این جنس از ویدئوها و قطع شدن تصاویر مردم بیگناه یک جایی که تحت ظلم و ستم ظالمان قرار گرفتهاند به تصاویر ظالمان خونخواری که مشغول جنایت و ظلم هستند همانی است که لااقل 6سال است در منطقه خودمان بهصورت انبوه تولید شده است. دو شبکه الجزیره (که تصادفاً این روزها با ما دوستتر شده) و العربیه درباره آنچه در سوریه اتفاق میافتد، منطقه و جهان را با همین روایت بمباران کردند. اتفاقاً این اواخر، زمانی که نبرد حیاتی حلب به روزهای پایانیاش میرسید، این بمباران شدیدتر و پرفشارتر شد و تمام جریان رسانهای مین استریم در جهان را تحت تأثیر قرار داد. کسانی بهصورت زنده یا در ویدئوی ضبط شده اوضاع شهر حلب را روایت میکردند. با بغض در گلو و ترس در چشم و پیشبینی اینکه بهزودی ارتش سوریه به اینجا میرسد و اگر که برسد، چه جنایتها و نسلکشیها که انجام نخواهد شد.
با پیشروی بیشتر سوریه برای پسگرفتن حلب از دست اتحاد جیشالفتح، تعداد این ویدئوها بالاتر هم رفت و حتی اکانت توییتر دختر بچه هفت سالهای بهنام «بنا» وارد موج تبلیغاتی شد. یکبار هم وقتی محلهای که او ظاهراً آنجا زندگی میکرد به کنترل ارتش درآمد، توییتهایی مبنی بر اینکه او کشته شده یکی دو روز فضای رسانههای اجتماعی را پر کرد، تا وقتی که صحیح و سالم در ادلب دوباره پیدا شد و به توییت کردن درباره صلح و دوستی و جنایتهای رژیم ادامه داد. با این حال، وقتی تعداد این ویدئوها و روایتهای نسلکشی آنقدر زیاد شد که حتی در پاریس چراغهای برج ایفل را خاموش کردند و پاپ در رم ابراز نگرانی کرد، حتی یک تصویر از نسل کشی مورد نظر در هیچ جایی مخابره نشد. هیچ موبایلی در میان آنهایی که در حلب مانده بودند، عکس یا ویدئویی از جنایتها نگرفتند و هیچ مویی از سر هیچ یک از آن کارشناسان -که وحشتزده ادعا میکردند آخرین روزهای زندگیشان را میگذرانند- کم نشد. فقط چند روز بعد، تصویرهایشان در اتوبوسهای سبزرنگی نمایان شد که آنها را از حلب به ادلب منتقل میکردند.
اما اینها یعنی چه؟ یعنی هیچ جنایتی رخ نداده و رژیم اسد خیلی هم مهربان و رحیم است؟ البته که نه، اما مشکل بر سر روایتی است که میخواهد با سریعترین شکل ممکن تکلیف دیو و دلبر ماجرا را معلوم کند. روایتی که دادههایش را جوری میچیند تا پیچیدگیهای یک رخداد، خیلی زود ساده و قابل فهم شوند. این فرمول را همین چند روز پیش هم در ماجرای کرکوک دیدیم. دوگانه دیو و دلبر خیلی زود ساخته شد: دولت اشغالگر عراق (بهعلاوه حشد الشعبی که نقش پنجههای خونریز دیو را بازی میکند) در مقابل مردم مظلوم و یکپارچه کُرد. بعد از آن همه روایت که از خونریزی و جنایت خبر میداد، شهر بدون تقریباً هیچ درگیری در اختیار عراق قرار گرفت. چرا؟ چون روایتی که از کردها در رسانههای جهان ساخته شده، دادههای بسیار مهمی را نادیده میگیرند. از همه آنها مهمتر اینکه بارزانی و حزبش فقط بخشی از صدای کردها هستند. حدود نیمی از آنها طرفدار حزب بازمانده از طالبانی (اتحادیه میهنی) هستند که نیروهایش را از این ماجرا بیرون کشید و نخواست با دولت عراق درگیر شود. روایت رسانههای مین استریم منطقه و حتی رسانههای خودمان همه اینها را به نفع ساده شدن و معلوم شدن طرف خوب و بد داستان کنار گذاشتند یا لااقل توجهی به آنها نکردند.
بعضی از دوستان استقلالطلب من اینجا در بارسلونا وقتی ویدئوی کذایی را دیدند، عصبانی شده بودند. نه تنها برای آنها، که برای من که دارم اینجا زندگی میکنم و وقایع را تا حد زیادی از نزدیک دیدهام. این ویدئو شوخی احمقانهای بیشتر نبود. با این حال نکته غم انگیز جهان ما این است که این روایتها طرفدار دارند، باور میشوند و «واقعیت» میسازند. کاتالونیا (که جزئی از اسپانیا محسوب میشود) مطابق هیچ قانونی بهویژه قانون اساسی اسپانیا، حق ندارد سرخود همهپرسی برگزار و سرخود اعلام استقلال کند. این اسمش هرچیزی باشد دموکراسی- همان چیزی که شعارش را میدهند و برایش شور به پا میکنند- نیست؛ اما روایتهایی که دادههای مهمی را کنار میگذارند و سراغ احساسات میروند و بد و خوب تعیین میکنند، به چشم من به شکلی غمانگیز، جهان اطرافمان را شکل میدهند.