حزباللهیها و مسئله حجاب
روزنامه وطنامروز نوشت:
بگذارید با یک سوال شروع کنیم: حزباللهی کیست؟ یک تعریف ساده از حزباللهی، اعتماد به نظام جمهوری اسلامی و حمایت همهجانبه از جمهوری اسلامی است. حزباللهی کسی است که در هر مقطعی، منافع و مصالح نظام را درک کرده و متناسب با منافع و مصالح نظام اقدام میکند. در شرایط فعلی، یعنی ۲ سال پس از شورش ۱۴۰۱ در حالی که دشمن در میانه جنگ، جمهوری اسلامی را به شعلهور کردن این شورش تهدید میکند، بدیهی است که حزباللهی در محاسبات خود، اولویتسنجی میکند. یک حزباللهی باهوش و متدین میداند مساله حجاب بهانهای برای تضعیف و براندازی جمهوری اسلامی است. یک حزباللهی خردمند میفهمد در نظر دشمن، حجاب یکی از پایههای عقیدتی جمهوری اسلامی است و برای وارد کردن ضربه کاری به جمهوری اسلامی باید از مساله حجاب وارد شد.
یک حزباللهی انقلابی خردمند میفهمد که در سال ۱۴۰۱ شعارهای شورشیان که دنبال برهنگی و بیبندوباری بودند، مستقیما علیه رهبر انقلاب بود و تندترین و سریعترین توهینها علیه شخص ایشان مطرح شد. به همین خاطر یک حزباللهی هوشیار و بیدار باید بداند حفاظت از جمهوری اسلامی و تقویت جمهوری اسلامی، مهمترین اقدامی است که میتواند برای حفظ حجاب و سایر مطالبات و آرمانهای انقلابی جریان حزبالله انجام دهد. معنی سادهتر این حرف این است که در حال حاضر که نظام جمهوری اسلامی آماج جدیدترین و پیچیدهترین نقشهها و طراحیهاست، مهمترین تکلیف جریان حزباللهی و متدین جامعه، حراست و حمایت از نظام جمهوری اسلامی و در راس آن ولی فقیه و اجتناب از هر اقدامی است که منجر به تضعیف نظام و تقویت نقشههای دشمن شود.
اساسا دلیل اینکه در شورش برهنگی و بیبندوباری ۱۴۰۱، رهبری مورد بیشترین و بیسابقهترین تخریبها و اهانتها قرار گرفتند، این بود که شخص رهبری انقلاب مهمترین مدافع حجاب و مهمترین حافظ قانون حجاب در ایران بوده و هستند. یک جوان متدین، حزباللهی و انقلابی قطعا باید این بدیهیات را بداند. همان کسانی که در اوج شورش بیحجابی و بیبندوباری پاییز و زمستان ۱۴۰۱ در مقابل شورشیان داخلی و خارجی ایستادند و از حجاب زن مسلمان ایرانی حفاظت کردند، قطعا اکنون که این شورشیان تضعیفشده مترصد فرصتی جدید برای ایجاد آشوب و ناامنی هستند، تصمیمات و اقدامات لازم را اندیشیده و قطعا به کار خواهند بست. بنابراین جریان متدین و حزباللهی که پایداری و پایمردی نظام جمهوری اسلامی در اوج شورش ۱۴۰۱ را با چشمان خود دیده و با تمام وجود لمس کرده است، اکنون نیز باید به تدابیر نظام جمهوری اسلامی برای مدیریت موضوع حجاب اعتماد کامل داشته باشد. یعنی اگر قانون حجاب در مجلس تصویب شده است، این به آن معناست که اهتمام برای مقابله با لاابالیگری در جامعه وجود دارد و قوانین لازم را تصویب کرده است.
اگر همین قانون حجاب، بنا به مصالحی فعلا اجرایی نشده است، جریان حزباللهی و متدین جامعه باید به این تدبیر نظام جمهوری اسلامی اعتماد کرده و نسبت به آن احترام بگذارد. خب! در چنین شرایطی قطعا یکی از الزامات مهم و حیاتی، حفظ «آرامش» کشور است. هر اقدامی که منجر به ایجاد التهاب، در هر سطح و اندازه و بخشی در کشور شود، میتواند به برنامه دشمن برای ایجاد التهاب و آشوب و ناآرامی در کشور کمک کند. دولت و هر کدام از ساختارهای حاکمیتی، باید از هر تصمیم یا اقدامی که منجر به ایجاد نارضایتی یا التهاب در کشور شود، پرهیز کنند. همینطور جریانها و گروههای سیاسی درون نظام نیز باید دقت کنند و آب در آسیاب دشمن نریخته و اصطلاحا هیزمکش آتش فتنه دشمن نشوند.
******
زیباکلام میخواهد به احترام ترامپ، کلاه از سر بردارد!
صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی در گفتوگو با روزنامه آرمان ملی از رویکرد دونالد ترامپ برای پایاندادن به جنگهای کنونی در جهان صحبت کرده و حتی رئیسجمهور آمریکا را یکی از شانسهای دریافت جایزه صلح نوبل میداند. بخشهایی از این گفتوگو به شرح زیر است:
* شاید به این حرف بخندید ولی هیچ بعید نیست که سال آینده یعنی 2026 ترامپ نامزد دریافت جایزه صلح نوبل شود، در صورتی که بتواند آتشبس و صلح را به خاورمیانه بیاورد و جنگ اوکراین و روسیه را پایان دهد. اگر بتواند این گام مهم تاریخی را بردارد تا عربستان سعودی، اسرائیل را به رسمیت بشناسد و در مقابلش اسرائیلیها و «کنست»، پارلمان این کشور قبول خواهند کرد که کشور مستقل فلسطینی را بهرسمیت خواهند شناخت. اگر ترامپ بتواند این هدف را بعد از 77 سال به سرانجام برساند قطعا جایره صلح نوبل را دریافت خواهد کرد. اگر بتواند کشور مستقل فلسطینی را از رویا به واقعیت تبدیل کند منِ صادق زیباکلام بهاحترامش کلاه از سر خواهد برداشت البته با همه تضادی که با عقاید و تفکرات ترامپ دارم.
* اینکه در ادامه خواهد توانست این کار را انجام دهد بعید بهنظر میرسد. برای اینکه مخالفت با ایجاد کشور فلسطینی در اسرائیل زیاده بود و 7 اکتبر و خشونتهای مربوط به آن این تضادها را افزایش داده است. این رویدادها باعث شده تا آنهایی که پیش از این فرمول 2 کشوری را پذیرفته بودند، بعد از 7 اکتبر نظرشان را تغییر دادند. این کار را دشوار کرده است ولی اگر کسی را بخواهیم برای این کار انتخاب کنیم او قطعا ترامپ خواهد بود. البته بنسلمان و سعودیها اعلام کردهاند که شناختن کشور اسرائیلی از سوی آنها به این بستگی دارد که فلسطین هم بهعنوان کشور مستقل شناخته شود.
******
کم رنگ شدن وفاق؛ دولت پزشکیان با چه شرایطی روبهروست؟
روزنامه هممیهن نوشت:
در اوایل کارِ آقای پزشکیان، نشانههای خوبی از سطح قابل قبولی از اجماع و وفاق و همراهی با رئیسجمهور از جمله رأی اعتماد به تمام اعضای کابینه از طرف مجلس، بروز کرد، اما با گذشت زمان، این نشانهها نهفقط کمرنگ شد بلکه امروزه ستیزهجویی علنی با دولت و نمایندگان آن از سوی برخی نیروهای درون حاکمیت، به وضعیتی بدتر از دور دوم ریاستجمهوری آقای روحانی رسیده است. نمونۀ واضح این ستیزهجویی را میتوان در واکنشهای مربوط به حضور محمدجواد ظریف معاون امور استراتژیک رئیسجمهور در اجلاس داووس و اظهارات او در آنجا ملاحظه کرد.
روشن است که آقای ظریف به تصمیم شخص خود به داووس نرفته است. روشن است که او طبق میل شخصی خود در آنجا اظهارنظر نکرده است. روشن است که او نظرات رئیسجمهور و دستگاه دولت را در اجلاس داووس مطرح کرده است. با این حساب، این میزان حمله و هتاکی و تهدید علیه او از سوی افرادی با موقعیت رسمی در نهادهای حاکم نشانۀ چیست؟ آیا جز این است که بازتولید حاکمیت دوگانه را در ذهن جامعه زنده میکند؟ با حاکمیت دوگانه نهفقط هیچ مشکلی از کوه مشکلات این جامعه قابل حل نیست بلکه عمده وقت و انرژی دولت، باید معطوف معضلاتی شود که در داخل مجموعۀ حاکمیت برایش ایجاد میشود. چنین روندی بسیار خطرناک و بحرانآفرین است.
در ماههای اخیر، بخش بزرگی از فعالیت دولت مصروف خنثیسازی ابلاغ قانون حجاب و عفاف و رفع فیلترینگ شده است، یعنی دو مشکلی که بخش دیگری از حاکمیت برای آن به وجود آورده است! شاید دولت از این جهت خود را تا اندازهای موفق هم ببیند، اما اشتغال به خنثیسازی برنامههای بخشی از حاکمیت حتی اگر موفقیتآمیز هم باشد، به معنای حل مشکلات عینی جامعه و جلوگیری از تلبنار شدن آنها نیست و موجب کنترل بحرانهای موجود نمیشود. مخالفان دولت در درون حاکمیت، آن را صرفاً در خدمت علایق و منویات خود میخواهند تا بدینوسیله حاکمیت یگانه شود! اگر قرار به تحقق علایق و منویات آنان بود یا باید کاندیدای خودشان رأی میآورد و یا آقای پزشکیان ردصلاحیت میشد. هیچ رئیسجمهور و دولتی در هر کجای عالم نه حاضر است و نه میتواند برنامههای خود را رها و برنامههای جناح و گروه رقیب و مخالف خود را اجرا کند.
بنابراین، اصرار بر این موضوع جز دامن زدن به نزاع درون سیستمی و نمایش دوگانگی در حاکمیت و تلف شدن وقت و انرژی دولت و ناکارآمد شدن آن، هیچ اثر دیگری ندارد. ناکارآمد شدن دولت هم در درجۀ نخست دودش به چشم جامعه و کشور و خود دولت میرود و به همین علت، نباید به آن تن در دهد. به هر حال، آقای پزشکیان با وعدههای مشخص از مردم رأی گرفته است. یا باید از طریق همراهی و همکاری سایر قوا و ارکان قدرت، در جهت تحقق آنها حرکت کند و یا در کمال مسالمتجویی به سر کار قبلی خود بازگردد.
******
آقای معاون و اشتباهات راهبردی
خبرگزاری تسنیم نوشت:
محمدجواد ظریف، چهرهای که سالها در عرصه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران حضور داشته، در مقاطع مختلف با اظهارات و اقدامات خود جنجالهای بسیاری برانگیخته است. او که اکنون بهعنوان معاون راهبردی دولت وفاق پزشکیان شناخته میشود، بارها در مقاطع مختلف در سیاست خارجی کشور مرتکب اشتباهاتی شده که برخی آثار آن همچنان بر دیپلماسی ایران سایه افکنده است.
اظهارات اخیر ظریف در اجلاس داووس، نمونهای از همان مواضع مکرر او است که نهتنها کمکی به منافع ملی نمیکند، بلکه زمینه را برای بهرهبرداری کشورهای مقابل فراهم میسازد. او در این اجلاس مدعی شد که در صورت روی کار آمدن رقیب انتخاباتی پزشکیان یعنی سعید جلیلی، احتمال وقوع جنگ در منطقه افزایش مییافت. این در حالی است که چنین گزارههایی بیشتر بهانهای در اختیار طرفهای خارجی قرار میدهد تا سیاستهای داخلی ایران را تحتفشار قرار دهند. کارنامه ظریف نشان میدهد که او در جایگاه یک دیپلمات ارشد، بارها مرتکب اشتباهات راهبردی شده که نهتنها منافع ملی را تأمین نکرده، بلکه موجب ایجاد چالشهای بزرگ برای کشور شده است.
این نخستین باری نیست که ظریف در بزنگاههای حساس، با مواضع نادرست، فرصتهای کشور را از بین میبرد. در گذشته نیز در جریان مذاکرات سعدآباد در سال 1383، اظهارات او به البرادعی نشان از این دارد که ظریف منافع ملی را وجه المصالحه تعامل با غرب قرار داده و سیاست خارجی را به کسب منفعت سیاسی در داخل معطوف کرده است. او در آن مذاکرات، با لحنی که بیشتر به استیصال شباهت داشت، از پیامدهای شکست مذاکرات برای جریانهای سیاسی همسو با خود در داخل سخن و گفت: «بسیاری از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری از شکست مذاکرات ما سود میبرند آنها موفقیتی در این مذاکرات نمیبینند اعتبار اروپایی ها و مذاکره کنندگان ایرانی هردو در ایران از بین رفته است این تنها مشکل اعتماد به جبهه آنها نبود این مشکل اعتماد به جبهه ما هم بود.»
یکی دیگر از نمونههای بارز اشتباهات راهبردی او، موضعگیریاش در جریان مذاکرات هستهای بود. زمانی که طرفهای غربی از موضع قدرت سخن میگفتند و حتی نخستوزیر رژیم صهیونیستی اعلام کرده بود که عدم توافق بهتر از توافق بد است، ظریف در مصاحبه با رادیو ملی آمریکا در 27 شهریور 1393 تأکید کرد که هر نوع توافقی، حتی یک توافق نامطلوب، بهتر از عدم توافق است. چنین اظهار نظری طبعاً موجب تضعیف موضع ایران در مذاکرات میشد و به روشنی به طرفهای مقابل این پیام را ارسال میکرد که ایران حاضر است به هر قیمتی توافق کند.
اما اوج اشتباهات راهبردی ظریف وقتی بود که پس از خروج آمریکا از توافق هستهای، زمانی که انتظار میرفت دولت، تدبیری برای حفظ منافع ملی بیندیشد، در مصاحبهای با سیانان در سال 1397 به صراحت اعلام کرد که تیم مذاکرهکننده ایران استراتژی خود را کنار گذاشته و بر مبنای توافقات غیررسمی با آمریکا عمل کرده است. ظریف اشتباهش را اینگونه توضیح میدهد: «من اشتباه کردم، براساس یک توافقی که (با آقای کری) کردیم، ما استراتژی خودمان را کنار گذاشتیم و بر مبنای آن توافق آمدیم آن را اعلام کردیم که تبدیل شد به موضع جمهوری اسلامی. من این را میپذیرم. من اشتباه کردم... ما نباید براساس حرف این بابا (عمل) میکردیم... ولی اینکار را کردیم.»
یکی از نقاط قوت سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، انسجام در مواضع است. علیرغم اختلافات شدید و حتی توهینآمیز میان دموکراتها و جمهوریخواهان در رقابتهای انتخاباتی چهرههای سیاسی آمریکا در مواجهه با مسائل سیاست خارجی وحدت رویه دارند. نمونه بارز این انسجام، حمایت همهجانبه هر دو حزب از رژیم صهیونیستی و اتخاذ مواضع سختگیرانه علیه ایران است. در حالی که دعواهای سیاسی در داخل آمریکا گاهی چهرهای مضحک از سیاست داخلی این کشور ارائه میدهد، اما این تنشها هیچگاه به صحنه سیاست خارجی منتقل نمیشود. سیاستمداران آمریکایی حتی در اوج رقابتهای داخلی، در حوزه سیاست خارجی، به شکلی هماهنگ عمل میکنند.
این رویکرد میتواند برای محمد جواد ظریف که مدتی در آمریکا نیز تحصیل کرده است الگو باشد. معاون راهبردی رئیس جمهور باید بداند در کشوری مانند ایران که رقابتهای سیاسی بهمراتب آبرومندانهتر از صحنه سیاست داخلی آمریکا است و سطح تنش هیچوقت تا آن حد بالا و غیر اخلاقی نبوده است، توجیهی برای گره زدن سیاست داخلی به سیاست خارجی وجود ندارد. با وجود اختلافات جناحی، ضروری است که در مواجهه با تهدیدات خارجی و مسائل بینالمللی، منافع ملی در اولویت قرار گیرد و از ایجاد شکاف در سیاست خارجی پرهیز شود.
******
دستیاران ایرانی ترامپ
روزنامه فرهیختگان نوشت:
از استقرار مجدد ترامپ در کاخ سفید زمان زیادی نمیگذرد، اما در همین مدت کوتاه چند صد تحلیل در رسانههای ایرانی درباره کنش احتمالی او منتشر شده است، از تحلیلهای بهشدت خوشبینانه تا تحلیلهای شدیداً بدبینانه. البته به نظر میرسد دو سر طیف تا حد زیادی درباره وضعیت جدید کاخ سفید غلو میکنند. همچنین به نظر میرسد سیاستهای ترامپ 2 درباره ایران نه به گونهای است که جماعتی رو به قبله شدهاند، نه آنقدر فاقد اهمیت است که اساساً درباره آن صحبت نشود؛ اما نکته مهمتر این است که کلید مسئله اینجا در تهران است نه در واشنگتن. ترامپ از یک سو عناصر رادیکال دوره قبل مانند هوک، پمپئو و بولتون را به دولت راه نداده است و از سوی دیگر چهرههای جدید را وارد کابینه کرده که بهشدت تندرو هستند، علیایّحال او همزمان در نخستین اظهارنظرش درباره ایران به شکل واضحی از شروط ۱۲ گانه پمپئو عقبنشینی کرده است. این پالسهای ضد و نقیض، نشان میدهد او یا نسبت به مسئله دچار سردرگمی است یا میخواهد همچنان شمایل یک فرد غیرقابل پیشبینی را حفظ کند. این وضعیت نشان میدهد اتخاذ هر سیاستی در تهران منوط بهحساب نکردن روی رفتار ترامپ است؛ از اینرو باید گفت کلید در تهران است نه واشنگتن، بدین ترتیب هر نوع تصمیمسازی و سیاستگذاری که موضوع را به سمت انفعال ایران سوق بدهد بازی در زمینی است که ترامپ میپسندد. با این مقدمه به نظر میرسد ۴ جریان خواسته یا ناخواسته در این ایام در حال تکمیل پازل ترامپ هستند.
۱. جریانی که کاسب ترس هستند و از مدتها قبل تلاش دارند با ارائه تصویری هولناک از آینده به لحاظ روانی جامعه را بههم بریزند. اتفاقات همین چند روز اخیر نشان میدهد، ایدههای این جریان خیلی واقعی نیست و عقبنشینی ترامپ از شروط پمپئو یک نشانه آشکار در رد ایده آنهاست. ظرافت مسئله اینجاست؛ اینکه سیاستگذاران و مسئولان کشور همیشه باید برای بدترین سناریوهای ممکن آمادگی داشته باشند و این یک اصل بدیهی است؛ ولو احتمال وقوعش یک درصد باشد. اما اینکه 99 درصد رسانه را با آن احتمال یک درصدی پر کنیم قطعاً نامش کاسبی ترس است.
۲. جریان دوم آنهایی هستند که از قبل از حضور ترامپ در کاخ سفید تأکید میکردند ایران باید بدون قید و شرط و بدون هیچ ایده فعالی با دولت جدید آمریکا مذاکره کند، صاحبان ایده مذاکره برای مذاکره که متأسفانه رشحاتی از فعالیت آنها در رسانههای نزدیک به دولت هم دیده میشود در واقع در حال سوزاندن میز مذاکره احتمالی هستند. اصرار بر مذاکره بدون ایده دقیقاً همان چیزی است که ترامپ میخواهد، ایدهای که او میتواند با شکست سریعش پروژه فشار را دنبال کند.
۳. جریان سوم جریان سادهسازان هستند. واقعیت آن است که آنچه موجب عقبنشینی آمریکا در سالهای اخیر شده تابآوری و ایستادگی مردم ایران است. این تابآوری دو وجه دارد، نخست بهبود شرایط اقتصادی و دوم حداکثری شدن حضور مردم در صحنههای اجتماعی. جریان سادهساز در سالهای اخیر برای مسئله اقتصاد دو دسته نسخه پیچیده است، یک دسته آنهایی که گفتهاند به صرف مذاکره همه چیز حل میشود و یک دسته آنها که تأکید داشتند با یک میلیون تومان میتوان شغل ایجاد کرد. ایده دو جریان عملاً ایجاد تغییر واقعی به نفع مردم در اقتصاد را به انسداد میکشاند، فرمان اقتصاد کشور در شرایط جدید حتماً باید دور از دسترس سادهسازها باشد.
۴. هر جریانی که در شرایط فعلی دوقطبیهای واهی بسازد و بخواهد بین صفوف مردم خطکشی کند، نتیجه کارش کاهش سرمایه اجتماعی و دستیاری برای پروژه ترامپ است. اصرار بر اجرای پروژههای شکستخورده اجتماعی، تشکیل تجمعات رادیکال غیر قانونی و فحاشی به مسئولان کشور که نمونههای آن را این روزها در پاستور میبینیم، تأکید بر تولید خشم و نفرت از رسانههای عمومی و... برخی از مصادیق اقداماتی است که این جریان انجام میدهد و متأسفانه ریشههایی در طیف رادیکال مجلس هم دارد.
******
ملاقات با مقامات طالبان برای عراقچی دردسرساز شد!
روزنامه جمهوریاسلامی با انتقاد شدید از سفر عباس عراقچی به افغانستان و دیدار با مقامات طالبان نوشت:
گرچه همسایگان در اولویت سیاست خارجی قرار دارند و باید روابط با آنهارا تعمیق بخشید و در جهت ترفیع و تعالی آن منتهای کوشش را کرد ولی سؤال این است که آیا این سفر به کشوری که خود ایران نیز حکومت آنرا به رسمیت نشناخته و حتی سفیر نیز با آن مبادله نکرده و تنها برای رعایت ظاهر عنوان رئیس نمایندگی خود به جای سفیر، سرپرست اعلام کرده در حدی است که شاهد سفر وزیر خارجه به آن باشیم؟
گروهی شورشی و خشن و عقبافتاده که مشروعیت و مقبولیت داخلی ندارد و همه گروهها و اقلیتهای قومی و مذهبی را تار و مار کرده و ابتداییترین حقوق زنان را نیز رعایت نمیکند و مذاکره را بر نمیتابد، آیا لیاقت سفر در سطح وزیر خارجه دارد؟ آیا انجام چنین سفری باعث رنجش اقلیتهای تاجیک، ازبک، هزاره و سایرین که با ایران پیوندهای دیرین دارند نمیشود؟ آیا در این مقطع که حکم بازداشت رهبران طالبان ازسوی دیوان کیفری بینالمللی به عنوان تروریسم و ناقض حقوق بشر اعلام شده سفر وزیر خارجه ایران مایه تفاخر است؟!
طالبان سد پاشدان را در مسیر هریرود آبگیری کرد، وزارت انرژی طالبان اعلام کرد که سد سازی بر روی هریرود تنها به سد سلما و پاشدان ختم نمیشود و ساخت دو سد تیریل و گنگان نیز در دستور کار است.جالب توجه است که سد پاشدان توسط شرکتهای آذربایجان احداث شده و سد سلما نیز توسط هند و با حضور برخی شرکتهای ایرانی. بیگمان سیاست آبی طالبان شرق کشورمان را با بیآبی روبر خواهد کرد. طالبان با قدرتمندی و نقض معاهده 1351 با ایران حقابه کشورمان را ضایع کرده و تنها زمان سرریز که توان نگهداری آب ندارد مقداری از آن را به منظور پیشگیری از وقوع سیل در افغانستان رها میسازد.
طی روزهای اخیر در پی سفر هیئت قضایی طالبان به تهران، موافقت شد که 1500 زندانی افغانی از زندانهای ایران به افغانستان منتقل شوند. گر چه اینگونه مذاکره و مبادله زندانی امری پذیرفته شده در عرف جهانی است ولی طالبانی که تا کنون به رسمیت شناخته نشده حتی از طرف ایران موفق میشود که با ایران مذاکره و برای مبادله زندانیان به توافق برسد.اگر این امر درجهت تقویت پایههای طالبان وبه رسمیت شناختن طالبان نیست پس چیست؟
بدون تردید سفر به دیار طالبان در این مقطع علیه منافع ملی ایران، مغایر با افکار عمومی ایران است و موجب رنجش اقلیتهای قومی و مذهبی افغانستان از جمله تاجیکها، ازبکها هزارهها و بانوان و غیره خواهد شد ازسوی دیگر افکار عموی جهان نیز از اینکه وزیر خارجه ایران با طالبان مخالف جامعه مدنی تعامل و در جهت تقویت آنها اقدامکند خشنود نخواهند بود.حال بفرمایید فایده و هزینه این سفر کدام است؟ حامیان و مشوقان این سفر یا شناخت کاملی از منطقه ندارند و با عواقب و عوارض حاکمیت طالبان آگاه نیستند یا اینکه لابی و جاده صاف کنطالبان هستند یا منافعی شخصی یا گروهی را دنبال میکنند و در مجموع دل در گرو ایران و منافع ملی ایرانندارند.
******
دفاع واعظی از حضور آقازادهها در دولت
تیزری از گفتوگوی شبکه خبری ایران۲۴ با محمود واعظی، وزیر ارتباطات دولت یازدهم و رئیس دفتر حسن روحانی در دولت دوازدهم، منتشر شده که به بررسی طیف گستردهای از مسائل از ادعای نقش روحانی در استعفای پزشکیان تا اقتصاد پرداخته است.
واعظی در این مصاحبه عنوان داشت: «تا زمانی که مشکل FATF و تحریمها را حل نکنیم، اقتصاد سامان نمییابد.»
وی با بیان این که روحانی حتی یک نفر هم برای کابینه پزشکیان معرفی نکرد، گفت: «روحانی هیچ پیشنهاد استعفایی به پزشکیان نداده است.»
واعظی همچنین ترامپ کنونی را متفاوت با ترامپ سابق دانست و تاکید کرد: «در مذاکره مستقیم با آمریکا بیشتر میتوانیم به منافع خود برسیم تا مذاکره با واسطه. باید با آمریکا مذاکره مستقیم کنیم. مذاکره با روسیه و انگلیس سختتر از مذاکره با آمریکاست. در وزارت خارجه افرادی هستند که در مذاکره با آمریکا کم نمیآورند و منافع ملی را حفظ میکنند.»
وی ادامه داد: «چرا اعتماد به نفس خود را از دست میدهیم؟ برجام یک نمونه بسیار موفق از مذاکره با آمریکا است. دستاورد ظریف در برجام بسیار بزرگ بود، تا حدی که ترامپ علناً گفت، ایرانیها کلاه سرمان گذاشتند.اگر اذن لازم داده شود، در دولت چهاردهم مجموعه وزارت خارجه میتواند در مسیر رفع تحریمها گام خوبی بردارد.حالا ممکن است عینا این برجام احیا نشود ولی تغییراتی کمی انجام می شود.»
این مسئول اسبق همچنین در خصوص دولت پزشکیان گفت: «کمک آقازادهها در دولت ایرادی ندارد. برخی اصلاح طلبان به دلیل سهمخواهی بیشتر به پزشکیان انتقاد میکنند و کسانی که یک ساعت سابقه مدیریتی نداشتند وزراء را انتخاب کردند. در مجموع دولت انتخابی قابل قبول است.»
******
واقعا ساواک، ظریف را به آمریکا فرستاد؟
روزنامه شهروند نوشت:
حملات جدید به محمدجواد ظریف وارد مرحله تازهای شده است. پس از آنکه او به عنوان یک شخصیت برجسته بینالمللی به اجلاس مجمع جهانی اقتصاد در داووس سوئیس دعوت شد، تندروهای داخلی موج انتقادات جدیدی را علیه او به راه انداختند. ظریف در این اجلاس، از فرصت حضور خود برای دفاع از منافع ملی جمهوری اسلامی ایران استفاده کرد و به ادعاهای غرب درباره موضوعاتی همچون برنامه هستهای، حقوق بشر و مسائل مربوط به حقوق زنان پاسخ داد.
با این حال، برخی مخالفان داخلی ظریف با راهاندازی کمپینهایی در پیامرسانهای داخلی، تجمعی اعتراضی در میدان پاستور ترتیب دادند که چند شرکتکننده آن با کفن حاضر شدند. این افراد با شعارهایی تند، از جمله درخواست دستگیری ظریف به محض بازگشت به ایران، فضا را ملتهبتر کردند. برخی حتی پا را فراتر گذاشته و خواستار اعدام او شدند. هرچند تعداد معترضان محدود بود، اما انتشار ویدئویی از سخنرانی یکی از نمایندگان جنجالی تهران باعث افزایش حساسیتها شد. کامران غضنفری ادعا کرد که «ظریف پیش از انقلاب در سال ۵۵ برای تحصیل با حمایت و پشتیبانی ساواک به آمریکا رفته است». این اظهارات و اقدامات، بار دیگر تنشهای سیاسی داخلی را تشدید کرده و واکنشهای مختلفی را در فضای عمومی به همراه داشته است.
محمدجواد ظریف در کتاب خاطراتش با عنوان «آقای سفیر» به دوران تحصیلاتش اشاره می کند که: «کلاس دوم نظری را تمام کردم و بعد از آن به مدت سه ماه در مدرسه خوارزمی ثبت نام کردم. سرانجام با کمک یکی از دوستان پدرم که به ظاهر انسان متدینی بود، اما بعد مشخص شد با ساواک همکاری دارد، به آمریکا رفتم.»
این جملات عیناً از کتاب خاطرات محمدجواد ظریف نقل شده است. اما دقت در صحبتهای غضنفری نشان میدهد که او با دو کلمه مترادف «حمایت» و «پشتیبانی»، از جمله ظریف نتیجه دلخواه خود را (البته با عینک توهم توطئه) گرفته است. توجه به صحبتهای غضنفری ما را به چند نکته رهنمون میکند: یکی اینکه نماینده تهران، عملاً «کار شخصی» «فردی که با ساواک همکاری داشته» را «کار سازمانی و تشکیلاتی» «خود ساواک» قلمداد کرده و درواقع با «تحریف» جملهای از خاطرات ظریف و تعمیم جزء به کل، مغلطه کرده است.
درواقع از این که «یک نفر با ساواک همکاری داشته»، نمیتوان نتیجه گرفت که هر اقدام آن فرد، ماموریت ساواک بوده است؛ مگر این که برای ادعای اخیر، مستندات کافی آورده شود. به ویژه اینکه اگر ظریف در آن موقع با حمایت ساواک برای تحصیل به آمریکا رفته بود و خودش نیز از آن باخبر بود، در متن خاطراتش چنین واضح به ساواکی بودن دوست پدرش اشاره نمیکرد و اساساً نیازی به چنین کاری نبود.
به لحاظ تاریخ شفاهی بسیار اتفاق میافتد که حتی فرد به گروه یا سازمان خاصی وابسته بوده، اما در متن خاطراتش عمدا هیچ اشارهای به آن گروه، سازمان یا حتی افراد مرتبط با آن، نمیکند اما ما میبینیم که ظریف ابایی از گفتن اینکه دوست پدرش بعد مشخص شده که با ساواک همکاری میکرده، ندارد؛ مصداق ضرب المثل «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟»
دیگر اینکه رجوع به کتاب خاطرات ظریف نشان میدهد شخص ظریف هم در آن موقع از همکاری دوست پدرش با ساواک بیخبر بوده است و میگوید: «بعد مشخص شد».
به لحاظ علم تاریخ لازم است به این نکته اشاره شود که یک ادعای تاریخی زمانی میتواند به واقعیت تبدیل شود و یا نزدیک به واقعیت باشد که مدارک و اسنادی در ارتباط با آن ادعا وجود داشته باشد تا به مدد دلایل متقن ثابت شود؛ در صورتی که غضنفری با نقل یک جمله از خاطرات ظریف ادعایی مطرح کرده که هیچ سندی در ارتباط با این ادعا در دست ندارد.
در سواد رسانهای، یکی از ابزارهای صحتسنجی، اعتبار منبع خبر و سوابق صداقت اوست؛ در حالی که آقای کامران غضنفری در ماههای اخیر دو ادعای «نقش حسن روحانی در حادثه سرنگونی هواپیمای اوکراینی» و «دست داشتن آمریکا، اسرائیل و جمهوری آذربایجان در حادثه بالگرد شهید رئیسی» را مطرح کرد که هفته گذشته (۲۹ دی ماه) این ادعا در بیانیهای رسمی، از سوی ستادکل نیروهای مسلح تکذیب و نسبت به عواقب این حاشیهسازیها هشدار داده شد.