جنگ روانی صهیونیستها علیه قالیباف
روزنامه خراسان نوشت:
در فضای پرتنش مجامع بینالمللی، گاه یک اقدام هوشمندانه کافی است تا نظم تحمیلی روایتها برهم بخورد و چهره واقعی جنایتکاران نمایان شود. اتفاقی که اینبار در ژنو و در جریان اجلاس اتحادیه بینالمجالس جهانی (IPU) رخ داد، نمونهای درخشان از همین بازسازی روایت بود؛ روایتی که اینبار نه از سوی قدرتهای رسانهای غرب، بلکه از تریبون جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت؛ و معمار آن، محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی بود. درحالیکه بسیاری از کشورها ترجیح میدهند در برابر جنایات رژیم صهیونیستی به سیاست سکوت یا ملاحظات دیپلماتیک پناه ببرند، قالیباف با ابتکاری کمسابقه، دو اقدام کلیدی در برابر اسرائیل انجام داد؛ اقداماتی که نهتنها باعث عصبانیت آشکار هیئت رژیم صهیونیستی شد، بلکه به نماد مقاومت رسانهای و دیپلماتیک ایران در برابر جریان تحریف تبدیل شد.
اقدام نخست، برگزاری نشست مستقل و خارج از برنامه رسمی اجلاس بود که به میزبانی جمهوری اسلامی ایران و با حضور بیش از ۳۰ هیئت از کشورهای مختلف برگزار شد. موضوع این نشست، «لزوم پایبندی به حقوق بینالملل در برابر جنایات جنگی رژیم صهیونیستی» بود. اما آن چه خشم مقامات صهیونیستی را به اوج رساند، اقدام دوم قالیباف در صحن اصلی اجلاس بود. زمانی که او تصویر دو کودک، یکی از ایران و دیگری از غزه را در دست گرفت و در برابر دوربینهای جهانی قرار داد. دو کودکی که قربانی مستقیم جنایات اسرائیل بودند: یکی در جنگ ۱۲ روزه اخیر و دیگری براساس قحطی حاصل از محاصره غزه توسط صهیونیستها . حمله اسرائیل به کودکان و زیرساختهای غیرنظامی سالهاست توسط رسانههای مستقل و نهادهای بینالمللی ثبت شده، اما نمایش مستقیم این مظلومیت در صحنه رسمی پارلمانی جهان، زخم بیپردهای بود بر چهره پوشالی تلآویو.
همین دو اقدام کافی بود تا امیر اوحانا، رئیس کنست (پارلمان رژیم صهیونیستی) در واکنشی عصبی و خارج از عرف دیپلماتیک، قالیباف را «دروغگو» خطاب کند و در اوج گستاخی بگوید: «مایه شرم است که چنین فردی رئیس مجلس ایران است». او حتی پا را فراتر گذاشت و گرسنگی و قحطی کودکان غزه را بهکلی انکار کرد و در اقدامی عجیب، با تبلت خود شعارهای مرگ بر اسرائیل نمایندگان ایران را در صحن اجلاس پخش کرد؛ حرکتی که بهوضوح ناشی از اختلال روانی حاصل از شکست رسانهای بود. پاسخ قالیباف نیز درخشان و حسابشده بود. او در توییتی نوشت: «شرم بر تو! جهان در حال مشاهده بزرگترین نسلکشی تاریخ به دست شماست. آیا کارشناسان سازمان ملل، یونیسف و نهادهای امدادی دروغ میگویند و فقط تو راست میگویی؟ تو ننگی برای بشریت هستی.» در ادامه این مناقشه رسانهای، اوحانا دوباره با طعنه نوشت: «تو در دروغپراکنی موفقتری تا در پدافند هوایی!»؛ جملهای که بیش از آنکه طعنه باشد، نشاندهنده تأثیر عمیق پیام قالیباف و دستپاچگی گوینده آن بود.
واکنش عصبی و غیرمنتظره رژیم صهیونیستی نشان داد اقدامات قالیباف در ژنو، بیهدف و صرفاً تبلیغاتی نبود، بلکه بهمثابه ضربهای راهبردی در سطح رسانهای، حقوقی و نمادین عمل کرد؛ موشکهای نرم به قلب تلآویو. اینبار نه از غزه، بلکه از قلب اروپا به صهیونیست ها اصابت کرد. در جهانی که روایتها جنگافزار شدهاند، باید قدردان کسانی بود که روایت مظلوم را از سانسور عبور میدهند و قالیباف، اینبار، با جسارت و هوشمندی، کاری کرد که نهتنها اسرائیل را خشمگین، بلکه افکار عمومی جهان را بیدار کرد.
******
ول کنید پزشکیان را!
روزنامه جوان نوشت:
سخنان رئیسجمهور در زنجان که همزمان با اولین سالگرد دولت او بود، کسانی را ناامید و دیگرانی را امیدوار کرد. قبل از آن باید بگویم که بسیاری، سخنان دکتر پزشکیان را فاقد اهمیت گفتمانی و نظریهپردازی و حتی بدون اشراف بر مسائل خرد و کلان میدانند. اینان معتقدند پزشکیان، سیاستمداری که صاحب نظریه باشد، نیست و ادعایی هم نداشته، بنابراین موشکافی در سخنان او آنچنانکه در سخنان نظریهپردازان به جزئیات دقت میشود، اشتباه است. دوم اینکه پزشکیان برخلاف کسی مثل احمدینژاد که خودش را ژنرال میدانست و بقیه ابوابجمعی دولت را سرباز، چنین ادعایی ندارد و بیشتر از واگذاری کار به کارشناسان سخن میگوید و در همین جنگ نیز به بهانهای (که صورتی درست، اما نتیجه نادرستی داشت)، دنبال واگذاری قدرت خود به استانداران بود. پس نه آنچنان اشرافی بر کار باقی میماند و نه ایدهای که با آن کار را به پیش ببرد.
پزشکیان اگرچه گفتمانی با قابلیت صورتبندی مانند نظریههای سیاسی، ندارد، اما یک راهبرد مشخص سیاسی را در پیش روی خود قرار داده و کمتر شده است که از آن تخطی کند، یعنی دعوت مردم و نخبگان برای کنارهمبودن و همدلی و مشارکت در حل مشکلات. این راهبردی است که اگر دولت در پیادهکردن آن موفق شود، نتیجه عالی خواهد داشت. مثلاً در بحث ناترازیها مسئله اول بدمصرفی است نه تولید و این بدمصرفی با مشارکت ملی حل میشود. در این راهبرد، کمتر دیده شده که پزشکیان مانند اغلب رئیسانجمهور قبلی همه مشکلات را بر گردن گذشته بیندازد. در دولت روحانی حمله به گذشته در اوج بود و تمامی مشکلات را میراث دولت قبل میدانستند. در باقی دولتها نیز کمابیش چنین بود و پزشکیان نیز گاهی گلایههایی میکند، اما بسیار کمتر از دیگران. در راهبرد پزشکیان، همراهی با تندروهای هر دو جریان سیاسی هم دیده نشده است. حتی شنیده شده که به برخی افراد پیام میرساند که تندروی نکنند. با اطلاحطلبان هم که مینشیند از آنان میخواهد سراغ تفرقهافکنی نروند. تهدیدها و کوچکشماریهای روزنامهنگاران حامی خودش را هم چندان جدی نمیگیرد، حتی بعید میدانم از آنها باخبر شود. مثل عباس عبدی که به او تا پایان سال مهلت داده است و احمد زیدآبادی که تفاوت پزشکیان با جلیلی را در این میداند که «با جلیلی به ته دره سقوط میکردیم، اما با اتوبوس پزشکیان به صخره میکوبیم». این تهدیدها نیز بیشتر در آرمانهای اصلاحطلبی است نه در نیازهای واقعی ملی. مسائل کلان کشور مانند ناترازیها و گرانیها که در دولت پزشکیان هم در نرخ دلار و هم در هر چیز خریدنی در بازار بین ۴۰ تا ۳۰۰ درصد گرانی داشته است، کمتر در نگاه «حامیان منتقد» دولت دیده میشود، بلکه مطالبات آنان بیشتر در حول اینترنت و آزادیهای اجتماعی است.
اینها همه موجب شده که برخی حامیانش از او ناامید شوند و برخی غیرحامیانش به او امید ببندند. پزشکیان، اما بهنظر میرسد با آنچه قبلاً میگفت و در زنجان هم تکرار کرد که «تا آخر ایستادهایم و با هم میتوانیم» از هیاهوی فعالان سیاسی دور است. آیا این یک ضعف است یا مزیت؟ برای کل کشور میتواند یک مزیت باشد، اما برای جریانهای سیاسی که میخواهند رئیسجمهور آیینه تمامنمای آنان باشد، مزیتی نخواهد داشت. مثلاً محمدرضا تاجیک گفته است که «پشت ویترین اصلاحطلبی دیگر کالای مفهومی و نظری وجود ندارد. همهچیز قدیمی است. اکنون اصلاحطلبان، جریان اصلاحطلبی را به ابزاری برای رسیدن به قدرت میبینند و امکان اندیشیدن و خلاقیت گفتمانی را از بین بردهاند». این یعنی هیچ امیدی به دولت پزشکیان برای تقویت گفتمان اصلاحطلبی ندارند. هرچند دهها نفر از اصلاحطلبان در سه دهه گذشته گفتند و نوشتند که اصلاحطلبی گفتمان ندارد.
میتوان مانند یک منتقد بدبین گفت آن «مصیبتها» یی که پزشکیان از آن حرف میزند (جنگ، خشکسالی، ناترازی)، برای دولت او دستکم این فایده را داشت که اکنون کمتر کسی از دولت مطالبه اساسی برای عبور از این مشکلات دارد و نوعی کرختی نسبت به وضعیت دشوار اقتصادی پیش آمده است. اما بدترین شیوه حمایت یا نقد دولت همین چیزهایی است که گفته شده و میشود. اینکه از دولت بخواهیم گفتمان اصلاحطلبی را یا آلترناتیو آن را احیا کند، یا هر کمبودی را بر سر او بکوبیم، چه مشکلی را از کشور حل میکند. فقط «جعفر» نیست که با تملقش برای رئیسجمهور زحمت ایجاد میکند، نقد بیجا، حمایت طلبکارانه و بیتفاوتی و کرختی، همگی همان خاصیت تملق را دارد: زحمت اضافه روی دوش دولت. بهتر است همگی ول کنید پزشکیان را!
******
تراژدی جعفرها
روزنامه فرهیختگان نوشت:
با توجه به موضوعات پیش روی کشور نه پسگرفتن لایحه خودساخته درباره فضای مجازی دستاوردی محسوب میشود نه «بس کن جعفر» گفتن رئیسجمهور در برابر تملقگویی معاون اجراییاش؛ اما این دومی از زاویهای دیگر قابل تأمل است. ناگفته نماند واکنش جناب پزشکیان به تعریف و تمجید قائمپناه همانی بود که از او انتظار داشتیم، هر ارزیابیای از رئیسجمهور داشته باشیم نمیتوانیم به صفای باطن و تواضع او بیاعتنا باشیم، انسانی با چنین خصائلی حتماً از تملق بیزار است و این از نکات مثبت رئیسجمهور است. اما نکته اصلی چرایی بیان چنین کلماتی از جانب معاون رئیسجمهور و اهمیت این رفتار است، هر کسی کمترین تجربهای از حکمرانی داشته باشد میداند الگوی رفتاری قائمپناهها یا به قول رئیسجمهور جعفرها تکراری است، لذا مسئله ما در ادامه متن جناب قائمپناه نیست؛ بلکه یک سبک رفتاری است. مشاوران یا معاونان اینچنینی حتماً در کنار یک مدیر ارشد کارکردهای مثبتی دارند که حضورشان استمرار میکند، اما مشاهدات و تجربیات نشان میدهد این سبک مشاوران در اثراتی مخرب دارند.
اول) سفیدنمایی بیش از حد از وضعیت: این یکی از مهمترین بلایای مشاوران و به ویژه مشاوران تملقگو است، برخی مشاوران و معاونان با هر انگیزهای معمولاً تلاش میکنند اثر اقدامات مجموعه و مدیرشان را بزرگنمایی کنند و وضعیت را بیش از آنچه هست مثبت نشان بدهند، چنین مشاورانی مانع تصمیمهای سریع و دقیق بالادستیها در موضوعات اصلی میشوند.
دوم) تملق رئیس: تملق وقتی رخ میدهد که مشاوران اولاً توانسته باشند وضعیت را سفید مطلق نشان دهند، ثانیاً این سفیدنماییها در یک فرایند پروپاگاندا یک گام جلوتر برود و تبدیل به باور شود. خب وقتی باور کند همه چیز خوب است چرا نباید تملق کند؟ این یکی از بدترین رذیلههای اخلاقی و مدیریتی در کشور است و اگر مدیر بالادستی صفای باطن و مراقبت از نفس نداشته باشد بهسرعت تحتتأثیر قرار میگیرد، دچار کیش شخصیتی میشود، گوشها را به نقد میبندد، واقعیتها را نمیبیند و به سراشیبی سقوط میافتد. در ادوار گذشته در ریاستجمهوری افرادی را داشتیم که در آغاز دوره بسیار نسبت به بزرگان خاشع و خاضع بودند؛ اما بعد از 8 سال بر اثر استمرار اقدام اطرافیان متملق تبدیل به کوه غرور شدند و در سراشیب سقوط افتادند.
سوم) تصمیمسازی به سمت نااولویتها: مشاوران متملق چون معمولاً محل اعتماد و رجوع قرار میگیرند در فرایندهای تصمیمساز مهم میشوند، آن وقت آنها چون برای مسائل اصلی راهحل ندارند، میتوانند سیستم حکمرانی را به سمت نااولویتها پیش ببرند. راه دور نرویم همین حالا که موضوع آب و برق یک مسئله جدی است آیا دولت توانسته چشمانداز روشنی برای حل آن به مردم ارائه دهد؟ کسی توقع ندارد کژروی حکمرانی آب، یکروزه حل شود؛ اما آیا نمیتوان با اولویت و فوریت یک چشمانداز واقعی برای حل آن طراحی کرد و صادقانه با مردم مطرح کرد؟ آیا نباید بهجای مسئله لایحه کذا اولویت دولت چنین موضوعی باشد؟ جعفرها در چنین شرایطی ترجیح میدهند دولت به سمت نااولویتها برود.
******
بدترین و بهترین شرایط برای پزشکیان
روزنامه هممیهن نوشت:
آقای پزشکیان بر همان سیاق گفتاری و صداقتی که دارند؛ در سفر اخیر به زنجان نکتهای را گفت که پرداختن به آن ضروری است. پزشکیان گفت: «دولتها گیرند و ما هم گیریم، ما که بدجوری هم گیر هستیم. از روزی که هستیم مصیبت میبارد و دستبردار هم نیست. تا میخواهیم به یک ساحل برسیم مصیبت دیگری میآید، ولی ما تا آخر هستیم. شور و شوقی که در مردم ایجاد شد سرمایه بزرگی است. باید تلاش کنیم این شور و شوق را حفظ کنیم و با مردم درباره مشکلاتی که گرفتار آن هستیم راهحل پیدا کنیم.»
واقعیت این است که اغلب ناظران و حتی اعضای ستاد انتخاباتی آقای پزشکیان متذکر شده بودند که شما از جهتی در بدترین و از جهت دیگر در بهترین شرایط ممکن رئیسجمهور شدهاید. چرا در بدترین شرایط؟ چون تمام آمارها و ارزیابیها نشان میداد که ناترازیهای موجود کشور ازیکسو در حال تشدید هستند و از سوی دیگر به مرزهای غیرقابلتحمل رسیدهاند. اعم از ناترازیهای اقتصادی، زیستمحیطی یا سیاست داخلی و خارجی و در خط مقدم همه آنها، ناترازیهای مدیریتی است که به دلیل حذف افراد واجدصلاحیت و آوردن افراد کوچک برای کارهای بزرگ سایر ناترازیها را هم تشدید کردهاند. ولی از جهتی هم باید به ایشان گفت که در بهترین شرایط، رئیسجمهور شدید. چون دیگر ظرفیت عوامفریبی و خوابیدن روی پول نفت و جهالت و شعارهای پوچ دادن تمام شده بود و حباب مدیریتی کشور با سوزن واقعیت ترکیده و هوای آن بهکلی تخلیه شده است.
بنابراین، آنچه در این یکسال رخ داد، غیرمنتظره نبود. اگرچه جزئیات اتفاقات رخداده بهراحتی قابلپیشبینی نبود؛ ولی کلیات آن کاملاً قابلانتظار بود و باید برای مقابله با آنها راهحلی میداشتید و امروز نمیتوان منتظر پیدا کردن راهحل بود. آن راهحل کدام است؟ وضعیت ایران بهگونهای است که هیچکدام از مسائل آن را نمیتوان با توجه به ابعاد و ظرفیتهای همان مسئله حل کرد. در واقع، مسئله آب، برق، انرژی و بنزین و... مسائل اجتماعی و فرهنگی و سیاست داخلی و خارجی بهشدت در هم تنیده شدهاند و برای حل همه این موارد ابتدا باید در رویکرد کلان اداره امور، اصلاحاتی انجام داد. البته همینطور که گفتهاید شور و شوق در جامعه هست تا همراهی کند؛ بهشرطی که برداشتن گامی مثبت را از جانب سیاستگذاران ببیند. در واقع، اگر یک گام به سوی حل مسائل برداشته شود، مردم دو و چند گام همراهی خواهند کرد. پرسش پیش روی دولت این است که چرا در این یک سال نتوانستید حتی گامی کوچک به سوی حل ناترازی انرژی و بهطور مشخص بنزین و اصلاح قیمت آن بردارید؟ آیا این مسئله هم فاقد راهحل بود؟ بهطور قطع، راهحل فنی و موردی ندارد.
ابتدا باید رویکردهای رسمی در دو حوزه تغییر کند. با رویکردهای کلان گذشته نمیتوان هیچ مسئله مهم کشور را حل کرد. تا آنجا که با رئیسجمهور آشنا هستیم و مواضع ایشان را در انتخابات پیگیری کردیم اصلاح هر دو مورد، مورد تایید آقای پزشکیان است. اگر ساختار سیاسی نیز صلاحیت ایشان را تایید کرد، باید آمادگی لازم را برای انجام این تغییرات میداشت؛ درغیراینصورت، آمدن پزشکیان و حامیانش به دولت هیچ گرهی را باز نمیکند؛ سهل است که حل مسئله را به تاخیر میاندازد. خلاصه بحث اینکه همزمان باید دو رویکرد داخلی و خارجی کشور بهبود یابد. در داخل همه امور باید ذیل شعار «بازگشت به مردم» بازسازی و زنده شود. مصادیق این شعار هر چه باشد، این نیست که مدیریت امور محدود به یک ظرفیت چنددرصدی شود. باید بهسرعت این ظرفیت گشوده شود و به مرور همه مردم را در برگیرد. اجرای این شعار به معنای آن است که نمیتوان نظام رسانهای رسمیاش، آن این اندازه فشل و ناکارآمد باشد که مردم را به رسانههای فرامرزی سوق دهد.
******
تلاش برای بازطراحی ساختار قدرت در ایران پساجنگ
خبرگزاری ایلنا نوشت:
در حالیکه هنوز سایههای جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل بر سر منطقه سنگینی میکند، روز گذشته منابع آگاه از احتمال حضور علی لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی و ایجاد شورای عالی دفاع ذیل آن خبر دادند؛ تحولی که میتواند نشانگر بازنگری در راهبردهای کلان امنیتی جمهوری اسلامی ایران باشد. در روزهای پس از پایان رسمی جنگ، لاریجانی با حضور در تلویزیون ملی، با لحنی متفاوت ظاهر شد. او ضمن تقدیر از «صبر و مقاومت مردم»، تأکید کرد که «از این به بعد باید با این مردم مهربانتر باشیم». همین موضعگیری، که از زبان یک چهره امنیتی و سنتی بیرون آمده، اگرچه برای بسیاری نشانهای از چرخش احتمالی در درون ساخت قدرت تلقی شد، اما اغلب افکار عمومی آن را یک جمله کلیشهای تلقی کرد که همواره در بزنگاهها از زبان مقامات رسمی و غیررسمی شنیده شده اما چندان جدی گرفته نشده است.
این گمانهها وقتی جدیتر شد که علیاکبر ولایتی، مشاور رهبر انقلاب در امور بینالملل، در توییتی نوشت: «تغییرات مهمی در راه است. ایران، پس از این جنگ، به مرحلهای نو وارد میشود.» پس از آن مجمع تشخیص مصلحت نظام هم با صدور فراخوانی رسمی از نخبگان خواست که برای آینده ایران ایدههای خود را ارائه دهند. تأکید بر «تحول در حکمرانی» در متن این فراخوان، به خوبی نشان داد که ظاهرا جنگ اخیر به بستری برای بازنگری در نحوه مدیریت کشور بدل شده است.
کمتر از چند ساعت پس از گمانهزنی در مورد حضور علی لاریجانی در شعام، نورنیوز (رسانه نزدیک به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی) هم با انتشار متنی اعلام کرد: پس از فراهم شدن زمینههای لازم و ایجاد اصلاحات ساختاری، احتمال انجام تغییرات قریبالوقوع در سطح برخی نهادهای عالی امنیتی افزایش یافته است. اگر بازگشت علی لاریجانی به ساختار امنیتی کشور و تشکیل شورای عالی دفاع ذیل شورای عالی امنیت ملی قطعی شود، میتوان برای آینده این تحولات کلان، انتظار برخی اتفاقات را داشت. در روزهای ابتدایی جنگ ۱۲ روزه، یکی از چالشهای آشکار، پراکندگی مدیریتی و نبود انسجام در سطح تصمیمگیریهای اجرایی کشور بود. این تجربه ضرورت وجود یک فرماندهی واحد و سریع را بیش از پیش اثبات کرد.
در صورت تشکیل شورای عالی دفاع، ایران شاهد تمرکز مدیریتی بیشتری در سطح ملی خواهد بود. این تمرکز میتواند در شرایط بحرانی (مانند حمله مجدد اسرائیل یا نقض آتشبس) به انسجام تصمیمگیری و سرعت واکنش کمک کند. سیگنالهای هشداردهنده از سوی برخی مقامات اسرائیلی درباره احتمال حملات جدید و استمرار تهدیدات سایبری و خرابکارانه، در کنار یاوهگوییهای روانپریشانه اخیر ترامپ همچنان احتمال درگیری مجدد را زنده نگه داشتهاست؛ بر همین اساس انسجام تصمیمگیری در صورت نقض مجدد آتشبس یا شروع جنگ دوم، ضرورتی انکارناپذیر است.
یکی از زخمهای عمیق و مزمن امنیتی که هم در جریان جنگ ۱۲ روزه و هم طی سالهای گذشته کشور را آسیبپذیر کرده، نفوذ شبکهای و پیچیده در لایههای مختلف سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی است. در سالهای اخیر بارها شاهد لو رفتن اطلاعات حساس، شناسایی اهداف راهبردی ایران توسط دشمن، و حتی خرابکاریهای دقیق در زیرساختهای حیاتی بودهایم که بدون همکاری عوامل نفوذی ممکن نبود. در جنگ اخیر هم، برخی حملات دشمن به مراکز خاص، نشانههایی جدی از دسترسی اطلاعاتی طرف مقابل داشت که زنگ خطر را برای بازنگری جدی در سازوکارهای مقابله با نفوذ به صدا درآورد. با این حال، این پروژه باید دقیق و هوشمندانه پیش رود؛ برخورد با نفوذ اگر صرفاً به حذف منتقدان یا برخوردهای نمایشی ختم شود، نهتنها بیاثر خواهد بود، بلکه خود بستری برای نفوذ بیشتر فراهم خواهد کرد.
در هر حال، گمانهزنیها از تغییرات احتمالی قریبالوقوع و واکنش مسئولان رسمی کشور به این احتمالات میتواند نشانههایی از تلاش برای بازطراحی ساختار قدرت در ایرانِ پساجنگ باشد.
******
چه کسانی در پاستور تهدید «کریدور ناتو» را به «مسئله جزئی» تقلیل میدهند؟
سایت رجانیوز نوشت:
آقای پزشکیان، صبح شنبه در جمع مدیران وزارت امور خارجه اظهار کرد: «نیاز نیست نگران برخی مسایل جزئیتر از جمله در موضوع گذرگاههای مرزی شمال غرب کشور باشیم».
چنین تحلیلی هرچند از رئیسجمهوری که خود به عدم تخصص در این حوزهها اذعان دارد، بعید نیست، اما این سبک از سادهسازی یک تهدید امنیتی، محصول نگاه و آدرس غلطی است که از سوی حلقه مشاوران وی با اولویتهای قومی تزریق میشود. خروجی این نگاه، قربانی کردن منافع راهبردی جمهوری اسلامی به سود پروژه نظم قومی-قبیلهای در شمال غرب کشور و تأمین منافع مستقیم رقبای منطقهای ایران است.
ترکیه مدتهاست که در تلاش است تا با حذف دسترسی ایران به ارمنستان، ارتباط مستقیم با جمهوری آذربایجان برقرار کند. کریدور زنگزور، طرح عملیاتی آنکارا برای اجرای این ایده شوم است. ایران همواره مسیر حیاتی ترانزیت شمال-جنوب و شرق-غرب بوده است و دالان زنگزور با ایجاد یک مسیر جایگزین، بخش اعظمی از ترافیک تجاری را از ایران منحرف کرده و نقش استراتژیک کشور را به شدت تضعیف میکند.
زنگزور تنها یک «مسئله جزئی» نیست؛ تیری است زهرآگین به قلب جغرافیای سیاسی ایران؛ تیری که هدفش قطع رگهای حیاتی اتصال شمال به جنوب و شرق به غرب است؛ اما در سایهی این دالان، آرام آرام تهدیدی مرزی و ژئوپلیتیک به ایران نزدیک میشود. لذا در صورت تکمیل کریدور زنگزور، فاجعهای استراتژیک رخ خواهد داد؛ ایران مستقیماً با پایگاههای ناتو در ترکیه و احتمالا آذربایجان هممرز میشود. این هممرزی نه یک تغییر جغرافیایی ساده، که تبدیل مرزهای شمال غرب کشور به دو طنابی است که از دو جهت در حال تنگتر شدن به سمت مرزهای ایران است. نمونهٔ زندهٔ این کابوس در هممرزی روسیه و ناتو در اوکراین قابل مشاهده است.
مایهٔ شگفتی آنجاست که این موضع از دولتی صادر میشود که با شعار «سپردن کار به کارشناسان» روی کار آمد؛ البته این شعاری است عبث، چرا که اساساً هر کارشناسی دیدگاه خود را دارد و نظرات کارشناسی میتوانند در تضاد با یکدیگر باشند. اما نکتهٔ طنزآمیز ماجرا اینجاست که در موضوع مشخص کریدور زنگزور، تقریباً تمامی کارشناسان مطرح علوم سیاسی و روابط بینالملل، چه در ایران و چه در سطح جهان، اتفاق نظری کمسابقه دارند و آن را یک تهدید استراتژیک علیه ایران میدانند. با این حال، رئیسجمهور دقیقاً در برابر همین نقطه اجماع مطلق، موضعی مخالف اتخاذ کرده و این خطر آشکار را «چیز پراهمیتی نیست» میخواند.
******
واکنش شورای نگهبان به مطرح شدن موضوع رفراندوم از سوی میرحسین موسوی
سخنگوی شورای نگهبان در نشست خبری به سوالی پیرامون پیشنهاد میرحسین موسوی مبنیبر تشکیل مجلس مؤسسان و برگزاری رفراندوم پاسخ داد.
هادی طحان نظیف عضو حقوقدان و سخنگوی شورای نگهبان در نشست خبری امروز در پاسخ به سوالی در خصوص برخی از اظهارات از جمله پیشنهاد میرحسین موسوی مبنیبر تشکیل مجلس مؤسسان و برگزاری رفراندوم گفت: از کجا معلوم به نتیجه اش پایبند باشند و اینبار نتیجه را بپذیرند. کسانی که در یک انتخابات معمولی به قانون تمکین نکردند و حتی به پیشنهادات خودشان در آن زمان پایبند نبودند حالا حرف از برگزاری رفراندوم میزنند.
این موضع صریح طحاننظیف، واکنش احمد زیدآبادی، فعال سیاسی اصلاحطلب را به دنبال داشت و او در اینباره نوشت:
«این نوع حرف زدن و احتجاج کردن زبانِ حال یک حقوقدانِ شورای نگهبان است یا رهبر یک حزب سیاسی رقیب؟
در واقع ریشۀ اصلی مشکلاتی که در سال 88 پیش آمد و همچنان هم ادامه دارد، همین تداخل رقابت سیاسی در امر حقوقی است آن هم در نهادی که بنا به جایگاه داوریمحور خود باید در برابر رقابتهای سیاسی صد در صد بیطرف باشد و از موضعگیری له یا علیه نیروهای سیاسی چنان فرار کند که گویی از وبا فرار میکند!»



