1) با طرح ایدۀ حکمرانی در کشور، در حدود حداقل ده سال گذشته اغلب پژوهشگاهها، متفکرین، دانشگاهها، نویسندگان، اندیشکدهها و نظایر آنها که در قلمروهای کلان کشور از اقتصاد و سیاست تا فرهنگ و جامعه و آموزش و پرورش و شهرسازی و نظایر آنها فعال بودهاند، یا بخشی از فعالیت خود را به «حکمرانی» اختصاص دادهاند یا ایدۀ اصلی خود را به «حکمرانی» تغییر دادهاند.
ماحصل این تغییر رویکرد، ایجاد مفاهیم جدیدی نظیر حکمرانیِ اقتصادی، حکمرانی اخلاقی، حکمرانی فرهنگی، حکمرانی فضای مجازی و انواع متعدد دیگری از حکمرانیها است. گاهی در کنار مفهوم حکمرانی، از مفهوم «سیاستگذاری» یا «خطومشی گذاری» نیز یاد میشود.
2) با این حال در مراجعه به منابع اصیل و مهم ناظر به مفهوم حکمرانی یا سیاستگذاری، به شدت شاهد فقر منابع و مفاهیم پایه هستیم. در بعضی از موارد، هنوز تفاوت مفاهیم مشابه، همچون تمایز «سیاست» (politics) و «سیاستگذاری» (policy making) یا حکومت و حکمرانی مشخص نیست و گویا تنها به جهتِ مُد و رسم رایج، بهجای سیاست و حکومت، از سیاستگذاری و حکمرانی بهره میبرند. در بعضی موارد که آگاهی بیشتری حاصل شده، سیاستگذاری و حکمرانی را رابطۀ متقابل مردم و حکومت میدانند و در بعضی موارد، با دقت بیشتری، سیاستگذاری و حکمرانی را ناظر به تفاوت میان تصدیگری و تنظیمگری تعریف میکنند.
3) فارغ از اینکه چقدر این مفاهیم به دقت به کار میروند، آنچه خسران جبرانناپذیری از این مواجهۀ بیبنیاد با این مفاهیم برای سنت و تاریخ و وضعیتِ فعلی ما فراهم میآورد، بیتوجهی به نقش هویت و تاریخ اجتماعی گذشتۀ ما در سیاستگذاری و حکمرانی است.
در جهان غرب، رشتههای دانشگاهی یا مفاهیم و نظریههای حکمرانی و سیاستگذاری، از خلال تحولات چند سدههای جهان مدرن سربرآوردهاند. در یک روایت متقنتر و قدر مشترکتر از نظریات ناظر به سیاستگذاری و حکمرانی، با تسامح متناسب با این یادداشت، میتوان بهروشنی دریافت که تکوین این رشتهها و مفاهیم و نظریهها، از خلال تحولات علوم اجتماعی در غرب، مخصوصاً در نیم سدۀ گذشته سربرآوردهاند. این تحولات خود متوقف بر تعریف حوزۀ گستردۀ مطالعات اجتماعی و تاریخی است و مفهوم تنظیمگری یا خطومشیگذاری زمانی معنا مییابد که سیاستگذار یا حکمران، اطلاع و فهم دقیقی از میدان مورد نظرش داشته باشد. بهتعبیر دیگر، موضوع تنظیمگری، از خلالِ مطالعات اجتماعی و هویتی بدست میآید و تنظیمگری در خلاء رخ نمیدهد.
4) با اینحال افزون بر اهمیت و جایگاه مطالعات تاریخی و اجتماعی در سیاستگذاری و حکمرانی، سنخیتِ میان سطح مطالعات اجتماعی-تاریخی و ایدۀ حکمرانی نیز ضروری است. فیالمثل اگر مطالعات تاریخی-اجتماعی در سطح مطالعات کمّی و آماری باشد، سیاستگذار یا حکمران تنها قادر به خطومشیگذاری یا تنظیمگری در سطح کمّی پدیدههای اجتماعی و تاریخی است و مجوزِ ورود در عرصههای مابعدالطبیعی یا کیفی را ندارد. این نداشتنِ مجوز، امری طبیعی و ناظر به قاعدۀ سنخیت میان علم و عالم و معلوم و دستیابی به یک کلیت منسجم است. به این معنا هر خطومشیگذاری یا تنظیمگری متناسب با یک نظریه صورت میگیرد که مطالعات اجتماعی و تاریخی متقضی آن، با همان نظریه صورتبندی شده است.
5) با نظر به این مقدمات، سیاستگذاری یا حکمرانی در جامعۀ ایرانی، مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامی، اگرچه امری ضروری و گریزناپذیر است، اما این سیاستگذاری و حکمرانی، بایستی ناظر به سنخیتِ میان ابزارهای مفهومی و عملی سیاستگذار و حکمران با هویت تاریخی و اجتماعیِ جامعۀ ایرانی باشد.
جامعهای که بهلحاظ هویت تاریخی، تحت تاثیر تاریخ هزارسالۀ اسلامی-ایرانی است و تکتک عناصر این هویت را در گوشه و کنار شهرها یا روستاها و لحظهلحظۀ زندگی انسان مسلمان ایرانی میتوان دید، تنظیمِ امور او نیازمند منطق و نظریهای برآمده از این هویت تاریخی و اجتماعی است. فیالمثل اگر فقه و احکام فقهی و شرعی، نقش مهمی در زندگی فردی و جمعی انسانِ ایرانی بازی میکرده، نمیتوان حکمرانی یا سیاستگذاری آنرا بدون توجه به سطح مواجهۀ فقه یا مبانی که دانش فقه در آن معنا مییابد، صورتبندی کرد. فقه و احکام فقهی، همچون اخلاق و فتوتِ اسلامی-ایرانی، از خلالِ واسطهای با جهان معنادار میشده که در آن، سطح مواجهۀ انسانِ مسلمان ایرانی، سطح پیوندِ میان دنیا و آخرت بوده است. بدون توجه به پیوند میان دنیا و آخرت، مخصوصاً از حیث هستیشناختی نمیتوان اهمیت نقش فقه و اخلاق و اعتقادات را در زندگیِ مسلمان ایرانی و تجلیات آن در هنر و معماری و زیست شهری شناخت.
فیالمثل اگر از حیث هستیشناختی، اعتقاد به معاد و معاد جسمانی در نظرِ انسان مسلمان ایرانی، حتی در زندگی روزمرهاش امر حی و حاضر است، میتوان به اهمیت اخلاق و فتوت و رعایت ظرائف خاص در هنر و معماری و طب و نظایر آنها پیبُرد. حال اگر چنین جهانی با همۀ تنوعات و فرازفرودهایش سبقۀ هویتی و تاریخی ما را شکل میدهد، نمیتوان در سیاستگذاری و حکمرانی، سطح مواجهۀ انسانِ ایرانی را به منطقِ کمّی و منحصراً ریاضیاتی فرمولهای سیاستگذارانه اصحاب سیاستگذاری علم و تکنولوژیِ مدرن سپرد. اگر فرهنگ و ادب در سنت تاریخی و اجتماعی ما، پیوندی با آخرت و امر اخروی و امر متعالی و مثالی داشته و درکش از هنر، در اتصال خیال متصل و منفصل شکل میگرفته و به گزارش فارابی، تنظیمگرِ زبان عام و خاصش، همان واضعالنوامیس مدینۀ فاضله یعنی نبی و حکیم و امام معصوم بوده است، نمیتوان «سیاستگذاری و حکمرانی فرهنگی و زبانی»اش را بر درکی از فرهنگ بنا نهاد که فرهنگ را صرفاً محصول روابط عُرفی میداند و هنر را محصول مصنوعات تکنیکی قلمداد میکند و نمادهای زبانی خاص و عامش را محصول امور قراردادی و عُرفی تلقی میکند. از این بگذریم که حتی با همین نگاههای عرفی و ایندنیایی نیز اطلاعی از وضعِ فرهنگی و اجتماعی و تاریخیِ ما در نزد بسیاری از مدعیان سیاستگذاری و حکمرانی نیست.
6) ایدۀ اصلی نظام جمهوری اسلامی در حکمرانی و سیاستگذاری، به تبع فرمایش شهید بزرگوار، آیتالله دکتر سیدمحمدحسین بهشتی، یحتمل بایستی شیفتگی به خدمت و نه تشنگی به قدرت باشد و یحتمل، حکمرانان و سیاستگذاران کشور نیز تابع چنین منطقی عمل میکنند. اما با نظر به مقدمۀ ضروریِ مطالعات اجتماعی-تاریخی برای سیاستگذاری و حکمرانی، شاید سنجش دقت و عمق مطالعات اجتماعی و تاریخیِ حکمرانان و سیاستگذاران، چه در قالب افراد و چه در قالب نهادها، میزان و سنجۀ مناسبی برای سنجش میزان خدمتگزاری حکمرانان و سیاستگذاران باشد.