۱) درمورد فهم کلمه "امامِ تحول" باید نگاهی به کشف الاسرار امام بیندازیم که اوائل دهه ۲۰ نوشته شده است و ذهنیتی که ایشان ان زمان داشتند و آن را مقایسه کنید با ذهنیتی از ایشان که منجر به انقلاب شد، بویژه صحبتهای مقطع دو ساله پیش از انقلاب و نوفللوشاتو. اگر این دو را با هم مقایسه کنیم و متوجه خواهیم شد که چه تحول عظیمی در ذهنیت ایشان شکل گرفت و خود را با شرایط روز و البته با حفظ اصول تطبیق داد و این مسئله بسیار مهم است.
اگر ایشان نمی توانستند چنین تحولی را در ذهنیت خود ایجاد کنند، قطعا قادر نبودند که جامعه را رهبری کرده و مردم ایران را پشت خود بسیج کنند و به نظر می آید در حال حاضر نیز با چنین نیازی روبرو هستیم. زیرا نمیتوانیم با شرایط کنونی خود را تطبیق دهیم مگر اینکه متحول شویم.
جامعه ایران در ۴ دهه گذشته تغییرات بسیاری کرده است که به طور قطع از تغییرات چهل سال پیش از انقلاب، یعنی فاصله بین کتاب کشف الاسرار تا انقلاب، بیشتر است ولی ظاهرا میخواهیم با همان ویژگیهای فکری ۴۰ سال پیش رفتار کنیم و این شدنی نیست. این تغییراتی که جامعه ایران در ۴۰ سال پس از انقلاب داشته خیلی بیشتر از تغییراتی است که در چهل سال قبل از انقلاب داشتیم. ولی مدیریت جامعه نه تنها خود را همپای ان متحول نکرده که پسرفت هم داشته.
بنابراین، تغییراتی که در عرصه جامعه به وجود امده است، نیازمند این است که سیستم مدیریتی جامعه ما، خود را متناسب با آنها متحول کند و اگر این تحول را در خود ایجاد نکند، به طور قطع و یقین با شکست مواجه خواهد شد. برای فهم بهتر فرض کنید که سبک زندگی و پوشش ما در یک هوای بسیار گرم را همانطوری انتخاب کنیم در یک هوای زیر صفر یا سرد باشد. نتیجه روشن است. زندگی غیرممکن خواهد شد. این دو وضعیت هوایی، دو سبک زندگی و پوشش متفاوتی را می طلبد. تفاوت ایران امروز با ۴۰ سال پیش در همین حد است ولی سبک اداره جامعه همچنان مثل گذشته است و این وضع موجب قفل شدن جامعه خواهد شد. بنابراین کسی که از این محیط بسیار گرم به محیط دیگری که بسیار سرد است میرود، باید تحولاتی را در سبک پوشش خود ایجاد کند تا بتواند با محیط انطباق پیدا کند. اما وضعیت مدیریت سیاسی ما به این گونه است که گویی همیشه چهار فصل است، یک درجه حرارت ثابتی است که با یک سبک پوشش، در حالیکه تغییرات چهل سال اخیر ایران بسیار عمیق است ولی سیستم خودش را با این تغیییرات وفق نداده است.
۲) موانع تحول خواهی متعدد است، بخشی از موانع، ذهنی است، انسان های اندکی قادر هستند از رسوبات ذهنی گذشته عبور کنند و با محیط خود را تطبیق داده و متحول شوند. برای برخی افراد ذهنیت گذشته انها، هویت انها شده است و گویی که اگر آن را کنار بگذارند دیگر خودشان نیستند. زمانیکه در مورد امام صحبت میشود، این یکی از ویژگی های ایشان است و اینطور نیست که چیزی که در گذشته دور فکر میکرده است، بعدا هم همان باشد و لاغیر. به راحتی دیدید که ایشان متحول میشود و با هویت به نسبت یکسان خود گفتار و اندیشه دیگری را ارائه میکند.
مانع دیگر منافع است؛ منافع برخی از افراد در این است که جامعه دچار تحول نشود، ثبات مدیریتی که در ایران دیده میشود بازتابی از این منافع گروهی است که مانع تحول در مدیریت است. نامهایی را میبینیم در سی سال گذشته، که مدام تکرار میشوند، در ده انتخابات ریاست جمهوری هم میتوانند نامزد شوند. از این پست به آن پست نقل مکان میکنند. میتوان ثبات اسامی مشهور در عرصه حکومتی در ایران را با یک کشور دیگر مقایسه کرد. اینها ناشی از حفظ منافع است که خود را در پوششهای دیگر پنهان میکند. مانع دیگر ویژگی و ملاحظات محافظه کارانه در مدیریت جامعه است که فکر میکند با تن دادن به تغییر همه چیز از دست میرود در حالی که بدون تحول همه چیز نابود میشود و با تحول خیلی چیزها حفظ میشود. البته ما باید شیوه هایی را تجربه کنیم که ریسک تحول خواهی را کمتر کنیم. این ها موانع اصلی ایجاد تحول در جامعه است عوامل فرعی دیگر هم وجود دارد.
۳) به طور کلی معتقد هستم که سه حوزه بیش از همه جا نیازمند تحول است. اولین مورد رسانه است، صدا وسیما بدون شک، باید در گام اول تحول باشد، امکان ندارد با این رسانه جامعه پویا و متحولی را شاهد بود و بتوان نظارت اجتماعی کرده و آگاهی های مردم را بالا برد و اعتماد را جلب کرد و یا بتوان آنها را قانع کرد که نگاهشان به درون کشور و نه بیگانه باشد.این رسانه حتی نسبت به دو دهه قبل هم عقبگرد هم کرده است. با ارجاع به ان مثال باید گفت از متطقه بسیار سرد به منطقه بسیار گرم آمده ولی تعداد پوشش خود را بیشتر کرده. نتیجه از پیش معلوم است.
با توجه به تحولات رسانه ای که در دهه اخیر دیده شده، امید داشتیم که در رادیو و تلویزیون اثر بگذارد و از این وضعیت اسفبار بیرون بیاید ولی مسیر معکوس را طی کرده است. اتفاق نظر است که رسانه رسمی کشور باید متحول شود و خود را با نیازهای رسانهای مردم تطبیق بدهد. مساله محوری تامین آزادی رسانهای است.
یکی دیگر از موارد دستگاه قضایی است، تحول در دستگاه قضایی به چه معنا است؟ گذشته از اصلاح برخی از قوانین، رکن تحول آن استقلال قاضی است. در قضیه آقای طبری، مدعی العموم می گوید که اقای طبری حرفش در حد حرف رییس قوه قضاییه برای قضات بود، اصلا مگر رییس قوه قضاییه می تواند به قضات دستور بدهد! که حالا شخص دیگری این نقش را داشته باشد؟ به هیچ وجه نمیتواند. حداکثر دستوراتش آیین نامههای اداری است و معنی ندارد که زنگ بزند و دستور دهد ولی در ناخوآگاه این هست. اگر رییس میتوانسته دستور دهد اشکالی ندارد پس آقای طبری، هم میتوانسته دستور بدهد. بنابر این در درجه اول باید استقلال قاضی تامین گردد.
استقلال قضایی و شفافیت قضایی که باید منجر به حاکمیت قانون شود، نیاز مبرم جامعه ایران است و این فسادهایی که هست و حتی در بالاترین سطح قضایی هم بوده به دلیل فقدان چنین ویژگی هم هست.
نهاد بعدی که باید متحول گردد شورای نگهبان است هم در زمینه فیلترینگ مردم برای حضور در عرصه عمومی و حکومتی و هم در فهم رسمی از انطباق قوانین با اسلام که باید به خواست عمومی نزدیک شود و اگر لازم بود بعدا در هر دو مورد مفصل توضیح خواهم داد که چرا انسداد و مانع موجود در راه تحول، نحوه رفتار و تصمیمات این شورا است. این سه نهاد خط مقدم برای ایجاد تحول است.
۴) من فکر نمی کنم مجلس جدید، قادر به تحول باشد. این مجلس با رای اندک و بدون پشتوانه بعید است که تحولی را ایجاد کند. هر چند این تحول نیاز اساسی جامعه امروز ایران است و هیچ گام نتیجهبخشی هم در آینده بدون این تحول برداشته نخواهد شد.
یک جامعه قوی، جامعه ای متحول است. تن ندادن به تحول ناشی از ضعف است. بنابراین وقتی جامعه متحول و قوی باشد، بازدارنده خطر خارجی هم هست. انقلاب کردن هم در چنین جامعه ای بی معنی میشود چون مردم در عرصه حضور دارند و مردم علیه خودشان انقلاب یا شورش نمیکنند. یکبار انقلاب کردند چون حاکمیت خودشان برقرار نبود. کسی نمیتواند برای آنها تعیین ارزش کند. اگر خواستند رادیکال باشند و انقلابیگری میکنند و اگر هم نخواستند نمیکنند. ما نمیتوانیم ارزشهایی را به مردم تحمیل کنیم، حتی اگر گمان میکنیم که این ارزشها و رفتارها خوب هستند.
بنابراین زمانی که حاکمیت مردم را پذیرفتیم یعنی حکومت و دولت کارگزار مردم و نه هدایتکننده مردم میشود که بخواهند مردم را مطابق ارزشهای خود متحول کنند. این کارها را باید از طریق نهادهای دیگری بجز حکومت انجام داد.
در حال حاضر کل ساختار یک بستهٔ مشابه هم شده است. صنعت خودرو را مشاهده کنید در گزارشی که مجلس نوشته است کاملا وضعیت این صنعت توصیف شده است. همانند آن را در بخش های دیگر اقتصاد و صنعت و بخش بانکداری هم میبینید. چرا؟ زیرا تا زمانی که سه نهاد مذکور درست کار نمیکنند هیچ چیز درست نخواهد شد و الا همه میدانند که مشکلات اقتصاد و بانکداری چیست. این بانکداری که بانکداری نیست. به دلیل اینکه استقلال قضایی، حاکمیت قانون و آزادی مناسب در حد لازم نیست کسانی که در صندلی قدرت نشستهاند هر تصمیمی که میخواهند میگیرند. بنابراین فکر اینکه بانکداری و اقتصاد پیش از تحول در این سه حوزه درست شود را بگذاریم کنار. بدون تحول این حوزهها هیچ بهبودی شدنی نیست، اگر قرار بود درست شود تا حالا شده بود.
در واقع باید اصل حاکمیت مردم و خواسته عمومی را بپذیریم و مدیریت عمومی را بر آن تطبیق بدهیم. مردم و خواست آنان باید در رسانه، در شورای نگهبان و در دولت در دستگاه قضایی حضور و بازتاب داشته باشند. البته زمانیکه بحث از مردم پیش بیاید تمایز قائل نمیشویم و یک عده ای را بگوییم خوب و یک عده ای را هم بگوییم بد هستند، مردم یعنی تمام ۸۴ میلیون نفر شهروند کشور. اگر این پذیرفته شود انقلاب کردن بلا موضوع میشود، انقلاب زمانی رخ می دهد که خواسته مردم در بلند مدت نادیده گرفته میشود.
در این صورت اعتراض و جنبش در جامعه ما امری عادی و لازمه تحولات مستمر میشود تا گروههای مردم دنبال خواستههایشان بروند و البته اعتراض هم رخ میدهد که اتفاق خاصی هم نخواهد بود. زیرا زمانی که حاکمیت مردم را به عنوان مبنای حکومت پذیرفتیم، مردم حاکمیت خود را از بین نمیبرند. تغییر ساختاری هم یعنی همین، اگر این تحول با تمام لوازمش رخ دهد به معنای تغییر ساختاری است. اینکه «فرد» را عامل اصلی و منشا تحول بدانیم اشتباه است، اگر اینطوری بود که از اول انقلاب تا الان همه افراد خوب سرکار امدند و ابتدا هم تایید صلاحیت شدند. افراد در عین حال که نقشی در ایجاد تحول دارند و مهم هستند، ولی نقش آانها فرع بر ساختار است.
طبری را نگاه کنید. این ادم ها از ابتدا اینطوری نبودند و با ساختار غیرنظارتی و غیر شفاف و در فقدان رسانه ازاد نتیجه اش این میشود، بهترین افراد را بریزیم در این ساختار یا کاری نمیتوانند انجام دهند یا حذف میشوند و یا میشوند طبری و سلطانهای ریز و درشت دیگر.