«پیراهنی بر آب»
نویسنده: لیلا باقری
ناشر: هیلا، چاپ اول 1397
279صفحه، 25000 تومان
****
پیراهنی بر آب، رمانی در ژانر فانتزی است که در پی خلق دنیای ویژه و جدیدی گام برمیدارد. این رمان با روایت زندگی دختر جوانی به نام پری و مادرش در شهری بیآب و رو به مرگ آغاز میشود و با پیش رفتن داستان به لایههای عمیقتری از فانتزی میرسد. پری در پی یافتن راه حلی برای مشکلات و باورهای مادرش پای در راهی ناشناخته میگذارد و این تلاش برای کشف و ادامهی مسیر، زندگی او را جهت و معنی میبخشد. راوی سوم شخص که پا به پای پری حرکت میکند، نه تنها فضاها و ماجراها را توصیف و روایت میکند بلکه از جهان ذهنیات او نیز خبر میدهد و در بیشتر موارد دنیا را از دریچهی نگاه او که جوانی خام و ناآزموده است، میبیند و میکاود و حلاجی میکند.
یکی از موضوعات اصلی داستان مسئلهی کمآبی و تصویر زندگی بدون آب است. زندگیای که بسیار کند و خاموش و بیهوده به نظر میرسد. جزئیات اتفاقات روزمره در شرایط کمبود شدید و جیرهبندی آب تجسم میشود؛ این جزییات از تاثیرات زیستمحیطی تا تغییر در تفکرات و سبک زندگی آدمها را شامل میشود. عدم وجود آب به عنوان نماد زنده بودن و زایش و ادامهی حیات، بحرانی روانی نیز در شهر به وجود میآورد؛ بحرانی که هرچند به صورت تخیلی به آن پرداخته میشود اما واقعیتی غیرقابل انکار را تصویر میکند: «صدای آب در تک تک رگهایش میدود. لحظهای با خودش میگوید شاید همین صدا و تازگی است که هر بار برش میگرداند به شهر مورچهها. برای اولین بار دلش میخواهد آوازی بخواند اما هیچ شعر و ترانهای یادش نمیآید. زندگی آن بالا در سکوت محض است. خشکی نه صدایی باقی میگذارد و نه حسی و طعمی. خشکی فقط بو دارد، بوی تعفن، بوی لاشه و از همه بدتر، بوی کباب. بویی که میدانی نباید دلت با آن ضعف برود و میرود.»
شخصیتهای برجستهی رمان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ انسانها و موجودات غیرانسانی. علاوه بر پری، مادرش، ریحان بلنده، آزاد و معدودی از همسایگان، شخصیتهای انسانی داستان هستند. پِتیها نیز حاشیهنشینانی کولیوارند که گاه نقشهایی کلیدی در پیشبرد داستان دارند اما اغلب از سر جنگ و دشمنی با ساکنان شهر بر میآیند یا حداقل در پی ایجاد آشوب و ناامنی در شهر هستند. موجودات غیرانسانی شامل حیواناتی همچون موسیقار، شاهباز و هوبرهی آتشینبال و گیاهانی عجیب چون درخت تیغال هم نقشهایی اساسی بر عهده دارند، تا جایی که گاه نقشهایی اساسیتر از انسانها ایفا میکنند و گرهای داستانی به دست آنها باز میشود: «موسیقار را بین بازو و قفسهی سینه میگیرد و کف دست را میگذارد روی چشمان پرنده. مویههای پرنده آرام میشود. پیر گفته بود پرنده وقتی به آفتاب برسد حکایت یک عمر تاریکی را با آواز دردناکی بلند بلند میخواند، آنقدر که هر شنوندهای از بغض و گریه هلاک شود.» شخصیت اصلی رمان، پری، دارای تواناییهای خاصی است که کمکم و در طول داستان به آنها واقف میشود؛ میتواند با روح مادربزرگ مردهاش حرف بزند، در شرایط خطر از شاهباز کمک بخواهد، نشانهها و متافیزیک نهفته در لایههای پنهان ماجراها را کشف کند و با آنها همگام شود تا به هدف نهاییاش برسد. هدفی که شاید در ظاهر با طی مراحلی اینجهانی قابل دستیابی به نظر برسد اما در واقع سیر و سلوکی درونی و سفری در خود را میطلبد. شخصیتها هر جا که لازم است با توصیف دقیق و کاملی روایت میشوند. این میزان از پرداختن به جزییات و شرح و توصیف لباسها و عادات و کنشهای انسانی به همراه پرداخت نسبتا کاملی از وضعیت شهر و مردم و ماشینهای اسکلتشده و سایر معلولهای بیآبی، علاوه بر طراحی فضا به قوت تصویرگری خواننده نیز کمک میکنند.
راوی در حین روایت داستان اصلی، هر جا که مجالی باشد به مسایل و باورهای فرهنگی نیز گریزی میزند؛ از شرح زالو انداختن گرفته تا طریق سیر و سلوک و آیین فتوت. از توصیف معماری شهر و ساختمانهای قدیمی، کوچههای تنگ و بازار و حجرهها، حمامهای قدیمی با دالانهای پیچ در پیج و سربینه و گنبد گرفته تا پرداختن به رسم و رسوم خاموش و نیمهمردهای همچون عروس قنات و بازپران و وجود سلسله مراتب در مشاغل گوناگون. این سطح از پرداختن به فرهنگ عامه، به داستان تشخصی خلاقانه و هویتی ایرانی میدهد و به وضوح آن را از نمونههای مشابه خارجی متمایز میسازد. گاه حتی در حین روایت، به فراخور داستان، جملات عارفانه و یا اشعاری نیز از زبان شخصیتهای مختلف گنجانده شده است، همچون این شعر از اوحدالدین کرمانی: «در باغ طلب اگر نباتی یابی، هر لحظه ازو تازه نباتی یابی، خواهی که تو بینفاد ذاتی یابی، بیمرگ بمیر تا حیاتی یابی.»
در بخشهای پایانی نیز، داستان زمان و مکانی متلاقی و موازی میآفریند و با ترکیب روایت از زبان راوی و پری، تغییر زاویهدیدهای همزمان و پیدرپی متغیر، فضایی سورئال خلق میکند که در آن واقیت با تخیل و وهم و آرزو در هم میآمیزد و تاثیر صحنههای تراژیک پایان داستان را بیشتر میکند.