«ترافیک فرشته»
نویسنده: آرش شفاعی
ناشر: آرادمان ؛ چاپ اول 1396
85 صفحه، 9000 تومان
****
باید برای هر شعری سناریویی داشت. نمیخواهم واژه جعل کنم. اصلاً شما به جای سناریو بنویسید: طرح، پیرنگ، فرم، ساختار. سناریو یا هرکدام از مواردی که شما جایگزین آن می کنید، باعث تشکل و تشخص شعر میشود؛ باعث میشود شعر چارچوبی را یپذیرد. اصلاً هر اثری هنریای چارچوب میخواهد.
در شعر سنتی حتی اگر شاعر خودش فکری برای تشکل و تشخص اثر هنری خود نکرده باشد، قالب شعر تا حدودی –عرض کردم تاحدودی! – این کار را میکند؛اما در شعر آزاد یا سپید شاعر باید برای چارچوب اثر خود تمهیدی بیندیشد. صرف اینکه مضمونی شاعرانه به ذهن او رسید، شعر -به ما هو شعر- خلق نمیشود.
سخن را کوتاه کنم: آرش شفاعی در ترافیک فرشتهاش برای هر شعری و البته نه همهی شعرهایش سناریویی طراحی کرده است. مثلاً این شعر را با هم بخوانیم:
پیرزن تمام نمیشد
مثل روزهای آخر اسفند
ما آماده بودیم
او ولی اصرار داشت
تعطیلاتمان را خراب نکند!
این شعر درست شبیه یک داستان، نقطه شروعی دارد؛ حتی نقطه اوجی دارد(: ما آماده بودیم!). (اضافه میکنم که علامت تعجب این سطر را بنده اضافه کردهام تا توجه ما برانگیزد.) و نقطه پایان که همان پایان تکان دهنده است: تعطیلاتمان را خراب نکند.
میگویم: شاعر حتی اگر تنها به همین پایانبندی غافلگیرانه هم فکر کرده بود؛ یعنی سناریوی او برای این شعر فقط همین پایان بندی بود، وی به مقصودش رسیده بود.
یادآوری: حتماً خوانندگان این شعر خواهند گفت، مضمون این شعر که به مادر در هرحال به فکرفرزندان خودش است، مضمونی تکراری است؛ نمونهاش فیلم سینمایی مادر علی حاتمی است. میگویم: اتفاقاً بنده هم عمداً این شعر ا انتخاب کردم تا بگویم که شاعر میتواتند مضمونی تکراری را با ترفندی شاعرانه (بخوانید سناریو!) از آن خود کند و این کار به نظر بنده ستودنی است. اصلاً در همین نمونه است که ما به اهمیت سناریو یا همان فرم، ساختار، و... پی میبریم.
همین جا این را هم اضافه کنم: اغلب شعرهای این مجموعه کوتاهاند و شاعر مجالی نمییابد که از سناریوهای گوناگون برای پردازش شعرش استفاده کند.
این هم یک شعر دیگر که با همان ترفند صورت بندی شده است:
«مادر بزرگ»
هوس قصهای داشتم
به خانهات رفتم و
به قاب عکست گوش دادم
آن گوشه کنار
عصایت ساکت بود و
یک پای قصه میلنگید.
مخاطب از شعر چه میخواهد؟ آیا همین که لنگ زدن قصه را عصای ساکت به یادمان میآورد، کافی نیست؟ البته که گوش دادن به قاب عکس هم کاری است که فقط از شاعران برمیآید.
این دو نمونه را آوردم تا به خوانندگان بگویم: شعرهای این مجموعه از این جنساند. شعرها فقط در کشف مضمونی شاعرانه خلاصه نشدهاند.البته که مضمون در شعر اهمیت دارد؛ مگر شعر بی مضمون هم ممکن است؟
حتماً خوانندگان جوان این یادداشت خواهند گفت: چگونه برای پرداخت یک شعر از سناریو کمک بگیریم؟ پاسخ اینکه: اصلاً فکر کنید به جای شعر دارید قصه میگویید.همین باعث میشود شعر شما دارای انسجام شود؛ مثل این شعر:
«نشانه»
هوا از بوی خطر سنگین بود
بخار بینیام
برف را زیبا میکرد
و جنون در شاخهایم منجمد بود
گردن کشیدم
جای نشانه در پیشانیام سوخت
دیگر تکان نخوردم.
پینوشت: درباره این کتاب حرفهای نگفته بسیاری باقی ماند که احتمالاً در یادداشتی دیگر که سناریوی دیگر میطلبد به آنها خواهم پرداخت. مثلاً اینکه شفاعی نام این مجموعه را «ترافیک فرشته» گذاشته است تا در همین عنوان هم به مخاطب بگوید که در این کتاب از دنیایی سخن میگوید که یک سر آن همین خیابانی است که هر روز آن را درک میکنیم و یک سر آن دنیای شاعرانهای است که شفاعی برای ما ساخته است.