگر نیازی به قیم سیاسی احساس نمیکند. مردم دریافتهاند که سرنوشتشان را نباید به دست جریانی بسپارند که تنها در روز انتخابات به یادشان میافتد. آنان مسیرهای تازهای برای بیان خواستهها و تحقق مطالباتشان یافتهاند؛ مسیرهایی که در آن سیاستمداران سنتی جایی ندارند. زبان اصلاحطلبان، همان واژگانی که روزگاری در گوشهای از جامعه پژواک داشت، امروز فرسوده و تهی از معناست. جامعه دیگر به دنبال شنیدن تکرار شعارهای بیپشتوانه نیست. ادبیات اصلاحطلبی که همواره آغشته به وعدههای مبهم و کلی بوده، حالا به صدایی ضعیف و بیاثر بدل شده است. آنچه باقی مانده، مجموعهای از تکرارهاست که تنها یادآور فاصله عمیق میان گفتار و کردار اصلاحطلبان است.
یکی از مهمترین نقدهایی که بر اصلاحطلبان وارد است، اولویتبندی معکوس آنان در سیاستورزی است. آنان به جای آنکه مطالبات واقعی مردم در حوزه معیشت، آزادیهای اجتماعی و عدالت اقتصادی را محور قرار دهند، همواره درگیر پروژههای صرفاً سیاسی و جدالهای درونساختاری بودهاند. همین بیتوجهی به زیست روزمره مردم، سرانجام آنان را از متن جامعه به حاشیه رانده است. امروز جامعه ایران به مرحلهای رسیده است که خود را فاعل تاریخی میداند. مردم دیگر حاضر نیستند بازیچه تاکتیکهای انتخاباتی باشند. آنان در شبکههای اجتماعی، در میدانهای مدنی و در کنشهای روزمرهشان نشان دادهاند که راههای تازهای برای تأثیرگذاری یافتهاند. این همان چیزی است که تاجیک با زبان جامعهشناختی بیان میکند: جامعه بسیار جلوتر از جریانهای سیاسی است.
سخنان محمدرضا تاجیک را باید پایان رسمی دوران اصلاحطلبی دانست؛ جریانی که هیچگاه رابطهای واقعی با مردم برقرار نکرد و همواره آنان را وسیلهای برای پیشبرد پروژههای سیاسی خود دید. جامعه امروز دیگر به عقب بازنمیگردد و بعید است بار دیگر به چنین جریانی اعتماد کند. این اعتراف، نه فقط شکست یک جناح، بلکه نشانه بلوغ جامعهای است که خود راه خویش را یافته و از سایه سیاستمدارانی که تنها به دنبال رأی بودند، عبور کرده است.
******
مطالبه تغییر دکترین هستهای و ساخت بمب اتم
پس از شکست ایده مذاکره با غرب و افزایش فشارهای تحریمی و همچنین جنگ آمریکا و اسرائیل علیه ایران، این روزها با توجه به تصمیم اروپاییها برای بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل علیه ایران مطالبهای از سوی برخی از چهرههای سیاسی و مردم برای تغییر دکترین هستهای کشور و ساخت بمب اتم مطرح شده است.
فواد ایزدی، استاد دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران و تحلیلگر مسائل بینالملل در میزگردی که سایت خبرآنلاین برگزار کرده بود، بر ضرورت تغییر دکترین هستهای کشور تاکید کرد. بخشهایی از اظهارات ایزدی به شرح زیر است:
* ما ۹۰ میلیون نفر جمعیت در کشور داریم. سؤالی که قاعدتاً باید به آن پاسخ داده شود این است که آیا ما با سلاحهای متعارف میتوانیم از این ۹۰ میلیون نفر جمعیت دفاع کنیم یا نه؟ با توجه به اینکه طرف مقابل بمب اتم دارد! دشمنان ما دو رژیم هستهای هستند. در حوزه سلاحهای متعارف، هزینه نظامی آمریکا بیش از ۱۰۰ برابر هزینه نظامی ایران است. این سؤال باید پاسخ داده شود.
* کشور باید به این نتیجه برسد که در حوزه دکترین هستهای خود تغییر ایجاد کند. این ویدیو از شهید فریدون عباسی وجود دارد که بهعنوان یک دانشمند هستهای معتقد است این سلاحهای هستهای جدید از حالت سلاح کشتار جمعی خارج شدهاند؛ زیرا اگر شما این را در یک پایگاه آمریکا بهکار ببرید، آن پایگاه را نابود میکند، اما مانند ناکازاکی و هیروشیما نیست که یک شهر را از بین ببرد. حوزه تأثیر آن محدودتر است. اینها مسائلی است که باید مورد بحث قرار گیرد.
* مجلس شورای اسلامی مصوب کرده است که همکاری با آژانس تعلیق شود. سوال این است که آیا ما الان باید اجازه بدهیم بازرسها بیایند اطلاعاتی را که طرف مقابل به سختی ممکن است پیدا کند یا اصلا پیدا نکند برای حمله بعدیاش به آسانی تحصیل کنند؟ قطعا نباید این کار را بکنیم. حالت دیوانگی دارد، حالا اشتباه میکنیم ولی آنقدر هم حالمان خراب نیست! این کار را قطعا نباید انجام بدهیم.
ضرورت تست بمب اتم/ وقت آن رسیده که تصمیمات سخت اما ضروری اتخاذ شود
احمد نادری، عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی هم پس از تصمیم اروپاییها برای بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران با انتشار یادداشتی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت:
«عدم تصویب قطعنامه لغو دائمی تحریمها، مکانیسم ماشه را فعال میکند و ایران را در معرض بازگشت تحریمهای شورای امنیت قرار میدهد.
بارها گفتهام و اکنون صریحتر تکرار میکنم: تنها راه حفظ تمامیت ارضی و امنیت ملی ایران، دستیابی به سلاح هستهای است.
خروج از NPT، اتخاذ سیاست ابهام و در نهایت تست بمب اتمی، تنها گزینهای است که میتواند ایران را از سرنوشت عراق و لیبی محفوظ دارد. تجربه نشان داده کشورهایی که فاقد بازدارندگی هستهای هستند، در نهایت قربانی تجاوز یا تغییر رژیم شدهاند.
سیاست ابهام به ما امکان میدهد بازدارندگی ایجاد کنیم و همزمان فشارهای بینالمللی را مدیریت نماییم.
وقت آن رسیده که تصمیمات سخت اما ضروری اتخاذ شود».
******
فراتر از پول یامفت
روزنامه هممیهن نوشت:
آقای پزشکیان با همان لحن منحصربهفرد خودش، بالاخره حقیقتی که همه انتظارش را داشتند گفت: «تا دلتان بخواهد مؤسسات و بنیادهایی داریم که هیچ بروندادی ندارند ولی پول به اینها میدهیم. خب! چرا باید به اینها پول بدهیم؟ کارمان شده فقط به یک مشت بنیاد و سازمانهای الکی که به هیچ دردی نمیخورند پول بدهیم. گفتم آقایان این بساط باید جمع شود.»
برخی افراد که تجربه قطع بودجههای اینچنینی را دارند توصیه کردند که دولت دست به این بودجهها نزند چون ذینفعان آن، علیه آن قیام خواهند کرد. ولی به نظر ما اتفاقاً دولت باید مطابق یک قاعده منطقی این بودجهها را قطع کند. بهویژه آقای پزشکیان حتماً این بخش از خطبه مشهور امام علی پس از خلافت را به یاد دارند که گفت، اموال را حتی اگر به نکاح زنان کرده باشند بر میگردانم. ما چنین انتظاری حد امام علی از ایشان نداریم و این را هم میدانیم که اگر هم در لایحه بودجه آنها را حذف کنند، این مجلس تندروها آنها را به لایحه بودجه بر میگرداند ولی انتظار داریم که حداقل در لایحه پیشنهادی دولت، این بودجههای بیربط به مردم را قطع کند.
اولین پرسش برای همه این است که چرا دولت تا این حد بزرگ است و نیروهای کم و بیکیفیت در آن زیاد هستند؟ ریشه همه اینها پولهای نفت بود که دولتها داشتند و پیاپی دفتر و دستک و وظیفه جدیدی تعریف میکردند و بعد دوست و رفیق و فامیل و همشهری و همحزبی خود را میآوردند و استخدام میکردند. کمترین خسارت آنها گرفتن پول حقوق بود. عوارض منفی آنها فراتر از این پول یامفت بود. آنها کمسواد و بیتجربه بودند و مانع کار دیگران هم میشدند. سپس به یک اداره و نهاد تبدیل میشدند که امکان حذف هم نداشته باشند و ردیف بودجه مستقل میگرفتند. تا اینکه خدا خواست و پول نفت چنان کم شد که دیگر نتوانست چاله چولههای ساختگی را پر کند و بودجه دولت به روغنسوزی افتاد و ابتدا فشار را بر مالیات و افزایش نقدینگی آورد و حالا به فکر حذف آنهاست. درحالیکه آنها جاپاهای خود را در ساختار سیاسی دارند و تا سر حد مرگ مقاومت میکنند.
چه کار باید کرد؟ چند پیشنهاد برای آقای پزشکیان داریم. اول از همه خیلی صریح و روشن بودجه را عملیاتی و عملکردی کنید. در این روش بودجهریزی به جای تمرکز بر اقلام هزینهها و حقوق، بر روی نتایج و دستاوردهای برنامهها تأکید دارد. مثلاً دهها و صدها هزار میلیارد تومان است که به دستگاههای دینی یا رسانهای پرداخت میشود تا اهداف مشخص و قابل سنجشی را محقق کنند در این صورت باید بودجه بر اساس عملکردهای آنان پرداخت شود. آنگاه باید پاسخ دهند که چرا دینداری در جامعه ما در حال افول است یا چرا اثرگذاری و مخاطبان رسانه رسمی به نسبت عکس بودجه دریافتی به قهقرا میروند؟
یک راه حل جدی این است که نیروهای اضافی را بفرستید خانه و ادارات آنها را منحل کنید ولی حداقل حقوق را تا زمانی که بیکار هستند دریافت کنند. حداقل در مصرف جا و آب و برق و گاز دهها عامل دیگه صرفهجویی خواهد شد و مهمتر از همه کارآیی دولت هم بیشتر میشود. در هر صورت بودجههای عمرانی این دستگاههای بیخاصیت را بهطور کامل قطع کنید. در واقع در این نوع بودجهریزی، بودجه عمرانی بلاموضوع میشود و جای آن را بودجه عملکردی و تحقق اهداف و ماموریتها خواهد گرفت.
آقای پزشکیان! انتظار نداریم مثل امام علی عمل کنید ولی میتوانید این بودجههای یامفت را صرف کاهش استقراض از بانک مرکزی کنید. استقراض از بانک مرکزی اصطلاح غلطی است. زیرا قرضالپسنده است و نوعی دست کردن در جیب فقرا و مردم عادی است. حداقل این بودجه را ببرید در نهضت مدرسهسازی که با توجه به گزارش امروز هممیهن بعید است تا ده سال دیگر هم بتوان آن را به سرانجام رساند.
******
باید جلوی هوس دشمن برای جنگ را بگیریم
روزنامه جمهوریاسلامی نوشت:
انتظار این بود که بعد از امضای توافقنامه ایران و آژانس در قاهره که هفته گذشته صورت گرفت، اروپا و آمریکا دست از بهانهجوئی بردارند و برای پایان دادن به غائلهای که خودشان به وجود آوردهاند اقداماتی به عمل آورند و به تشنج دامن نزنند. این انتظار نهتنها برآورده نشد بلکه همانطور که رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان گفت «از زمان توافق عراقچی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، مواضع جدید و تندتری را از اروپا شاهد هستیم.» یک نمونه از این مواضع اینست که آلمان ضمن تهدید ایران به فعال شدن اسنپبک، لزوم بازرسی از سایتهای حساس ایران و ذخایر اورانیوم با غنای بالا را مطرح کرد
نمونه دیگر، پاسخی است که امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه به سؤال خبرنگار کانال ۱۲ رژیم صهیونیستی درباره اسنپبک داد و گفت: «فکر میکنم اسنپبک قطعی است، آخرین خبری که از ایرانیها داریم جدی نیست. عراقچی تلاش کرد پیشنهاد معقولی برای رسیدن به توافق با قدرتهای اروپائی ارائه دهد اما از دیگر اعضای دولت ایران حمایتی دریافت نکرد». البته سیدعباس عراقچی در تصحیح ادعای مکرون گفت من نماینده نظام جمهوری اسلامی و مورد حمایت تمام ارکان آن ازجمله شورای امنیت ملی هستم.
دولتمردان آمریکائی هم بعد از امضای توافق ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی در قاهره با اشتهای بیشتری به صحنه آمدند بطوری که مارکو روبیو وزیر خارجه آمریکا همزمان با سفر به فلسطین اشغالی گفت ایران نباید حتی موشکهای کوتاهبرد و میانبرد داشته باشد. این خواسته نامعقول باضافه مطالبات زیادهخواهانه در مورد غنیسازی و سایر فعالیتهای هستهای ازجمله شرطهای آمریکا برای مذاکره با ایران است. علاوه بر این، ۵۰ سناتور جمهوریخواه آمریکا در نامهای به وزرای خارجه انگلیس، فرانسه و آلمان خواستار فعالسازی اسنپبک شدند.
در شورای امنیت سازمان ملل نیز آمریکا و اروپا دیروز از ادامه تعلیق تحریمهای ضدایرانی جلوگیری کردند و با این اقدام میخواهند از طریق توسل به مکانیزم ماشه فشارها بر ایران را شدت ببخشند. سازوکار مکانیزم ماشه نیز بگونهای است که از اعضای شرقی صاحب وتوی آن کاری برنمیآید. هرچند این احتمال وجود دارد که هدف آمریکا و سه کشور اروپائی عضو برجام این باشد که از طریق توسل به مکانیزم ماشه ایران را وادار به دادن امتیازهای بیشتر کنند، ولی با توجه به اینکه امتیازخواهیهای آنها پایانی ندارد ایران باید در همین مرحله عزم خود را برای ایستادگی در برابر باجخواهیها جزم کند و راهی را انتخاب کند که دارای قدرت بازدارندگی باشد، چه بازدارندگی از جنگ و چه بازدارندگی از کامیابی جنگافروزان در جریان جنگ.
بنابراین، ما باید در جستجوی راهی باشیم که قدرت بازدارندگی ایران را بالا ببرد بطوری که در درجه اول مانع به هوس افتادن دشمن برای تحمیل جنگ با فشارهای بیشتر شود و در درجه بعد او را در رسیدن به اهدافش ناکام نماید. این راه فقط تقویت همبستگی ملی و روحیه مقاومت در مردم است. دشمن بعد از آنکه در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه فهمید محاسبه غلطی از روحیه مردم ایران داشت، اکنون با لشکر بزرگی از افسران و سربازان در فضای مجازی و سرمایهگذاری کلان مادی در حال تهاجم به ملت ایران در قالب یک جنگ روانی گسترده است. ما اگر در سیاستهایمان تجدید نظر کنیم و توجه به مردم را محور اصلی حکمرانی قرار دهیم در این جنگ روانی پیروز خواهیم شد.
******
پوشش شکستها با توهم کارشکنی دولت پنهان
در حالی که برجام و ایده توافق با غرب و دادن امتیازات بهمنظور رفع تحریمها به انتها رسیده و بنا بر تصمیم اروپاییها قرار است تحریمهای گذشته سازمان ملل علیه ایران بازگردانده شوند، همچنان برخی از اصلاحطلبان مانع اصلی توافق با غربیها را کارشکنیهای داخلی و دولت پنهان تلقی میکنند!
ابراهیم اصغرزاده، فعال سیاسی اصلاحطلبی است که این ادعا را دارد و در گفت و گو با روزنامه اعتماد اظهاراتی عجیب را مطرح کرده که بخشهایی از آن به شرح زیر است:
* رفتار رادیکالهای دست راستی، از طرح عدم کفایت رییسجمهور تا هتاکی علیه دولت، بیش از هر چیز نشاندهنده هراس آنان از باز شدن روزنههای دیپلماسی است. آنها میدانند که هرگونه موفقیت دولت در سیاست خارجی، توازن قوا را به زیانشان تغییر خواهد داد. به همین دلیل با ابزار تخریب و فشار میکوشند هزینه توافق را بالا ببرند. اما ریشه این افراطگرایی فراتر از یک جریان سیاسی است و در همان «دولت پنهان» قرار دارد؛ ساختاری متشکل از «ابرسازههای امنیتی، اطلاعاتی و اقتصادی» که از تنش و بنبست تغذیه میکند و ماموریت خود را در حفظ جهانبینی رادیکالیستی و آخرالزمانی تعریف کرده است.
* آقای لاریجانی بیتردید ظرفیت بالایی دارد و مسوولیت خطیری بر عهده گرفته است. اما واقعیت این است که این تحولات بیش از آنکه استراتژیک باشد، جنبهای تاکتیکی دارد. حضور چهرههایی مانند او یا ایجاد نهادهای جدید میتواند در ظاهر نشانه تغییر تلقی شود، اما تا زمانی که «دولت پنهان» دست بالا را در ساخت قدرت دارد، این تغییرات بیشتر به بازآرایی درونی شبیهاند تا بازتعریف واقعی ساختار. به باور من، همه راهها نهایتا به توسعه سیاسی ختم میشود. توسعه سیاسی نه امری لوکس، بلکه زیرساخت امنیت پایدار و توسعه اقتصادی است. توسعه سیاسی یعنی ارتقای کیفیت رابطه میان دولت و جامعه، بهگونهای که همه نیروها در فرآیند تصمیمگیری و توزیع قدرت سهم و صدا داشته باشند. اگر چنین انتصاباتی با بازتعریف پروژه وفاق و آشتی ملی همراه شود، میتواند معنای واقعی و اثرگذار پیدا کند. اما در غیر این صورت، جامعه آن را صرفا به عنوان مدیریت بحران و خرید زمان تعبیر خواهد کرد، نه یک گام اصیل برای تغییر.
* تندروها میدانند که موفقیت دولت در سیاست خارجی، توازن قوا را به زیانشان تغییر خواهد داد، لذا با ابزار تخریب و فشار میکوشند هزینه توافق را بالا ببرند.



