«وقت کبود»
(مجموعه غزل و دو بیتی)
شاعر: سید محمد تولیت
ناشر: کتاب نیستان، چاپ اول 1400
108 صفحه، 16000 تومان
***
مجموعه شعر وقت کبود شامل 60 غزل و 30 دوبیتی است که 20 غزل از کتاب چشملرزهها منتخب شده است و مابقی غزلها و دوبیتیها که مابین سالهای 94 تا 99 سروده شدهاند، برای نخستین بار منتشر میشوند. نام کتاب برگرفته از کلام عارف ربانی ابوالحسن خرقانی است که در روایتی از تذکرهالاولیاء عطار نیشابوری ذکر شده و در ابتدای این مجموعه نیز به عنوان حسن مطلع آمده است. وقت در اصطلاح عرفا اجمالاً به معنای حالی است که عارف در هر لحظه فارغ از گذشته و آینده دارد. کبودی وقت هم با توجه به کلام خرقانی بیانگر ناخوشایندی و وصفناپذیری حال است.
ساحت فکری و معنایی وقت کبود بیشتر اندوهناک است. چه غم زمینی که ریشه در عشق دارد و چه غم آسمانی که به عرفان و ملکوت هستی سر میساید. هرچند این دو غم در حقیقت از یک آبشخور سیراب میشوند، ولی هر بیت با نظر به کلمات و عباراتی که در خود دارد، رنگ و بوی یکی از آنها را بیشتر به خود میگیرد. گاهی هم بیت آنچنان خاکستری میشود که هر دو را در بر میگیرد. این همان هنر یگانۀ حافظ، سعدی و مولاناست که در غالب غزلهایشان میان زمین و آسمان پیوند می-زنند و گبر و مسلمان را در بحر طبعشان غوطهور میسازند. جهانبینی وقت کبود در این شاهراه قدم بر میدارد.
ساحت زبانی و بلاغی وقت کبود بر اساس سادگی و تناسب است. نحو زبانی اشعار ساده و روان است. نحو بلاغی اشعار نیز بر اساس انواع و اقسام تناسبات شکل گرفته و همچنین از پیچیدگی در خیالپردازی مطلقاً به دور مانده است. این نوع ساختار که از آن به سبک عراقی یاد میشود، در غزل حافظ، سعدی و مولانا از گذشتگان و در غزل هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) از معاصرین نمود و بروز بیشتری دارد و اعتلا مییابد. در این سبک بیش از هر چیز عاطفۀ زلال و سرشار نقش دارد که در کنار تناسبات ساختاری و تناسبات معنایی، مثلث توفیق شعر و شاعر را رقم میزند.
غزل عنقایی است که قلب تپندۀ آن احساس خالص، یک بال آن تناسبات معنایی و بال دیگر آن تناسبات ساختاری است. غزلسرایی به قاف توفیق خواهد رسید که عنقای غزلش را از هر سه منظر در بستر تجربیات و احوالات شخصی خود پرورش دهد. توفیق شاعر هم بدین معنی است که شعر او در لایهها و سطوح مختلف جامعه رسوخ پیدا کند و تا همیشه بر سر زبانها باشد. با این توضیح، در قاف اعلای غزل تنها سه شاعر را میتوان مشاهده کرد که نه قبل از آنها و نه بعد از آنها کسی به مرتبۀ آنها نرسیده است. آن سه به تربیت زمانی عبارتند از مولانا، سعدی و حافظ که هر یک نیز از منظری بر آن دو دیگر اندکی رجحان دارد. تمام غزلسرایان مؤفق نیز در ذیل این سه تقسیمبندی میشوند.
عاطفه و احساس غزل چنانچه گفته شد قلب تپنده است. یعنی حیات غزل وابستگی به آن دارد. احساسات غزل زنده، حقیقی و پرحرارت است. از دل بر میآید و بر دل مینشیند. ساخته و پرداختۀ ذهن و دستچینی از احوالات گذشتگان نیست. اگر تصویر ذهنی و خیالی هم وجود داشته باشد، کوچکترین صدمهای به حال مخاطب برای دریافت و درک عواطف غزل نمی-زند و به صورت جویباری و گیرا در میان ابیات جاری است. غزل حاصل فوران حالات شاعر در خودش است که مخاطب در جریان آن قرار میگیرد. این احساسات به عریانترین و خالصترین وجه در غزلیات شورانگیز مولانا دیده میشود.
تناسبات ساختاری غزل شامل دو قسم اصلی است، یکی نحو سادۀ کلام و دیگری موسیقی حروف. نحو کلام در غزل روان است و برای فهم کلام مشکلساز نیست. ترتیب دستوری کلمات و عبارات تا حد بسیاری رعایت میشود و جابهجایی فعل و فاعل و ضمیر و دیگر نقشها به واسطۀ وزن، نه تنها مخرب نیست، بلکه در اکثر موارد شکلدهندۀ مفهوم از لحاظ مسائل علم معانی است. نمونۀ اعلای زبان روان در غزلیات سعدی به خوبی پدیدار است. موسیقی حروف که در بخشی از علم بدیع جلوه میکند، در غزل بسیار گیرا و جذاب است. اینکه در یک بیت یا به طور وسیعتر در یک غزل تناوب گروههای حرفی که از لحاظ مخرج دهانی به هم نزدیک است، زیاد باشد، به طنین کلام جدای از وزن معمول رنگ و بوی دیگری میبخشد و در سطوح مختلف گیرایی غزل نقش بسزایی ایفا میکند. حافظ موسیقی حروف را به بهترین و وسیعترین حالت در غزلیات خود به کار برده است.
تناسبات معنایی غزل بسیار گسترده است. انواع و اقسام ایهامها و مراعات نظیرها که در لایههای مختلف معنایی کلمات و عبارات جلوه پیدا میکند، از این باب است. هرچه کلمات بیشتر با در نظر گرفتن گسترۀ معنایی خود انتخاب شوند، لایههای معنایی شعر افزونتر میشود و در نتیجه طیف وسیعتری از جامعه مخاطب شعر خواهد بود. ساحت غزل ساحت تقسیمبندی-های دقیق محتوایی نیست. عرصهای است که احوالات عاشقانۀ زندگی شاعر و تمام قصه و غصههایش با تجربیاتی که در مواجهه با هستی و خالق هستی دارد، در هم تنیده میشود و عاقبت غزلی ساخته میشود که هم بر دل عاشق دلباختۀ زمینی مینشیند و هم وقت عارف ملکوتی را خوش میکند. نهایت این گستردگی معنا و مخاطب نیز در غزلیات حافظ جلوهگری میکند.
تمام این حرفها وقتی نتیجه پیدا میکند که شاعر در ابتدا صدق عاطفی داشته باشد و آن را حفظ کند، سپس به پرورش مداوم عنقای غزل و رسیدن به سبک شخصی خود در این چهارچوب مشخص و وسیع بپردازد. مطلب دیگر اینکه معتقدم نوآوریهای بنیادین چه در مضمون و چه در ساختار غزل راه به جایی نمیبرد و حاصلی ندارد. مولانا، سعدی و حافظ کار غزل را تمام کردهاند و باید به آنها نظر داشت و از ترکیب سبکهای هر کدام که در مجموع رو به یک سو دارد، به سبکی تازه اما ذیل سبک آنها رسید. اینجاست که غزلسرا مقلد به حساب نمیآید و حرف خود را در غزل خود میزند. در معاصرین ما بیشک هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) بیشترین توفیق را در رسیدن به فخیمترین سبک شخصی ذیل غزل مولانا، سعدی و حافظ داشته است. بیرون آمدن از سیطرۀ غزل کهن، به عنوان عدم تقلید، اشتباه بزرگی است که عدهای از امروزیها گرفتار آن هستند.