«سیری در نظریه پیچیدگی»
نویسنده: ملانی میچل
مترجم: رضا امیر رحیمی
ناشر: نشر نو، چاپ چهارم1398
536 صفحه، 77000 تومان
*****
یکی از معیارهای شخصی من برای به دست گرفتن کتابی این است که در آن اعدادی غیر از شماره صفحات وجود نداشته باشد. فرمول که دیگر بماند. یک چنین علاقهای به علم و حقیقت و ریاضیات دارم. این عشق و علاقه هم نباشد، به هرحال انسان نباید با کتاب به مغز خود آسیب برساند. اما این کتاب قاعده مرا نقض کرد؛ زیرا اعداد صحیح با توان منفی و کلی فرمول درباره مولکولها دارد، ولی با وجود این، از دستم نمیافتد. نمونه یک کتاب علمی خوب! شیوه بیان نویسنده بسیار روان و شیرین است و البته موضوع آن نیز بسیار جالب و کنجکاویبرانگیز است: پیچیدگی پدیدهها.
یک سلول ساده را در نظر بگیرید! سازوکار این سلول پیچیده نیست. ورودیهای مشخص و خروجیهای معینی دارد، اما وقتی میلیاردها سلول ساده در کنار هم قرار میگیرند، تبدیل میشوند به کرم، چشم، جمجمه، میمون، دایناسور و...؛ بهطور کلی انداموارهها یا موجودات زندهای که در نهایت پیچیدگی هستند، بهحدی که سردرآوردن از سازوکار آنها مغز پژوهشگران را حسابی میفرساید. در جاهای دیگر هم مشابه این امر اتفاق میافتد. مثال دیگری مشابه همان سلول ساده: دونالد ترامپ را در نظر بگیرید که شعور و آگاهی او در حد همان تکسلولیهاست. معادلهای خاورمیانهای او را هم میتوانید جایگزین کنید. این سیاستمداران ابله بر اساس امیال و غرایز پست خود دست به عمل میزنند، اما در عرصهی کلان، سیاست تبدیل به پیچیدهترین حوزه زندگی بشری میشود. اقتصاد نیز همین طور است. کامپیوترها که بر مبنای منطق ساده صفرویکی کار میکنند، به حداکثر پیچیدگی میرسند.
نمونههای پیچیدگی بیشمار است و میتوان گفت تقریبا شامل همه چیز میشود. حال مسئله اصلی این است که با توجه به اینکه بین سادگی اجزا و پیچیدگی سیستم تفاوت بسیار زیادی وجود دارد، چگونه میتوان این پیچیدگی را فهمید و توضیح داد؟ اصلا سازوکار آن چیست؟ چگونه رفتاری ساده در یک سطح به رفتاری پیچیده در سطوح دیگر منجر میشود؟
سابقا – یعنی تا گذشتهای نه چندان دور – دانشمندان و اندیشمندان بر این باور بودند که روش حل این مسئله تقلیلگرایی است. به این صورت که هر چیز پیچیدهای را باید آنقدر تجزیه کرد تا به سادهترین اجزای آن برسیم. آنگاه از طریق فهم و تحلیل اجزا خواهیم توانست آن کل پیچیده را بهطور کامل بفهمیم. اما این دیدگاه یک پیشفرض اساسی دارد و آن هم این است که یک کل پیچیده چیزی نیست جز مجموع اجزای ساده. به عبارت دیگر مجموع و برآیند آن اجزای ساده برابر است با آن کل پیچیده. دانش یا علوم تازهتأسیس "پیچیدگی" کاملا برخلاف این پیشفرض است؛ یعنی پیچیدگی امور پیچیده را نمیتوان به هیچ سطحی از سادگی فروکاست و فهم کرد. برای فهم پیچیدگی باید آن را در همان سطح و به همان صورت بررسی کرد.
دانش نوبنیاد نظریه پیچیدگی یک علم چندرشتهای است. اگرچه تازه تأسیس است اما سرنخهای آن به دورانهای دور بازمیگردد. خانم ملانی میچل، یکی از دانشمندان مشهور این حوزه، در کنار مسائل مربوطه، به تاریخ موضوعات نیز اشاره میکند. او از دهها دانشمندی یاد میکند که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم دیدگاههای مرتبطی با پیچیدگی ارائه کردهاند. از دوران باستان تا دوره معاصر؛ از ارسطو تا استادان دانشگاهی خودش. ویژگی دیگر این کتاب آن است که همه مباحث همراه است با مثالهای زنده و ملموس و این امر هم به فهم خوب مطالب کمک میکند و هم ربط آنها را با زندگی نشان میدهد. اما بهطور مشخص سیستم پیچیده چیست؟
سیستم پیچیده شبکه بزرگی از اجزایی است که کنترلکننده مرکزی ندارند و طبق قواعد سادهای عمل میکنند. اما به عنوان یک کل، رفتار پیچیده جمعی از خود بروز میدهند. همچنین نوعی پردازش اطلاعات پیشرفته در آن رخ میدهد و از راه یادگیری یا تکامل خود را با محیط انطباق میدهند تا بقا یا موفقیت خود را بیشتر کنند. به عبارت دیگر در طول زمان رفتار خود را تغییر میدهند.
سیستمهای پیچیده انواع گوناگونی دارند. اینها نمونههایی از سیستمهای پیچیده هستند: اقصاد، سیاست، آبوهوا، مغز، گیاهان، جانوران، سیستم ایمنی بدن، لانه مورچهها، کندوی زنبور عسل، کامپیوترها. علم "پیچیدگی" با کدامیک از این سیستمها سروکار دارد؟ پاسخ: همه آنها؛ زیرا پژوهشگران سیستمهای پیچیده بر این باورند که میان همه آنها شباهتهای اصولی وجود دارد که میتوان همه را در قالب نظریه پیچیدگی بررسی کرد و یافتههای این دانش بر همه سیستمهای پیچیده مختلف صدق میکند.
یک نکته مهم درباره موضوع این کتاب: اهمیت این نگاه آن است که ما با هر چیزی مواجه میشویم با جنبه پیچیده آن است و فقط با همین پیچیدگی سروکار داریم و نه با اجزای سادهاش. آن بخش ساده و اولیه هیچگاه بهطور مستقیم در دسترس ما نیست و تنها با تجزیه و تحلیلهای علمی آشکار میشود. بنابراین شناخت درست در زندگی در واقع شناخت امور در سطح پیچیدگی است و نه در مرتبه سادگی. در عمل نیز این مطلب بهصورت مضاعف صادق است؛ چراکه تأثیر و تأثر عملی میان ما و امور در جنبه پیچیده آنها رخ میدهد. ارزش کتاب نیز در همین است. از این کتاب میآموزیم که امور پیچیده را بیجهت ساده نکنیم و آنها را با همان پیچیدگی خاصی که دارند بفهمیم. ساده کردن امور پیچیده به قیمت از دست رفتن ویژگی اصلی آنها تمام میشود. ما باید بیاموزیم برای فهم درست امور پیچیده، آنها را همانگونه که هستند، یعنی در همان شکل پیچیدهشان، بررسی کنیم.
علیرغم اینکه این حوزه از دانش به تازگی تأسیس شده و آغاز به کار کرده اما هم یافتههای چشمگیری داشته و هم بسیاری از نظرها را به خود جلب کرده است. به نظر میرسد آینده درخشانی داشته باشد. مطالعه این کتاب نه تنها فهم ژرفتری از وضع موجود بسیاری از امور را فراهم میآورد، بلکه آشنایی با آن چیزی است که در آینده میداندار خواهد بود.
نظریه پیچیدگی به دلیل جدید بودن و نوآوری، جذابیتهای بسیاری دارد. دقیقا به همین علت مخالفتهای زیادی را نیز برانگیخته است. برخی از دانشمندان، بهویژه فیزیکدانان، بر این باورند که آرمان نظریه پیچیدگی در دل آرمان فیزیک جای دارد؛ یعنی نظریه واحد بزرگ. بر این اساس، اگر در فیزیک این نظریه به دست آید، نیز آنچه نظریه پیچیدگی به دنبالش است، حاصل خواهد شد. بنابراین باید آن را کنار گذاشت. روشن است که خانم میچل با این دیدگاه موفق نیست. او در فصل آخر به این نوع اشکالات میپردازد و چشمانداز آینده این علم را از دیدگاه خود ترسیم میکند.
چند خطی از کتاب را بخوانیم و درباره "تفکر شبکهای" که بخشی از نظریه پیچیدگیست، چیزی بیاموزیم:
تفکر شبکهای یعنی تمرکز بر روی روابط موجویتها و نه خود موجودیتها. برای مثال، این واقعیت که انسان و گیاه خردل هر کدام 25000 ژن دارند ظاهرا با پیچیدگی زیستی انسان در مقایسه با اینگونه گیاهان همخوانی ندارد. در حقیقت، در چند دهه اخیر، برخی از زیستشناسان مطرح کردهاند که پیچیدگی یک اندامواره عمدتا از پیچیدگی برهمکنش ژنها سرچشمه میگیرد. نتایج حاصل از تفکر شبکهای تأثیرات مهمی بر زیستشناسی گذاشته است.
در این اواخر تفکر شبکهای به روشن کردن اسرار علمی و فنی بیشتر، و ظاهرا نامربوط، کمک کرده است. چرا طول عمر معمول انداموارهها تابع سادهای از اندازه آنهاست؟ چرا شایعات و شوخیها و مجعولات شهری با این سرعت پخش میشود؟ چرا شبکههای پیچیدهای مثل شبکههای توزیع برق و اینترنت در بعضی شرایط اینقدر مقاوم هستند و در موارد دیگر اینقدر در معرض خطر قطع گسترده قرار میگیرند؟ چه رویدادهایی میتوانند موجب شوند یک جامعه بومشناختی که زمانی باثبات بود تکهتکه شود؟
گرچه این پرسشها متفاوت هستند، پژوهشگران شبکه معتقدند که پاسخها بازتابدهنده شباهتهایی در میان شبکههای حوزههای مختلف هستند. اهداف علم شبکه یافتن این شباهتها و استفاده از آنها برای توصیف شبکههای متفاوت با یک زبان مشترک است. شناخت علمی شبکهها نه تنها میتواند تأثیر زیادی بر شناخت ما از بسیاری سیستمهای طبیعی و اجتماعی داشته باشد، بلکه درعینحال توانایی ما را برای مهندسی شبکههای پیچیده و کاربرد مؤثر آنها افزایش میدهد، از وب و مسیریابی اینترنت گرفته تا کنترل سرایت بیماریها، تأثیر جنایات سازمانیافته، و آسیب بوم شناختی ناشی از کنشهای انسان.
*دکترای فلسفه