«نقطه»
(مجموعه داستان)
نوشته: آذردخت بهرامی
ناشر: چشمه، چاپ اول 1398
88صفحه ، 14000تومان
****
«نقطه» نام مجموعه داستانی از آذردخت بهرامی است و مشتمل بر شش داستان کوتاه با عنوانهای «نقطه»، «شوهران نازنین»، «خیانت»، «25کلمه»، «سکوت» و «هلاکوییسم.» کتابی زیر صد صفحه که داستانهای آن، بر همان مدار آشنای رابطههای انسانی نوشته شدهاند و رد پای شخصیتهایی درگیر مصائب زندگی زناشویی را به وضوح در آنها میتوان یافت؛ زنها و مردهایی که از مدیریت رابطه بر مبنای صداقت و علائق مشترک عاجزند. شخصیتهایی که اغلب در یافتن هویت مستقل فردیشان ناکام ماندهاند و در خلاءهای آشکار عاطفی غوطهورند. در این مسیر، حضور نفر سوم هم بر دشواریهای رتق و فتق مسئلههای زن و شوهری میافزاید و گاه آن را به فاجعه میرساند. داستانها از منظر زنی که خودش صدمهدیدهی این نوع از رابطه است، بیان میشود و بر پایهی شرح عواطف فروخورده و شک و ظنهای او پی گرفته میشود. زنی که درگیر عمیقترین جراحتها از سوی مردی بیوفاست و از همین رو هم او را آماج نیش و کنایه و تحقیر میکند.
داستانها اغلب بر مبنای گفتوگوهای تنشآلود شکل میگیرد و چنین گفتوگویی در داستان «نقطه»، به شکل یک بگومگوی آزارنده و طولانی خودش را نشان میدهد. دیالوگی که نویسنده در آن کمتر از علائم سجاوندی استفاده کرده تا حس یک بحث بیوقفه و بیپایان را در مخاطب ایجاد کند. زن و شوهری که بر سر توجه مرد به زنی دیگر با هم مشاجره میکنند. آنها ابتدا رفتاری به ظاهر طبیعی دارند، قهوه مینوشند، لباس شیک میپوشند، عطر میزنند و به شکلی تصنعی هم را میبوسند و قربان صدقهی هم میروند. اما سایهی سنگین زنی خارج از چارچوب زناشویی است که سبب ترک برداشتنِ پوستهی نازک این سرخوشی میشود و دلچرکینیِ زن را آشکار میکند: «خواستم بگویم وقت رفتن به افتتاحیه انگار داشتی پرواز میکردی، خواستم بگویم برای اولین بار در زندگی مشترکمان سبد گل را از دستم کشیدی تا خودت به او تقدیم کنی، خواستم بگویم همهی مهمانها متوجه نگاه تو شده بودند...»
نویسنده برای روایت داستان «شوهران نازنین» هم به نوعی از بستر همین شرح احوالات زنوشوهری بهره میبرد. داستانی که در یک موسسهی لاغری میگذرد و شرح وضعیت زنانی است که در قالب ماساژ، سونا و بادکِش کردن چربی، محفلی را تشکیل دادهاند و زندگیشان را روی دایره میریزند. متصدی این مکان زنی مطلقه است که نظارهگر رفتارهای زنانی است که در این محل گرد هم میآیند و از شوهرانشان حرف میزنند. در این حرفها تصویرهایی دوگانه و متناقض از چهرهی یک مرد نمایان میشود که گاهی شوهری نمونه است که با تشویق بسیار همسرش را راهی موسسه میکند و برای هر کیلو لاغری همسرش النگو هدیه میدهد و گاه شوهری است که روحش از فعالیتهای همسرش آگاه نیست و اهمیتی هم برای آن قائل نمیشود.
در داستان «خیانت» (همانطور که از نام آن هم برمیآید)، مسئله بر سر بیوفایی است و باز هم نفر سومی که پایش به یک زندگی باز میشود. خیانتی نمایشی، برای چزاندن شوهری که بعد از چهارده سال زندگی مشترک، زنش را کنترل و شنود میکند. در ادامه داستان «25کلمه» هم تصویری از همین زن است که از سوی شرکتی که به شوهرش دستگاه شنود فروخته، به او پیشنهاد خرید جی پی اس برای کنترل شوهرش داده میشود. چرخهای که کامل میشود تا کنترلی دوسویه شکل بگیرد.
در داستان «سکوت» همچنان خیانت تم محوریِ روایت است و البته این بار به فاجعه منتهی میشود. تیری شلیک میشود و زن و مردی غرقه به خون میشوند اما نویسنده با این موضوع به شیوهای جنایی برخورد نمیکند. همسر مردِ تیرخورده در محل اتفاق حاضر میشود تا به این بهانه تمام وجوه منفی شخصیت شوهرش را برای مخاطب مرور کند. اینکه مرد او را تحقیر میکرده، چیزی به نامش نمیکرده، دست بزن داشته و آدم بسیار شکاکی بوده است و موبایلش را هک میکرده تا کنترل بیشتری روی او داشته باشد. با وجود همهی این ابزارها اما مشخص است که از خصلتهای اساسی یک زن کاملا بیاطلاع است: «شاید برای مردها اینطور باشد و هر زنی برایشان جذابیت داشته باشد، ولی برای ما، برای من، هر مردی ارزش دیدن و توجه کردن ندارد، چه برسد به محبت کردن یا مثلا عشق ورزیدن.»
در «هلاکوییسم» داستان آخر این مجموعه، نویسنده به سنت داستاننویسیِ شناختهشدهاش برمیگردد و با به کار بردن زبانی طنازانه، خودی نشان میدهد. زنهایی که این بار با رد و بدل کردن دیالوگهایی شوخطبعانه، زندگی زناشویی از دست رفتهشان را وا میکاوند. تقصیر ماجرا هم متوجه دکتر هلاکویی و توصیههای اوست و همین پیشنهادها به عنوان دلیل متلاشیشدن زندگیشان طرح میشود و از همین رو هم جزوات، سیدیها و نوارهای سخنرانیهای او را در آتش میسوزانند و با هم جشن میگیرند. زنهایی که هر کدام نمایندهی گروهی از زنان مصیبتکشیدهی جامعهاند که بر گور آرزوهای از دست رفته و زندگی ویرانشدهشان مویه میکنند. آنها به فکر استقلال و هویت فردیشان نیستند و تنها نگرانیشان این است که چطور با خلاء عظیم درونشان کنار بیایند.
آذردخت بهرامی نخستین کتابش مجموعه داستان «شبهای چهارشنبه» را در سال 1385به چاپ رساند که توسط «انجمن نویسندگان و منتقدان مطبوعات»، بهترین مجموعه داستان سال شناخته شد. او همینطور رمانهای «آب، آسمان»، «سوتیکدهی سعادت، پرشین فامیلز دات کام»، و مجموعه داستان «آهنقراضه، نان خشک، دمپایی کهنه» را در کارنامه دارد.