هفتمین رمان میشل ولبک در سه روز اول انتشار ۹۰هزار نسخه فروخت
میشل ولبک بیشک مشهورترین رماننویس فرانسه امروز است. مردی با چهرهای تکیده که از قلمش آتش خشم و نفرت میبارد. ولبک را رماننویس آینده فرانسه میدانند، نویسندهای که ویرانشهرهایی را توصیف میکند که در انتظار این کشور است. رمان جدید او، «سروتونین»، نیز به طرز عجیبی به اوضاع و احوال امروز فرانسه شبیه است: کشاورزانی روستایی که جهانیشدن و اتحادیه اروپا زندگیشان را بر باد داده است و حالا برای گرفتن حقشان به شهرها ریختهاند. همان جلیقهزردها.
توضیح رویدادهای اخیر فرانسه برای ناظران خارجی دشوار است. خیزش جلیقهزردها نشان داده است که تعریف یا درک موضوع به این آسانی نیست، شاید به دلیل خشونت تکاندهندهای که این جنبش به آن دامن زده است و شاید هم بهخاطر اینکه بیرون از فرانسه کسی بهروشنی سر در نمیآورد که آیا این حرکت یک خیزش چپگراست یا راستگرا و یا چیزی دیگر. سیاست مبهم و مرموز جلیقهزردها با موفقیت چشمگیر میشل ولبک در حوزه فرهنگی جور شده است، کسی که رقم فروش هفتمین رمانش، سروتونین۱، در عرض سهروز پس از انتشار در چهارم ژانویه به ۹۰هزار نسخه رسید.
تصور چنین رقمی برای یک نویسنده ادبی در بریتانیا دشوار است: مثل این است که جولیان بارنز یکباره به جایگاه جی.کی. رولینگ جهش کرده باشد. در نخستین روزهای انتشار کتاب، چهره نحیف و عبوس ولبک همهجا دیده میشد: در تلویزیون، در دکههای روزنامهفروشی و کتابفروشیها. در همین حین، اعلام شد که ولبک نشان لژیون دونور را از دست رئیس جمهور امانوئل مکرون دریافت کرده است. این جایزه بالاترین نشان افتخار فرانسه است که نشان میدهد ولبک در دودهه گذشته کتابهایی اثرگذار نوشته است که از آینده خبر میدهند – بهویژه اتمیزه۲ (که بهسال ۲۰۰۰ در انگلستان منتشر شد) و سکو۳ (۲۰۰۲) – آثاری که نهتنها ادبیات فرانسه را متحول کردهاند بلکه نحوه نگرش مردم فرانسه به خودشان را نیز تغییر دادهاند. این نشان همچنین او را در قلب هسته قدرتمدار فرانسه جای میدهد، بسیار دورتر از جایگاه طغیانگری اولیهاش. ولبک اخیراً در عکسهایش ظاهری حرفهای به خود گرفته است که با آن مرد ژولیده مست و سیگار بهدست که تا به امروز چهره عمومی و ثابت او بوده است فاصله زیادی دارد.
پیدا کردن نسخهای از کتاب سروتونین چندان آسان نبود. به اولین کتابفروشی که مراجعه کردم موجودی انبارش را صبح همان روز تمام کرده بود و منتظر رسیدن سفارش جدید بود؛ به دومین کتابفروشی رفتم و در صف پشت سر دو خانم میانسال و زیبا و دانشجویی شلخته ایستادم که کتابهای خود را محکم گرفته بودند.
اگر کسی تاکنون مطلبی بهقلم ولبک یا درباره ولبک خوانده باشد درونمایههای کتاب جدیدش و پیام آنها را تشخیص خواهد داد: افسردگی، ناتوانی جنسی، میگساری؛ ملغمهای از صحنههای وحشیگری، باشگاههای هوسرانان و تشریح اندامهای تناسلی. چند خنده نیز به چشم میخورد، اما نه زیاد، که معمولاً باعث آزار کسانی میشود که ولبک پستتر از خودش تصورشان میکند (یعنی بیشتر ما). پس این بهانه عجولانه و نهچندان محکم برای تجلیل از یک کتاب رمان چه ربطی به فرانسه دارد؟ و موفقیتِ این کتاب چه حرفی درباره جامعه فرانسه برای گفتن دارد؟
من قبلاً ولبک را دیده بودم. در سال ۱۹۹۶، مدتها پیش از آنکه مشهور شود، بهواسطه یکی از دوستانم با اشعارش آشنا شدم. با ولبک تماس گرفتم و گفتم از کارهایش خوشم میآید، بعد شب بلند و سرخوشانهای را در آپارتمانش گذراندیم و به تماشای حذف انگلستان و فرانسه در مسابقات جام ملتهای اروپا نشستیم. فکر میکردم دائمالخمری سختگیر اما باذوق است – بهزبان فرانسه emmerdeur، و بهعبارت بهتر «آتشبیار معرکه». فکر میکردم بهخاطر کیفیت اشعارش به زحمتش میارزد، اشعاری که مرا بیش از همه یاد موریسی در گروه موسیقی اسمیتز میانداخت.
از آن دیدار بیش از دودهه میگذرد و شاید تشبیه من به آتشبیار معرکه و شاعر منچستری [موریسی] همچنان پابرجا باشد – اما اکنون بنا به دلایلی کاملاً اشتباه.
بخشی از پاسخ در طرح داستانی تازهترین رمان ولبک نهفته است. شخصیت اصلی سروتونین مهندس کشاورزی چهل و شش سالهای است بهنام فلوران-کلود لابروست. او که درگیر بحران میانسالی است، دائماً به عشقهای از دسترفتهاش فکر میکند. او را بهمنظور کار برای اتحادیه اروپا به نرماندی فرستادهاند. لابروست در آنجا از نزدیک میبیند که این روزها زندگی در فرانسه روستایی چقدر فلاکتبار شده است. در کتاب توصیفهای تاثیرگذاری میبینیم از صنایع کشاورزی مدرن؛ صحنههایی کابوسگونه از مزارع طیور؛ دامدارانی که دراثر مقررات اتحادیه اروپا به ورطه بیکاری و خودکشی کشیده میشوند. اوج داستان هنگامی است که رویارویی خونینی بین کشاورزان مسلح که جاده را بستهاند و پلیس ضدشورش رخ میدهد.
خواننده خیلی زود پی میبرد که این سناریو شباهت زیادی به شورش جلیقهزردها دارد. این یکی از دلایل اصلیِ تحسینشدن کتاب است، گویی ولبک علاوه بر رماننویسی، پیشگویی یا پیامبری هم میکند.
البته ولبک در تشخیص رنج و اندوه کشاورزان فرانسوی یا پیشبینی خشونت ناشی از ناامیدی آنها تنها نبوده است. یکی اینکه تی.اف.۱ از مهمترین شبکههای تلویزیونی فرانسه مرتباً وضعیت فقر در فرانسه روستایی را پوشش داده است و پویشی نیز بهنام SOS Villages به راه انداخته است که هدفش برجستهکردن پدیده بیابانزایی در مناطق روستایی است. کتابها و نشریات غیرداستانی هم به کاوش این موضوع پرداختهاند. یکی از برجستهترینِ آنها کتابی است که بهتازگی با عنوان هیچ جامعهای در کار نیست۴ و بهقلم گریستوف گیلوی منتشر شده است. این کتاب بهزبان فرانسه نوشته شده اما نویسنده عنوانش را از بخشی از سخنان مارگارت تاچر وام گرفته است: «چیزی بهنام جامعه وجود خارجی ندارد». گیلوی بر این باور است که فرانسه خیلی وقت پیش از این رقابتهای سنتی چپ و راست خود را کنار گذاشته و درعوض به جامعهای تبدیل شده است که بین «برندگانِ» جهانوطن و «بازندگانِ» روستایی که فرانسه حاشیهای را تشکیل میدهند تقسیم شده است. طغیان جلیقهزردها نتیجه اجتنابناپذیرِ همین شکل جدید از جنگ طبقاتی است.
سروتونین از جهاتی ولبک را به نقطه شروعش برده است. او در اوایل دهه ۱۹۹۰ و پیش از آنکه نویسنده شود دوره کشاورزی دید. اظهارات اخیر او در حمایت از برکسیت (که بهطور تلویحی نشانگر دیدگاههای او در تایید فرکسیت [خروج فرانسه از اتحادیه اروپا] نیز هست) برای کسانی که او را از پیش میشناسند تعجبآور نخواهد بود، چون ولبک سابقه کمونیستی داشت و دشمن قسمخورده دموکراسی اجتماعی غربی بود که در اتحادیه اروپا نمود عینی یافته است. بههمین دلیل بخش زیادی از کتاب سروتونین رنگ و بوی پروپاگاندایی بسیار قوی و احساسی در ضدیت با اتحادیه اروپا دارد. همچنین به همین دلیل است که مطبوعات میانهرو فرانسه ولبک را «نماد راست افراطی» میدانند.
اما واقعیت آنقدرها هم ساده نیست. ولبک، در نوشتههایش در کسوت چهرهای عمومی، بیش از هرچیز دیگر در حال تجربه دگردیسیهایی بزرگ است. با این حال، او اکنون جایگاهی بیرقیب و تراز اول در ادبیات فرانسه برای خود کسب کرده است و گمان نمیکنم از زمانی که برای نخستین بار آثارش را خواندم و ملاقاتش کردم تغییر چندانی کرده باشد: آشوبطلب و طنزپردازی همیشه جنجالانگیز و غیرعادی که قریحه واقعیاش این است که همواره در تضاد با دنیای اطراف خود باقی میماند.
اطلاعات کتابشناختی:
Houellebecq, Michel. Sérotonine. Groupe Flammarion, 2019
پینوشتها:
• این مطلب را اندرو هاسی نوشته است و در تاریخ ۱۶ ژانویه ۲۰۱۹ با عنوان «How France’s provocateur-in-chief became part of the establishment» در وبسایت نیواستیتسمن منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۹۷ با عنوان «رمان جدید میشل ولبک ادامه راه همیشگی اوست: جنجال و اشمئزاز» و ترجمه مجتبی هاتف منتشر کرده است.
•• اندرو هاسی (Andrew Hussey) تاریخنگاری انگلیسی است که متخصص فرهنگ و تاریخ فرانسه است و علاوه بر تدریس در دانشگاه مستندهایی تلویزیونی درباره فرانسه نیز ساخته است.
[۱] Sérotonine
[۲] عنوان فرانسوی این کتاب Les Particules élémentaires است که در سال ۱۹۹۸ در فرانسه منتشر شد. فرانک وین آن را به انگلیسی ترجمه کرده که با عنوان اتمیزه (Atomized) در انگلستان و ذرات بنیادی (The Elementary Particles) در آمریکا منتشر شده است. ترجمه انگلیسی آن برنده جایزه ادبی ایمپک دوبلین در سال ۲۰۰۲ شد [مترجم].
[۳] Platform
[۴] No Society