«درخت مار»
نوشته: اووه تیم
ترجمه: حسین تهرانی
ناشر: چشمه، چاپ اول 1399
293 صفحه، 56000 تومان
***
اووه تیم، نویسندهی آلمانی متولد 1940، همواره بُعدی از تاریخ سیاسی را در داستاننویسیاش در نظر داشته و نگاه تیزبیناش را بر نقد سیاسی جوامع متمرکز کرده است. شاید بتوان از این لحاظ او را به هاینریش بُل نزدیک دانست؛ نویسندهای که به تأثیری که جنگ و دیگر تحولات سیاسی کلان، بر زندگی نسلهای مختلف میگذارد علاقمند است. او در معروفترین رماناش، «کشف سوسیسِ کاری»، با جستوجوی دستور تهیهی سوسیس، به بخش بزرگی از تاریخ سیاسی آلمان نقب میزند. در واقع موضوعات روزمرهای که به نظر ساده میآیند، همواره او را به داستانهای پیچیده رهنمون میشوند. روزنامهنگاری که بهظاهر تنها بهدنبال یک راهنمای آشپزی است، به کشف معضلات اجتماعی بزرگی که ناشی از تصمیمات سیاسی اشتباه دولت است میرسد و پرستاری که به نظر میرسد رویکردی نهچندان بغرنج در مراقبت در پیش گرفته، پرده از رازهای مهم تاریخی برمیدارد. شخصیتهای داستانیِ او، اغلب در سفری نسبتاً کوتاه، وارد سلسله ماجراهایی میشوند که آنها را به تأملی عمیق و طولانی در مسائل جامعهشناختی میرساند. این کاری است که او در رمان «درخت مار» نیز با خلق شخصیتی کنجکاو و ماجراجو، برای کشف نظام قدرت در یک کشور آمریکای لاتین میکند.
شخصیت اصلی رمان «درخت مار»، مهندسی آلمانی است که برای اجرای پروژهای ساختمانی از آلمان به پاراگوئه میرود. کارخانهای در دل جنگل که طی تبلیغات گستردهی بانیاناش، میتواند برای مردم منطقه شغل و آتیهای درخشان رقم بزند. واگنر، شخصیت کلیدی داستان با همین اوصاف از پروژه است که به آن علاقهمند میشود و ساخت چنین کارخانهای را گامی بلند برای پیشرفت این کشور آمریکای جنوبی میبیند. واگنر که بهتازگی در ازدواجاش شکست خورده و افسردگی و احساس ناکامی رهایش نمیکند، میکوشد با ورود به چنین پروژهای دوباره حس کارآمدی و کفایت را در خود تقویت کند. او قادر به تحمل روزمرگی کسالتبار شهر و کشور خود نیست و در پی کشف دنیایی تازه، پا به سرزمینی متفاوت میگذارد.
بیگانگیها و سوءتفاهمها از شروع سفر دامنگیر قهرمان داستان میشود و تفاوتهای فرهنگی که در آغاز به نظر ساده و کوچک میرسیدند، بهتدریج بزرگ و بزرگتر میشوند و شخصیت را برای سازگاری با محیط تازه به چالش میکشند. از فرودگاه با زبانی که مدام او را دچار تعبیر و تفسیرهای اشتباه دربارهی لاتینتبارها میکند، تا اقامتگاه و جنگل که جهانی از ابهام و پرسشهای بیپاسخ برای او میآفریند، روند ارتباطی او را پر مسأله میکند. او در آغاز میبیند که زمان زیادی را باید صرف رسیدن به تفاهم و خلق زبانی مشترک با بومیان کند. آنها به چشم موجودی مهاجم و متعرض به او و تمامی خارجیهایی که برای احداث کارخانه آمدهاند، نگاه میکنند. گرچه به مرور زمان، رهبریِ کاریزماتیک و برنامههای جذاب تبلیغاتی، به میزان چشمگیری از این احساس بیگانگی میکاهد. واگنر میبیند که شرکت سرمایهگذار کاغذسازی چه تلاش شگرفی برای سامان بخشیدن به اوضاع اقتصادی مردم منطقه میکند. همین تلاش ستودنی است که دروازهی پیشرفت و مدنیت را رو به مردم باز میکند. به نظرِ واگنر، تفاوتهای فرهنگی در سایهی چنین کوششهایی قابل حل خواهد بود. پروژهی کاغذسازی به این خاطر، در ابتدای راه به مذاق واگنر و نیز جامعهی ساکن حاشیهی جنگل خوش میآید. هرچند در ادامه، مسائل تازهای پیش میآید که برای همه تکاندهنده و غیرمنتظره است.
کارخانهی کاغذسازی رویهی استثمارگر و سودجوی خود را پس از طی مراحل اولیهی ساختوساز است که نشان میدهد. صاحبان کارخانه گرچه مدام درصدد تراشیدن توجیهی خیرخواهانه برای تأسیس کارخانه در این منطقهی جنگلی هستند، اما هرچه پیش میروند با خشونت و فساد رو به گسترش خود، خلاف آن بهشت رؤیایی را برای مردم ترسیم میکنند. آنها ظاهراً مردم را در سهام کارخانه شریک میکنند، اما در واقع نهتنها اندوختههای آنها را به یغما میبرند، بلکه طبیعت محیط زندگیشان را نیز نابود میکنند. در واقع کارخانه نهتنها توجیه و مجوز قابل قبول اقتصادی ندارد، بلکه ابزاری برای پیشبرد مطامع مافیایی است که جز بهرهکشی از مردم کار دیگری نمیکند. آنها جنگل را به کارخانه و اتوبانی تبدیل میکنند که کارکردی برای هیچکس ندارد، جز اینکه پول سرشاری عاید باند بزرگ اقتصادی کند که خشونتی افسارگسیخته را در اجرای سیاستهای توسعهطلبانهی خود دارد. واگنر و مردم منطقه، مبارزهای پیچیده و غیرقابل پیشبینی با مافیای قدرت در پیش میگیرند و تمام توان خود را برای مقابله با آن صرف میکنند؛ مقابلهای که چشماندازی روشن در پیش رو نشان نمیدهد.
اووه تیم در داستان خود سعی دارد، پرده از تعاملاتی بردارد که شبکههای بزرگ قدرت در کشورهای در حال توسعه برقرار کردهاند. تعاملاتی معیوب که به خالی کردن جیب مردم و دامن زدن به فقر و فساد در اینگونه سرزمینها منجر میشود. اووه جهانی تاریک و سرشار از خشونت عریان و فساد افسارگسیخته را در رمان خود رونمایی میکند. جهانی که همچون ماری عظیمالجثه، قادر است تمامی انسانهای ضعیف و بیدفاع را در چنبرهی خود بگیرد و زندگی آزاد و سادهی آنها را ببلعد. شکلی تازه از استعمار که خزنده و فریبنده است و میتواند آنها را تهی از اراده، در برهوتی خشک رها کند.
«صحبت فروپاشی دنیا که شروع شد، سیلابی از کلمات از این زن غرغرو و کمحرف بیرون ریخت و همزمان دستانش را به نرمی تکان میداد، همان دستانی که همیشه زمخت و بیحالت آویزانشان میکرد. این نیروی اعتقاد از کجا میآمد؟ یقیناً تنها از روایات انجیل نبود. حتماً از نظر او در حال حاضر نشانههایی از نابودی قریبالوقوع دنیا وجود داشت. ولی واگنر مایل نبود در اینباره چیزی از او بپرسد، چون میترسید که بعد از آن هر شب مجبور باشد با او جروبحث کند.»