ویروس کرونا بیش از 8 ماه است وارد زندگی ما شده است و این ذره نامرئی آشکارا زندگی جهانی را تحت تاثیر قرارداده است.
اکنون همگی این موجودی که به چشم سر دیده نمی شود را از آثارش باور کرده اند. طب و پزشکی حریف اول کروناست و درهمه این 8 ماه هم تقریبا شکست خورده است. دانش بشری به چالش کشیده شده است و شاید علم در صد سال گذشته تاکنون واقعه ای بدین سان رمز آلود را تجربه نکرده است.
جهانیان امروز موضوع مشترکی برای اندیشیدن دارند که اضلاع مختلف زندگی بشر را تحت تاثیر خود قرار داده است. موجودیت آدمی و بقای بنی آدم در طول تاریخ تحت تاثیر بیماریها و جنگها و حوادث متعدد بوده و بشر راز بقا را کشف کرده و خود را به این زمانه تاریخ رسانده است و قطعا این گرفتاری صعب را هم پشت سر خواهد گذاشت و به بقا و ماندگاری نوع خود ادامه خواهد داد.
همان اندازه که شیوع جهانی این ویروس گوشه گوشه این کره خاکی را در برگرفته است؛ این در برگیری نه تنها در حوزه جغرافیای این کره خاکی که گوشه گوشه فرهنگهای متعدد بشری را هم درنوردیده است. طب جدید و طب گذشته را در مقابل هم قرار داده است. تاب آوری در مقابل این عواقب و عوارض این بیماری فراگیر را هر قومی به شیوه خود ترویج و تبلیغ می کند. سهل است که راهکار جهانی قرنطینه و در خانه ماندن دور باشی آدمی از آدمی است، اما این عزلت و گوشه گیری در خانه مانی زندگی پرشتاب انسان مدرن را دعوت به آهستگی و به تبع آن تامل در زندگی خویش و سایر آدمیان کرده است.
بیماری ناشی از ویروس کرونا اقتصاد و نان را بیش از همه چیز هدف گرفته است. بسیاری در جهان و در کشور ما به واسطه این بلای عظیم و ابتلای مرموز یا نان آور خود را از دست داده اند و یا ابزار و چاره ای برای کار و تامین مایحتاج خود ندارند. فرهنگ غنی دینی و ملی ما اینجا به معاونت و مساعدت روح و روان رنجور و زخم خورده آدمیان آمده است وفرهنگ مواخات و مواسات را تجویز کرده است.
شاهد بوده ایم که در این ایام انچه جنبه انسانی ما ر ا سیراب کرده و نگذاشته است، گوهر وجود ما به سر حد حیوان تنزل پیدا کند و از یاد ببریم که انسان هستیم شکفتگی فرهنگ بوده است جایی که فرهنگ خودش را به شکل نان و نان رساندن به هم نوع نشان داده است. چند روز گذشته یک شاعر و طنزنویس که بدیهی است متمول نیست و نان از قلم خویش می خورد، نوشته بود متوسط درآمد یک ماهش را بین 5 نفر که میداند در این ایام دو هفتگی قرنطینه درآمدی ندارند قسمت کرده است. آفرین به این همت و حمیت و هزاران آفرین به آن دیگری که ارث کلانش را در روزگاری دل ویران شده است ،صرف ریشه ها و آموزش کودکان و خرید تبلت کرده بود تا این فرهنگ را بدینسان به تنه نهالی از آدمی پیوند بزند.
در مثنوی مولوی بلخی در داستان آن شهر که آتشی عظیم به جانش افتاده و و نه تنها آب که با هیچ حیله ای هم این آتش خاموش نمی شد، مساله ای اساسی را مطرح می کند، این عارف انسان شناس از زبان قهرمان قصه اش آورده است برای خاموش شدن آتش مردمان شهر نان قسمت کنند:
گفت آن آتش ز آیات خداست
شعلهای از آتش بخل شماست
آب و سرکه چیست نان قسمت کنید
بخل بگذارید اگر آل منید
خلق گفتندش که در بگشودهایم
ما سخی و اهل فتوت بودهایم
گفت نان در رسم و عادت دادهاید
دست از بهر خدا نگشادهاید
بهر فخر و بهر بوش و بهر ناز
نه از برای ترس و تقوی و نیاز