«تاریکی معلق روز»
نویسنده: زهرا عبدی
ناشر: چشمه؛ چاپ اول: زمستان 1397
376 صفحه، 48000 تومان
*****
«تاریکی معلق روز» سومین رمان زهرا عبدی است. او پس از «روز حلزون» و «ناتمامی» که هر دو را نشر چشمه منتشر کرده است، این بار نیز با دغدغههایی فرهنگی و اجتماعی دست به خلق جهانی متشکل از فضاهای حقیقی و مجازی زده است. دغدغههایی همچون مشکلات زندگی جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان، روابط درونی دنیای خبر و رسانه و درهمآمیختگی راست و دروغ، بازیهای پشتپردهی رسانههای خبری و خبرسازیها و جهتگیریهایشان بر اساس روابط قدرت. البته موضوعاتی همچون اسیدپاشی و موضعگیریهای متفاوت قانون، مردم و رسانهها در برابر آن یا مواد مخدر صنعتی و شیوع آن در میان جوانان و بسیاری پدیدههای بهروز اجتماعی دیگر که از مهمترین دغدغههای مردم و دولتمردان در سطح بینالمللی هستند، نیز لایههای فرافرهنگی رمان را میسازند. موازنهی قدرت و تلاش برای داشتن جایگاهی نزدیکتر به آن، تم داستانی تکرارشوندهای است که همهی شخصیتهای داستان به نوعی با آن درگیرند. تلاشی مدرن و بزکشده اما در اصل برای تنازع بقاء که روابط انسانی بسیاری تحت تأثیر آن قرار میگیرند. در حالی که مسائل حرفهای، عاطفی و فرهنگی بیشماری در طی فرآیندهای ناشی از این موازنه، همچنان بیپاسخ ماندهاند، معادلات سیاسی و اجتماعی بسیاری نیز، جواب مجهولات خود را در همین موازنهی قدرت پیدا میکنند.
زبان اثر همچنان همان زبان شسته و رفتهی آثار پیشین است و همچنان پر است از تشبیهات و استعارههایی که در بیشتر موارد به غنای نثر میافزایند: «چه کسی میتواند مرگ را انکار کند؟ هیچ کس. اما من به جرأت میگویم رنگ مرگ بر خلاف آنچه همه فکر میکنند سیاه نیست؛ یعنی نمیتواند سیاه باشد. این را از کسی میشنوید که در توصیف رنگ سیاه به مفهومی جدید و کاملاً شخصی رسیده است. مرگ یعنی دلواپسیِ کشدار ما برای زندگی، برای یک مشت نفس بیشتر که از بدو تولد آغاز میشود، اما سرانجام بادکنکی که انباشته میشود از نفسهای ما برای زنده بودن، خواهد ترکید و مرگ آن لحظهی ترکیدن است. برای هرکس فقط یک بار. اما بادکنک من بارها و بارها در این روزهای تاریکی سوزان ترکیده. و حالا این منم: کسی که مرگ او را نوشیده و او حالا خود، شوکران است.»
ساختار فرمی کتاب متشکل از فصلهایی است که هر یک خود از دو بخش تشکیل شدهاند؛ بخشی از دنیای حقیقت که راوی سوم شخص هر بار با نزدیک شدن به ذهن یکی از سه شخصیت محوری داستان و از دریچهی نگاه او آن را روایت میکند. و بخشی از دنیای مجازی که همیشه شامل مطالبی از وبلاگهایی است که شخصیت مورد نظر، آنها را مینویسد یا دنبال میکند. روابط درهمتنیدهی شخصیتهای اصلی با هم و تاثیرپذیریشان از هم، در دنیای حقیقی و فضای مجازی به موازات پیش میروند. این روابط پیچیده و دائم متاثر از یکدیگر، زندگی را درست مانند بازی شطرنجی میچینند که در آن بیش از دو نفر منتظر کنشها و برهمکنشهای یکدیگرند. بازیگران این صحنه نیز معمولاً جوانان هستند؛ جوانان دیروز همچون امیر اعلایی، کریم آجرلو و مژگان دشتاب که بر اساس آرمانهای خویش تصمیم گرفتهاند و انتخاب کردهاند و تا سالها بعد نیز پای مسئولیت این تصمیم و انتخاب ایستادهاند. یا جوانان امروز همچون ایما اعلایی، دانیال دانشور و مریم افتخاری که هر یک به نوعی در انتخابهایشان سرگرداناند. انتخابهایی اساسی و سرنوشتساز میان ماندن یا رفتن، میان راست گفتن یا نگفتن تمام حقیقت.
اتفاقات داستان در دورهی معاصر و حدود دههی هشتاد شمسی رخ میدهند؛ زمانهی وبلاگ نوشتنها و سرزدن به فرومهای مختلف. دورهای که هنوز شبکههای اجتماعی مانند امروز آنقدر قوی نشده بودند که تا حد زیادی جایگاه رسانههای رسمیتر را بگیرند. هر چند که خردهروایتهایی از گذشته نیز در کنار خط اصلی داستان قرار میگیرند که عمدتاً مربوط به روابط عاطفی و مسایل اجتماعی جوانان و دانشجویان نسل قبلاند. مکان داستان نیز با تغییر زاویهی دید راوی عوض میشود. اما بیشتر ماجراها در تهران میگذرند و با توصیفها و تشبیههایی از شهر همراه میشوند. هرچند که بخشی از داستان نیز در لندن میگذرد اما این شهر بازنمایی چندانی در داستان ندارد.
شخصیتهای تاریکی معلق روز را اکثراً زنان تشکیل میدهند؛ زنانی امروزی، کنشگر و خواهان حق خود از جامعه. حتی میتوان گفت که این کتاب به نوعی حضور مؤثر زنان را نه فقط در ایران که در جهان باز مینمایاند: «رازی در این نهفته است که چرا بیشتر مدافعان این شهر در هنگامِ محاصره زن هستند؛ رازی که دانستنش برای ما ممکن است فقط یک امر قابلتوجه باشد اما برای بنیادگرایان، برآمده از متن ایدئولوژی است. برای همین است که وقتی کسی در متنِ ایدئولوژی قرار میگیرد، باید برای نجاتش هر دعایی را که بلدید بخوانید، زیرا آن بستهی فکریِ در سر نهادهشده است که منفجر میشود نه خود فرد. داعشیها میگویند: «کشته شدن به دست یک زن یعنی نرفتن به بهشت.» برای همین حلقهی محاصره از دیوار ممنوعهی زنها درست میشود...»
با خواندن این رمان واقعگرایانه که منعکسکنندهی ظاهر پیدا و باطن بسیار پیچیده و پنهان جامعهی امروز ایران است، میتوان اندکی بیپردهتر با مسائل اجتماعی روز ایران مواجه شد.