در چند روز گذشته همزمان با سفر سه روزه شی جین پینگ رهبر چین به عربستان و مواضع جدید و کاملا متفاوت چین در مورد نزدیکی و دوستی و همکاری با کشورهای عرب نفت خیز خلیج فارس و فاصله گرفتن از ژستهای دوستی با ایران شاهد انواع تحلیلها و تفسیرها از این تغییر ناگهانی و بسیار شفاف چین در بین مفسران و کارشناسان دولتی و غیر دولتی در کشور هستیم.
بیشتر این تفسیرها و تحلیلها بخصوص از سوی کارشناسان دولتی و خارجی کشور و حتی کارشناسان مستقل و غیردولتی کشور در حول کلیشههای سنتی و مربوط به دهها سال گذشته هست که بله، اقدام چین بخاطر امتیاز عربستان هست یا چون عربستان فرش قرمز پهن کرده شی هم برای این خوش خدمتی عربستان ناگهان مواضع مورد میل عربستان را گرفته و یا از انطرف برخی میگویند این نشان از قدرت چین و رقابت با امریکا و تلاش چین برای از بین بردن هژمونی امریکا در دنیا است و...
ولی در عالم واقعیت اقدامات و مواضع جدید چین لایههای بسیار عمیقتری دارد که بسیار متفاوت و پیچیده تر از تحلیلهایی مانند گاو شیرده و سود و زیان و فقط در مورد رقابت ایران با کشورهای عربی در بدست اوردن دل چین است. در واقع بعد از اجلاس ماه گذشته حزب کمونیست چین و تمدید تقریبا همیشگی جایگاه شی در قدرت چین و گفتگوی چهار ساعته شی با بایدن در اندونزی، مواضع اعلام شده چین را باید به عنوان یک تحول اساسی و انقلابی در چینش و ارایش توازن قوا در دنیا دانست که بعد از جنگ جهانی دوم یا حداقل فروپاشی شوروی دنیا شاهد چنین تغییر ارایش در روابط بین الملل نبوده و فقط ما در اغاز آن هستیم.
برای توضیح بیشتر، سیاست و استراتژی اصلی چین در چهار دهه گذشته با وجود تبدیل شدن به بزرگترین بازار و قدرت اقتصادی از نظر حجم و دومین قدرت اقتصادی دنیا از نظر ارزش افزوده این بود که در چالشها و مجادلات دنیا نقش بی طرف و خنثی و ساکت را بازی کند. این سیاست چین بر خلاف ظاهر ان ناشی از صلح طلب بودن و بی طرف بودن چین نبود بلکه ناشی از عقل معاش و تلاش برای فرار از دادن هزینه توسط دولت چین بود. در واقع این بزرگترین انتقاد امریکا و اروپا به چین بود که وقتی پای منافع چین وسط باشد چین خود را مانند اژدهایی خطرناک حافظ و مدافع منافع مالی خود میداند ولی وقتی پای دادن هزینه برای ایجاد امنیت در دنیا باشد چین ناگهان خود را بشکل پرنده صلح معرفی میکند. در واقع چین در تمام این مدت تلاش داشت تا با ظرافت از غرب و ناتو و امریکا سواری مجانی بگیرد ولی در بیست سال گذشته شرایط ژئو پولتیک دنیا بشدت متفاوت شده و دیگر امریکا و ناتو حاضر نیستند سواری مجانی به چین بدهند و از او میخواهند که هزینه ایجاد امنیت مثلا در مورد انرژی خلیج فارس و امنیت کشتیرانی بین المللی را بپردازد.
همانطور که در یادداشتهای قبلی این قلم اورده شده در 15 سال گذشته دنیا و بخصوص امریکا و اروپا با دو انقلاب شیل نفتی و انرژی باد روبرو بوده که بکلی مختصات ژئوپولتیک دنیا را تغییر داده. 15 سال پیش و در زمان حمله بوش-چنی به عراق امریکا کمترین میزان تولید نفت تاریخ خود از 1950 را داشت و در روز 15 میلیون بشکه خالص واردات نفتی داشت و اروپا بشدت به نفت و گاز روسیه و خاورمیانه وابسته بود و البته چین هم واردات عمدهای نداشت. ولی در حال حاضر امریکا به برکت انقلاب شیل نفتی به بزرگترین تولید کننده نفت دنیا و صادر کننده خالص نفت تبدیل شده و در زمینه گاز فقط در 5 سال گذشته از صادرات صفر گاز مایع به 150 میلیارد متر مکعب صادرات گاز مایع که حتی بیشتر از قطر و استرالیا هست تبدیل شده و تا 5 سال دیگر صادرات گاز مایع امریکا براحتی به 250 میلیارد متر مکعب یعنی دو برابر قطر خواهد رسید و اروپا هم با گسترش برق بادی براحتی به رقم 40 درصد مصرف برق در کشورهای بزرگی مانند المان رسیده و با توجه به اقدام پوتین سرعت گسترش انرژی بادی در المان و انگلیس و کشورهای اروپایی چند برابر شده و تا 5 سال اینده اصولا دیگر نیازی به گاز برای تولید برق در اروپا نخواهد بود و گاز باقیمانده مورد نیاز صنایع شیمیایی و پتروشیمی و... اروپا براحتی از امریکا تامین خواهد شد.
ولی از انطرف همه کشورها اسیایی و در راس آن چین و هند با سرعت باور نکردنی به نفت و گاز خاورمیانه و خلیج فارس متکی میشوند. تنها واردات چین به 12 میلیون بشکه در روز و واردات گاز مایع چین به 150 میلیارد متر مکعب در روز رسیده که 70 درصد ان از تنگه هرمز باید عبور کند و در مورد هند و سایر کشورهای اسیایی با همین سرعت در حال وابستگی به نفت و گاز خلیج فارس هستند. حالا امریکا و اروپا به چین فشار اوردند که دیگر نمیتوانی انتظار داشته باشی که این ارتش امریکا و ناتو باشد که هزینه کند تا امنیت انرژی چین با هزینه مالیات دهندگان امریکا و اروپا در خلیج فارس تضمین شود. بلکه چین باید مسئولیت قبول کند و خود شروع به هزینه و سیاست فعال برای حفظ امنیت جریان مداوم نفت و گاز بطرف چین و اسیا باشد.
از انطرف اقدام پوتین و عدم موفقیت سریع پوتین و فرو رفتن روسیه در باتلاق اکراین بطور کلی معادلات و پیشبینیهای چین و روابط چین با روسیه را تغییر داده. روسیه و پوتین بزرگترین تولیدکننده و صادرت کننده نفت و گاز دنیا هستند ولی چین بزرگترین وارد کننده نفت و گاز دنیا است. ولی استفاده پوتین از نفت و گاز صادراتی خود به عنوان سلاح علیه اروپا و اقتصاد جهانی بشدت به ضرر چین تمام شده. در واقع پوتین برای گرفتن امتیاز از اروپا بدون توجه به تاثیرات ان بر اقتصاد چین به هر کاری دست زد و میزند که قیمت نفت و گاز در دنیا را افزایش دهد. همان موادی که چین بیشترین نیاز به واردات ان را دارد. در این راه روسیه انقدر پیش رفته که حتی از ایران و حوثیهای یمن برای فشار بر عربستان و امارات و کشورهای خلیج فارس استفاده کرده تا انها را مجبور کند که سطح تولید و صادرات نفت خود را به نفع پوتین افزایش ندهند تا قیمت جهانی نفت و گاز بالا بماند. طبیعی است که چین عملا دارد میبیند که تمام اقدامات پوتین حالا بر علیه اقتصاد چین شده و از انطرف امریکا و اروپا هم دلیلی نمیبینند که مثلا در برابر یمنیها از عربستان و امارات دفاع کنند تا قیمت نفت و گاز در دنیا به نفع چین کاهش یابد. همین می شود که چین می بیند هیچ چارهای برای او باقی نمانده جز اینکه به عنوان یک بازیگر فعال وارد معادلات انرژی خاورمیانه شود. در واقع اژدها با بی میلی مجبور شده است که وارد شود و هزینه دفاع از جریان مستمر نفت و گاز از تنگه هرمز را با تغییر سیاست سنتی خود در مورد ایران و خاورمیانه بپردازد. همین است که حرکت چین را نباید صرفا در مورد روابط سنتی چین با ایران و کشورهای عربی خاورمیانه تجزیه و تحلیل کرد و باید بسیار عمیق تر ان را ارزیابی کرد و باید در واقع ان را پیام بسیار محکمی از طرف چین به روسیه و هند و رقبای اسیایی چین دانست.
چین به عنوان یک بازرگان و کاسب بسیار موفق در راسته بازار دنیا فقط بدنبال امنیت و رونق اقتصادی و داد و ستد است. ولی پوتین به عنوان کاسبی که شدیدا ناموفق است بدنبال به هم ریختن بازار. از انطرف چین بشدت نگران هند و رونق بسیار بزرگ اقتصاد هند است. چین میداند که هند بشدت تشنه انرژی نفت و گاز است و با این رشد اقتصادی که دارد و نزدیکی به خلیج فارس و وجود میلیونها کارگر هندی در کشورهای عرب نفت خیز اگر چین زودتر وارد خلیج فارس نشود ممکن است که هند جای او را پر کند و این هند باشد که در اسیا اعراب را در جبهه خود و در نهایت تهدیدی برای چین باشد. و البته چین میداند که تمام اسیا و رقبای چین از ژاپن و کره جنوبی تا ویتنام و تایوان و هند بشدت به نفت و گاز خلیج فارس وابسته هستند. پس در واقع امریکا و بایدن با یک سیاست جا خالی کردن در خاورمیانه زمینه رقابت بزرگ و اختلاف بین چین و روسیه و هند را مهیا کرده. حالا چین و هند و روسیه هستند که می خواهند کشورهای عرب خلیج فارس را بسوی خود جذب کنند. و این داستان اصلی و دلیل مواضع بشدت متفاوت چین در سفر اخیر شی است.
چین مجبور است که بری تامین امنیت انرژی خود و داشتن دست بالاتر در رقابت با هند و ژاپن و کره جنوبی و تایوان با عربها زودتر متحد شود. البته چین ابتدا تلاش کرد که این رابطه را با ایران برقرار کند. ولی فرصت سوزیها و مدیریت ضعیف اقتصادی ایران در صنایع نفت و گاز در طرف ایرانی و از انطرف روابط بشدت خصمانه ایران با امریکا و روابط بسیار دوستانه ایران با پوتین که بدنبال گرانتر کردن نفت و گاز دنیا است باعث شد که رهبران چین متوجه بشوند که نمیتوانند روی ایران در تامین و تضمین انرژی چین حساب بزرگی باز کنند.
شاید دوستان حالا بفرمایند که در واقع این شکست امریکا و غرب از چین است که صحنه خاورمیانه را برای چین باز گذاشتند و به قول معروف عرصه را خالی کردند. ولی این دوستان توجه نمیکنند که امریکا و اروپا در شرایط جدید اصلا از نزدیکی کشورهای عربی نفت خیز خلیج فارس به چین نگرانی ندارند. اولین دلیل این است که همانطور که گفته شد امریکا بدلیل انقلاب شیل نفتی و اروپا بدلیل انقلاب انرژی باد دیگر نیازی به نفت و گاز خاورمیانه در سطج گسترده ندارند. از طرف دیگر اولویت امریکا و اروپا در حال حاضر محدود کردن محور روسیه و ایران هم بخاطر امنیت اسراییل و هم بخاطر امنیت اروپا است. و نکته بسیار مهم دیگر اینکه درست است که امریکا صحنه را برای ورود چین در خاورمیانه خالی کرده که از خروچ بایدن از افغانستان و خارج کردن موشکهای امریکایی از عربستان توسط بایدن شروع شد ولی این معامله برای امریکا بسیار سود اور است. حالا چین است که باید امنیت خلیج فارس و کشورهای عرب ان را در برابر فشار ایران و نفوذ روسیه بدوش بگیرد ولی امریکا باز هم بیشترین سود را از صادرات نفت و گاز خلیج فارس به چین بدست خواهد اورد. دلیل ان هم این هست که صنعت نفت و گاز چین تا حداقل 40 سال اینده از نظر تکنولوژی قادر به تامین نیازهای صنعت نفت و گاز عربستان و قطر و امارات و کویت و عراق و... بدون همکاری شرکتهای امریکایی و غربی نیست. پس هژمونی و تاثیر امریکا در صنعت نفت با وجود حضور چین در خلیج فارس باز هم خدشهای نخواهد دید که هیچ بلکه برای غرب بهتر هم میشود. حالا هم چین هزینه امنیت را میپردازد و هم حسابی سرمایه به پروژه های نفت و گاز این کشورها تزریق میکند و این سرمایهها در نهایت خرج خرید تکنولوژی از شرکتهای امریکایی و غربی میشود.
بنابراین میبینید که متاسفانه باز هم کارشناسان و تحلیلگران دولتی چه در ایران و چه در روسیه فرسنگها از دنیای بشدت متحول امروز عقب ماندند. هنوز بیشتر تحلیلگران و کارشناسان و مشاوران تیم سیاست خارجی که با وجود دهها سال زندگی در غرب دکترین زمستان سرد را صادر میکنند و تصور میکنند که انچه نشریات غربی با بدبینی و بزرگ نمایی تبلیغ میکنند تا فروش بیشتری داشته باشند بواقع مشکلات غرب است متوجه نیستند که دنیای امروز با دنیا قرن نوزدهم و حتی بیستم متفاوت شده. امریکا یا غرب برای کنترل و حفظ جایگاه خود نیاز ندارند که مانند قرن بیستم بدنبال تضمین جایگاه انحصاری خود در کشورهای نفت خیز باشند. فقط کافی است در چند زمینه مشخص برتری خود را نسبت به مثلا چین یا روسیه حفظ کنند تا دنیا را همچنان در اختیار داشته باشند. زمینههایی مانند صنعت هوایی. تسلیحاتی و ابزار دقیق. صنعت نیمه هادیها. صنعت مایع کردن گاز. شیل نفتی. دنیای اینترنت. حفاری افقی و.....
فقط به عنوان مثال هدف اصلی لایجه 360 میلیارد دلاری که دولت بایدن برای حمایت از صنعت نیمه هادیها در امریکا به تصویب رساند این است که تضمین شود فاصله سی ساله چین در صنعت نیمه هادیها با امریکا کاهش پیدا نکند. وقتی شما صنعت نیمه هادیها را در قرن 21 در دست داشته باشید عملا دست بالا را دارید. یک صفحه الکترونیکی نیمه هادیها با قطر بیست سانتیمتر به نظر ساده میاید. ولی برای تعبیه میلیاردها ترانزیستور میکروسکوپی بر روی ان نیاز به 1100 مرحله بسیار پیچیده فنی و صنعتی دارد. تا زمانیکه چین یا هر کشور دیگری نتواند در این زمینه ها به غرب برسد درگیر شدن با غرب نتیجهای جز سرنوشت پوتین و روسیه در اکراین ندارد و چین بخوبی و با افتادگی این واقعیت را پذیرفته و تلاش دارد با تعقل و منطق و صبر استراتژیک به ان مرحله برسد و تا انزمان هرگز و هرگز انتظار نداشته باشید چین برای خوشایند پوتین یا مثلا فرش قرمز بن سلمان برنامههای ملی خود برای صیانت از مزیتها و منافع ملی ملت 1.5 میلیاردی چین را فدا کند.
در پایان به عنوان کسی که دهها سال هم در غرب و هم در چین با چینیها کار کرده باز باید یاداوری نمایم که چین هرگز و هرگز در سیاست همکاری خود با غرب و داد و ستد با غرب و حفظ رابطه ویژه با لابی طرفدار اسراییل در غرب تنها بدلیل تمایلات ما یا حتی پوتین تغییری ایجاد نخواهد کرد. هدف چین این نیست که الگو و سیستم متفاوتی از غرب ایجاد کند بلکه هدف اصلی چین این است که یکی از اعضای غرب شود و اعتقاد دارد چون بزرگ است بطور اتوماتیک رهبری غرب را حداقل در کنار امریکا در دست خواهد گرفت. در این راه همانطور که میبینید از ایران و پوتین که هیچ حتی حاضر است در مورد تایوان که به قول خودش برایش حیثیتی است کوتاه بیاید و سکوت کند کما اینکه در 70 سال اخیر تایوان را تحمل کرده و اگر لازم باشد 70 سال دیگر هم وضعیت کنونی تایوان را تحمل خواهد کرد ولی منافع ملی و مزیتهای ملی خود را فدا نخواهد کرد و مگا معامله قرن بین شی و بایدن در اندونزی برای ارایش جدید توازن قوا در اسیا و خاورمیانه به ضرر روسیه تاییدی مجددی بر این سیاست و اراده غیر قابل تغییر اندیشمندان و خردمندان حزب کمونیست چین است.