«درد سنگها»
نویسنده: میلنا آگوس
مترجم: انوشه برزنونی
ناشر: قطره، چاپ دوم: 1398
95 صفحه، 16000 تومان
****
«درد سنگها» نخستین کتابی است که از ملینا آگوس به فارسی ترجمه شده است. این نویسنده که سال 1959 در بندر جنوا به دنیا آمده، استاد تاریخ و زبان ایتالیایی است. او اولین رمانش «وقتی کوسه میخوابد» را سال 2005 نوشت. وی با کتاب «درد سنگها» در فرانسه به شهرت رسید و جوایز بسیاری از جمله جایزۀ ناشران کتابهای جیبی را از آنِ خود کرد. ملینا آگوس یکی از پیشروان رماننویس سبکی معروف به ادبیات ساردنی است که در دهه 1980 آغاز شد. گراتزیا کوزیما دِلِدّا نیز دیگر نویسندۀ زادۀ همین منطقه است که سال ۱۹۲۶ برندۀ جایزه نوبل ادبیات شد. این کتاب که در بسیاری کشورهای جهان منتشر شده، در ایران نیز با ترجمهای از انوشه برزنونی، مترجم ایرانی ساکن اروپا وارد بازار نشر شده است.
«درد سنگها» داستان بلندی از ماجرای دختری است که بدون رضایت قلبی، تن به ازدواج با مردی میدهد که او نیز به این دختر بیعلاقه است. بیماری سنگ کلیه و دردسرهای ناشی از آن دختر را رهسپار سفری به قصد آبدرمانی میکند. آشنایی او با نجاتیافتهای از جنگ، فصلی جدید را در کتاب میگشاید که با درگیریهای ذهنی خوانندگان و قضاوتهای آنها همراه میشود. زمان روایت داستان مربوط به ایام کهنسالی شخصیت اصلی داستان است و راوی دختر جوانی است که حالا نوۀ این زن است و در تمام طول کتاب قصۀ زندگی مادربزرگش را تعریف میکند.
یکی از نکات قابل توجه داستان فاقد نام بودن شخصیتهای آن است که زمینۀ همذاتپنداری خواننده با شخصیتها را فراهم کرده است. مادربزرگ، پدربزرگ، نجاتیافته، مادر، پدر، خاله و ... افرادی هستند که خواننده بدون دانستن نام آنها همراهشان میشود و در کشاکش داستانِ نه چندان طولانی اما جذاب ملینا آگوس تا پایان تقریباً غافلگیرکننده اما منطقی آن پیش میرود. جایی که درد و جبر و ابهام جای خود را به تسکین و روشنی و لطافت عشق میدهد.
نکتۀ قابل تأمل دیگر، اشارات گاه و بیگاه ظریف نویسنده به جنگ و تبعات و پیامدهای مختلف آن بر جوامع انسانی است. در داستان از جنگ با عنوان جهنم یاد میشود و به مردی که شخصیت اصلی روایت را شیفتۀ خود کرده و موجب دگرگونی زندگیاش میشود «نجاتیافته» از جنگ یا همان جهنم اطلاق میشود. مهم نیست که این جنگ، درگیری دختر جوانی با مادر، اطرافیان یا اهالی منطقۀ سکونتش برای ازدواج باشد یا اِشغال ایتالیا توسط آلمانیها یا با خاک یکسانشدن شهر کالیاری در جنوب جزیره ساردنی توسط آمریکاییها. همۀ اینها نشانی از جهنم است و بهشت یعنی یافتن عشق در وجود مردی نجاتیافته از جنگ ولو اینکه یک پایش را نیز از دست داده باشد. مهم این است که او تنها کسی است که آمده تا نوشتههای عجیب یک دختر زیبا را بخواند و خواندنِ همین نوشتههاست که باعث از سرگرفتن زندگی دختر میشود. گویی نجاتیافته، آمده است تا نجات دهد و برود.
«شبها، در تخت خواب بلندشان، مادربزرگ در دورترین فاصلهی ممکن از پدربزرگ میخوابید، تا حدی که اغلب از بالای تخت به پایین پرت میشد. گاهی نور ماه از لابهلای کرکرههای درِ تراس به داخل میریخت و پشت شوهرش را روشن میکرد، در این زمانها حضور این غریبه در زیر سقفشان او را تقریباً میترساند. نمیدانست که مرد زشت است یا زیبا. در هر حال نگاهش هم نمیکرد، مرد هم او را نگاه نمیکرد. اگر پدربزرگ در خواب عمیق فرو رفته بود، مادربزرگ در صورت نیاز در لگن چینی زیر تخت قضای حاجت میکرد، وگرنه کافی بود که مرد تکان خفیفی بخورد تا زن در هر هوایی، شالش را دورش بیندازد، از اتاق خارج شود و از حیاط بگذرد تا به مستراح کنار چاه برود. از آن طرف، پدربزرگ هم هیچوقت سعی نکرد به او نزدیک شود. با این که تنومند بود در سمت دیگر تخت مچاله میشد. او هم خیلی وقتها از روی تخت میافتاد. بدنهای هر دویشان پر از کبودی بود. وقتهایی که تنها بودند، یعنی فقط در اتاقشان، اصلاً با هم حرف نمیزدند. مادربزرگ دعای شب میخواند، اما پدربزرگ که کمونیست بود نه. سپس یکی از آن دو زمزمه میکرد: "خوب بخوابید" و دیگری جواب میداد: "شما هم همین طور."»
مادربزرگ، در جوانیاش دختری متفاوت از سایر دخترهای محل زندگیاش بوده است. او اگرچه موهايی سياه و بلند و چشماني درشت داشته که به عقیدۀ اهالی هميشه در هپروت به سر ميبردهاند، خواستگاران مطلوبی نداشته و به ناچار تن به ازدواجی دیرهنگام داده است. او در زمان شناور است و به سادگي از کنار زندگي عبور ميکند. شوهرش، مردي کمحرف، تودار و عاري از عشق است، اما نجاتيافته از جنگ، که در سفر آب درمانی با او آشنا میشود، اثری ماندگار در زندگياش بر جاي ميگذارد. او که پس از آن ازدواج اجباری بارداری موفقی نداشته و مدام از درد کلیه رنج میبرده، در کمال ناباوري و با عشق پسری به دنیا میآورد که بعدها پيانيست میشود و ... «درد سنگها» رمانیست کوتاه وخوشخوان با ترجمهای روان، با کششی که می توان در یک نشست آن را خواند و تمام کرد.