واقعیت این است که یک دوره طولانی از ناکارآمدی در برخی حوزه های مهم زندگی اجتماعی و یک دوره 8 ساله از انواع فشارهای بین المللی و البته ناتوانی دولت مستقر در ارایه پاسخ های درخور این موقعیت همراه با گسترش رویه های تبعیض آمیز و فسادزا باعث شده نشاط و مشارکت سیاسی به طور کلی و در آستانه انتخابات به صورت خاص چندان که باید جلوه ای نداشته باشد.
نظرسنجی ها و قبل از آن تجربه همه ما در زندگی روزمره گویای آن است که مردم به حق از اوضاع کلی مدیریت اقتصادی کشور آزرده خاطر و در رنج اند و همین امر نیز چندان رغبتی را نسبت به دوره های گذشته به مشارکت در رویدادهای سیاسی عمومی نظیر انتخابات بر نمی انگیزد.
هر چند آمارهای مربوط به میزان مشارکت هنوز صد در صد قابل اتکا نیست و بسته به روزهای نزدیک به برگزاری انتخابات باید آن را مورد سنجش قرار داد و به علاوه همین میزان مشارکت نیز در قیاس با معدل مشارکت های سیاسی در برخی کشورهای مدعی دموکراسی چندان تفاوتی ندارد اما همین میزان کاهش در قیاس با شور و نشاط 4 دهه مشارکت سیاسی یقینا باید به عنوان یک مساله مورد بررسی قرار گیرد. نکته ای که خوشبختانه در فضای رسانه ای و محافل سیاسی ابایی از پرداختن به آن وجود ندارد.
با این حال این موضوع بعد مهم دیگری نیز دارد و آن معنا و مفهوم این تغییر محسوس در مشارکت سیاسی مردم است. بیایید فرض کنیم روند مشارکت در انتخابات امسال بنابر نظرسنجی های انجام شده تا کنون همین میزان باشد و حتی در روزهای منتهی به روز انتخابات کمتر شود. چنین امری به چه معناست؟ آیا باید چنان که برخی محافل سیاسی و رسانه ای مخالف جمهوری اسلامی دایما بر آن تکیه می کنند این امر را لزوما به معنای کاهش مشروعیت «نظام جمهوری اسلامی» و ساختارهای سیاسی و فرهنگی آن تفسیر کرد؟
جدا از موضوع نسبت پایین مشارکت در انتخابات کشورهای مدعی دموکراسی -چنان که گفته شد-، نوسان این آمار و تاثیر پذیری اش از عملکرد دولت ها نیز راه را بر چنین تفسیرهای قطعی و ایدیولوژیک از میزان مشارکت مردم درانتخابات پیش رو می بندد. هر چند که طبیعتا مخالفان جمهوری اسلامی حداکثر بهره برداری سیاسی را از این امر خواهند داشت.
چیزی که در اغلب این تحلیل و تفسیرهای ایدئولوژیک دراین ماجرا غایب است اشاره به پیچیدگی فرهنگی و سیاسی مردم ایران است. موضوعی که مانع ازآن است که بتوان با توسل به برخی شاخص های سیاسی ظاهری در این زمینه حکم کرد. مثال ها در این زمینه در طول 4 دهه پس از انقلاب فراوان است و آخرین آنها تشییع باشکوه پیکر مردی است که همان محافل سیاسی از بام تا شام حکم به تروریست بودن او می دادند و از بیزاری مردم از او و اقداماتش سخن می راندند!
ما ایرانیان به دلایل مختلف قابل اشاره که محل بحث این نوشته نیست نوعا در بیان خواسته های درونی خود و نمایش آنچه واقعا به آن معتقدیم چندان صرافت طبع نداریم. هر چند می توان این روحیه فرهنگی را از زاویه آسیب شناسی مورد نقد قرار داد چنانکه بارها و بارها این موضوع از سوی برخی نخبگان فرهنگی مورد اشاره قرار گرفته و به برخی دلایل اجتماعی آن نیز اشاراتی شده اما در مجموع این موضوع رویه دیگری هم دارد و آن اینکه به نظر می رسد علیرغم این روحیه همنوایی با دیگران نوعی تامل و استقلال در رای و نظر نیز در رفتار اجتماعی و سیاسی ما ایرانیان دیده می شود و همین امر نیز باعث صدور برخی رفتارهاست که در سطح تجربی برای ناظران و تحلیل گران قابل مشاهده نیست و بعضا باعث شگفتی آنان است.
در پرتو این واقعیت باید گفت آزردگی مردم ایران از سیاستمدارانشان در نظام سیاسی مستقر را نمی توان چندان دلبخواهانه تفسیر کرد.
نکته بسیار مهم دیگرآن است که بخش قابل توجهی از ناراضیان از وضع موجود را در میان مردم کسانی شکل می دهند که این نارضایتی و نقد را به ارزش ها و مطلوبات ذخیره فرهنگی و سیاسی همین نظام مستقر یعنی « انقلاب اسلامی» مستند می کنند.
هر چند تلاش های کاملا محسوسی دیده می شود که این نارضایتی ها به خصوص برای نسل های بعدی به نوعی اعتراف به گناه در رخداد انقلاب تبدیل شود اما هنوز این تلاش ها به ثمر ننشسته و همچنان بخش عمده ای از داوری ها و نقدهای صورت گرفته سیاسی که گاه بسیار جدی و گزنده نیز هست با رجوع به قانون اساسی و شعارهای انقلاب عرضه می شود.
در مجموع شاید بتوان گفت آش سیاست در جمهوری اسلامی به مدد آشپزهای ناشی در طول این سال ها بدمزه شده اما یقینا این آشی است که در همین مطبخ پخته شده و دیگش را جای دیگری بار نگذاشته اند و اکثریت مردم ایران هم در طول تاریخ نشان داده اند که ترجیح می دهند آشی که در مطبخ خانه خودشان پخته شده میل کنند نه آشی که دیگران برایشان پخته اند!
سرخوردگی و حتی بیزاری مردم را در این زمینه نمی توان به خوشامدگویی و اشتیاق به دیگران تعبیر کرد.
راه های زیادی هست که ضامن جبران آزردگی به حق مردم و بازگشت به اصول مطلوب تصویر شده در قانون اساسی برآمده از انقلاب اسلامی است. راه هایی که بر هیچکس پوشیده نیست و کافی است اراده لازم و البته درایت و عقلانیت کافی برای پیمودن آن وجود داشته باشد که در غیر این صورت گریزی از سنت های الهی نیست.