جهان غرب دهه ها است که سعی دارد با توسل به انواع و اقسام اهرم ها، خود را به مثابه یک الگو و مدینه فاضله برای دیگر ملت های جهان در حوزه های مختلف معرفی کند. به بیان ساده تر، غربی ها سعی داشته و دارند تا جنس تفکر و زندگی غربی را معادل با اوج شکوفاییِ تمدن بشری معرفی کنند. این در حالی است که در عرصه واقعیت، این قبیل روایتسازی ها که با تبلیغات گسترده رسانهای نیز همراه می شوند، هیچ محلی از اِعراب ندارند و فرسنگ ها با حقیقت فاصله دارند.
در این چهارچوب، گاه و بیگاه شاهد افشای واقعیت هایی هستیم که اعتبار ادعاهای غرب را زیر سوال می برند. در این راستا، به تازگی شاهد نمایش پرده ای جدید از این ماجرا با افشاگری نشریه آلمانی تاگس اشپیگل بوده ایم. این نشریه معتبر آلمانی در گزارشی تکان دهنده از برلین پایتخت آلمان فاش کرده که روزی نیست که در این شهر پلیس یا پزشکی قانونی با اجساد متلاشی، مومیایی یا اسکلت در آپارتمان ها رو به رو نشود. این رسانه آلمانی فاش می کند که بسیاری از افراد در آلمان در تنهایی می میرند و گاه هفته ها و حتی ماه ها طول می کشد که مرگ آنها کشف شود و به خاک سپرده شوند. انتشار این گزارش در تاگس اشپیگل، با بازتاب های گسترده ای رو به رو شده است.
آلمان یکی از جوامعی است که به عنوان سمبل مدرنیته در جهان غرب معرفی می شود. این جنس از مدرنیته، هرچه در حوزه صنعتی و اقتصادی توانسته برای آلمان تا حدی دستاوردساز باشد، با این حل، در حوزه مسائل انسانی و رشد آن ها، ضعیف بوده است.
اینکه شمار قابل توجهی از افراد در آلمان در تنهایی زندگی می کنند و می میرند و اگر همسایهها به دلیل بوی تعفن مرگ آن ها به پلیس زنگ نزنند، کسی از آن ها خبر نخواهد گرفت، به هیچ عنوان موضوعی نیست که از آن بتوان به عنوان اثرگذاری مثبت مدرنیته غربی بر بهبود وضعیت زندگی انسان ها در جهان غرب یاد کرد. مگر مدرنیته هدفی جز بهبود و شکوفایی زندگی بشر دارد؟ اگر قرار است زندگی به این شکل خاتمه یابد، دیگر چه نیازی به مدرنیته و صنعتی شدن و رشد اقتصادی وجود دارد؟
جوامع غربی با تفکر مدرنیته و مادیگرایی اقتصادی، عمدتا جنبه های مادی زندگی بشر را برجسته کرده و مورد توجه قرار داده اند. این در حالی است که رشد فکری و غیرمادی بشر نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است و نمی توان از آن غافل شد. این همان نقص بزرگ مدرنیته غربی است که زندگی بشر را صرفا در مادیات خلاصه کرده است. موضوعی که نه تنها برای بشر رضایت از زندگی نمی آورد بلکه خروجی نهایی زندگی وی را به چیزی شبیه به بنبست تبدیل می کند.
اگر از تشدید تبعیض، شکاف های اجتماعی و سیاسی، نژادپرستی و دیگر چالش های اجتماعی در جهان غرب بگذریم، اینکه گزارشی منتشر می شود و به مرگِ در تنهایی و پایان زندگی نه چندان محترمانه افراد در کشوری نظیر آلمان اشاره می کند، هر انسانی را وامی دارد تا براستی بار دیگر این نکته را مد نظر داشته باشد که میان غربِ واقعی و غربی که آکنده از تبلیغات است، تمایز قائل شود.



