«جادوی اپ سیزده»؛ مریم حاجی لو؛ کتاب نیستان حسی که نمی‌گذارد به اپ اعتماد کنیم!

مریم حاجی لو،   3990308083

برای مدتی در یکی از آپارتمان‌های مرکز شهر زندگی می‌کردم. روی بالکن، هر روز صبح خودم را به نوشیدن یک لیوان قهوه‌‌ی داغ دعوت می‌کردم. جایی مسلط به خیابان! از آن بالا، رفت و آمد مردم را نگاه می‌کردم. مخصوصاً در شلوغی صبح‌. همه شتاب داشتند، با این حال، معمولاً سری هم در گوشی! نگاه می‌کردم و به نظرم می‌آمد اسیر جادوی گوشی‌ها هستند

حسی که نمی‌گذارد به اپ اعتماد کنیم!

«جادوی اپ سیزده»

نویسنده: مریم حاجی لو

ناشر: نیستان، چاپ اول 1399

250 صفحه، 55000 تومان

 

****

 

برای مدتی در یکی از آپارتمان‌های مرکز شهر زندگی می‌کردم. روی بالکن، هر روز صبح خودم را به نوشیدن یک لیوان قهوه‌‌ی داغ دعوت می‌کردم. جایی مسلط به خیابان! از آن بالا، رفت و آمد مردم را نگاه می‌کردم. مخصوصاً در شلوغی صبح‌. همه شتاب داشتند، با این حال، معمولاً سری هم در گوشی! نگاه می‌کردم و به نظرم می‌آمد اسیر جادوی گوشی‌ها هستند در حالی که پاکت صبحانه‌شان را که از فست فودی سر خیابان خریده‌اند، همراه خود می‌برند. آن‌ها به ظاهر آن‌جا، توی خیابان و جلوی چشم من راه می‌رفتند ولی انگار چندان توجهی به اطراف‌شان نداشتند. به تنها چیزی که واکنش نشان می‌دادند بوق ماشین‌ها بود در وقتی که احتیاط را از دست می‌دادند، آن‌هم برای این‌که پای جان‌شان در میان بود. بعد، هر روز این سوال تکراری را از خود می پرسیدم که الان این گوشی‌ها، هر کسی را غرق چه دنیایی کرده؟ غرق دنیای مد، تحصیل، خبر، فیلم... یا این که فقط دارند یکی از آن بازی‌های هیجان انگیز را انجام می‌دهند و از غلبه کردن بر مشکلات سر راه‌، احساس قدرت و خوشحالی دارند؟ چه‌قدر حواس‌شان بیشتر به درون است و چه‌قدر به بیرون؟   

توی همان بالکن بود که من هم خودم را غرق لپتاپ و داستانی کردم در باره‌ی انسان‌ها و قدرت سحر آمیز تکنولوژی بر چگونگی زیست، تغذیه، فکر کردن، شکل گیری روابط اجتماعی و حتی بروز عواطف شخصی افراد. نتیجه غرق شدن من شد " جادوی اپ سیزده". انگار غرق شدن همیشه هم بد نبود!

"ظاهر شدن بي دليل اپ در سراسر اي‌پد، به نظرش مرموزترین چیزی بود که در آن لحظه می‌توانست اتفاق بیفتد و همین کنجکاوش کرده بود. انگار از شرش خلاصی نداشت. برای همین هم تصمیم گرفت نگاهی بهش بیندازد بی‌آن‫که بداند این سرک کشیدن تا کجاها می‌تواند ببردش و زندگی‌اش را در مدت کوتاهی دگرگون کند...

وقتی می‌خواست روی اپ کلیک کند، يك لحظه ترس ناشناخته‌ای وجودش را گرفت. ترسی که معلوم نبود از کجا می‫آید و چرا. دستش را پس کشید. فکر کرد او که همیشه بدون تامل و به راحتی آب خوردن، تمام اپ ها را دانلود می‌کرده، حالا چرا باید بترسد؟ این چه ترس عجیبی است که یکهو از راه رسیده؟ حسی که نمي‌گذارد به اپ اعتماد كند.

صدای زنگ در از روی صندلی پراندش. حال عجیبی بود. اصلاً نمی‫توانست تصور كند تا لحظاتي پيش کجاها را سير مي‫‌كرد. كاملا منگ شده بود. صدای ضربان قلبش را می‌‫شنید که به شدت مي‌‫كوبيد. مچش را آورد بالا تا از روي ساعت هوشمندش شدت ضربان قلب را چک کند. شماره را نگاه کرد. خیلی بالا بود. چند نفس عميق كشيد و دوباره خودش را ول كرد روی صندلی. حالش هنوز درست و حسابی جا نیامده بود که زنگ در، برای بار دوم زده شد. باز کرد. پيتزايش رسیده بود.آیپد را خواباند روی میز و با ناراحتی و غرغر كنان، رفت که در را باز کند. پشت در، توي تاريك روشني غروب مرد دراز و استخواني ايستاده بود. خودش را تا گردن فرو كرده بود توي پالتوي بسيار بلند و سياهي كه به تن داشت. دست‫ها را هم توي جيب پالتو پنهان كرده بود. سبیل نازک و خیلی بلندي روي صورتش بود که از دو طرف پیچ خورده و رفته بود به طرف بالا. موهای بلندی داشت كه آن را بافته بود و انداخته بود پشت سر. نگاه یخ و بی روحيش که آن را به نقطه‫‌ی نامعلومی دوخته بود، انگار از مرده‫ای بود كه از قبر خودش فرار كرده. 

ديدن ظاهر مخوف مرد در آن وقت غروب و از آن فاصله‫‌ی نزدیک، زبانش را از ترس بند آورد. در جا ميخكوب شده بود. مرد با حرکتی غير قابل انتظار، بسته‫‌ي سیاهي را از زیرپالتوش بيرون كشيد و گرفت سمت او.

ـ بگیرش! مال توست!

بي اراده دستش را دراز كرد و بسته را گرفت. سياه‌پوش راهش را کشید و توی سرخي تنگ غروب ته خیابان گم شد. دانا هاج و واج دم در يخ كرده بود. 

ـ لطفاً اين‌جا رو امضا كنين!

ناگهان به خود آمد. پسر جواني با لباسی قرمز و كلاهي سفيد جعبه پيتزا در دست، ايستاده بود روبه‌روش و مانيتوري را جلو صورت او گرفته بود. دانا امضايش را روي صفحه‫‌ی مانيتور زد و پس از قاپيدن پيتزا از دست پسرك ، پريد توي خانه و پشت سرش در را چفت كرد. پيتزا را همان جا كنار در،  روي زمين گذاشت . نفس عميقی كشيد و سعي كرد خودش را نبازد و همه چي را براي خودش طبيعي جلوه دهد. شروع كرد به سبک و سنگین کردن بسته . بسته توي  جعبه‫‌اي جاسازي شده بود كه آن را با كاغد سياهي كادو پيچ كرده بودند. بسته را بالا پايين مي كرد كه  نگاهش افتاد به برچسبي خيلي ريز از ذرت كه گوشه‫‌ی آن چسبانده شده بود. با ديدن برچسب روی بسته، باز یاد مرد سياه پوشي افتاد كه لحظاتي پيش ملاقات كرده بود. چيزهاي وحشت آوري به ذهنش هجوم آورده بود كه حتي از تصورش مو به تن سيخ می‫‌شد."

"اگر به برخی اپلیکشن‌ها دقت کرده‌ باشید، می‌بینید که آن‌ها حرکتی را از فضای مجازی شروع کرده و به دنیای واقعی می‌رسند. مثلاً شما درخواست اسنپ می‌کنید. اپ، ماشین‌هایی را که در اطراف‌تان هستند نشان می‌دهد با جای استقرار هر کدام از آن‌ها. بعد شما درخواست می‌دهید و ماشین مجازی را می‌بینید که به سوی‌تان می‌آید و وقتی جلوتان توقف می‌کند، دیگر مجازی نیست و آماده است تا شما را به مقصد برساند و یا به سفر ببرد. جادوی اپ سیزده با چنین نگاهی به دنیای مجازی، جلو می‌رود و باز و گسترده می‌شود. مرز دنیای واقعی و مجازی توسط اپ سیزده شکسته می شود طوری که خواننده و حتی خود شخصیت اصلی داستان "دانا" هم نمی‌داند کدام وهم و خیال است و کجا با واقعیت روبروست؟" دانا پس از فوت مادرش ، تنها و افسرده می شود. پدرش به شدت درگیر کار و زندگی است طوری که نمی‌تواند غم و ناتوانی پسرش را در مقابله با مرگ درک بکند. دانا برای گریز از این غم و تنهایی پناه می‌برد به لپتاپ و تنها دوست و همدمش یعنی "هفو". آفتاب پرستی که مادرش بهش هدیه داده بوده. درست روز پس از به خاک سپردن مادر، دانا به همراه هفو و از طریق اپ سیزده که مدام گوشه‌ی آیپدش پدیدار می‌شود، زمان و مکان را می‌شکند و سر از دنیایی دیگر و سیاره‌ای خیالی و ذهن‌ساز در می‌آورد. که بعداً معلوم می‌شود سیاه پوشان پس از از بین بردن زمین و آدم ها، قصد دارند با نوع جدید انسان‌های مکانیکی و دست ساز که در لابراتورها به وجود آورده‌اند ، به آن‌جا نقل مکان کنند و زندگی متفاوت و تحت کنترلی را از سر بگیرند. دنیایی که در آن، انسان‌ها نقشی جز ربوت کارگر بی‌اختیار رام آرام نداشته باشند. دانا و هفو هر بار با خوردن معجون جادویی‌ای که آنلاین خریده‌اند، وارد سیاره شده و با حوادث عجیب جدیدی روبه‌رو می شوند. رازهای زندگی دانا و این‌که او واقعاً کیست، یکی یکی آشکار می‌شوند.

yektanetتریبونخرید ارز دیجیتال از والکس

پربحث‌های هفته

  1. نظرات برگزیده مخاطبان الف: باید نگران دوقطبی حجاب در جامعه باشیم/ امربه معروف و نهی از منکر شرایط و مراتب دارد/ در ایران با یک جامعه یکدست و یکرنگ مواجه نیستیم

  2. فایل صوتی لو رفته از «عبدالله مهتدی» درباره آرزوی تجزیه ایران

  3. سکوت عقل و فریاد هشتگ ها!

  4. تنها راه پیش پای اقتصاد ایران

  5. بیانیه حوزه علمیه امام خمینی (ره) درباره حواشی انتقال مالکیت یک باغ به آیت‌الله صدیقی

  6. فقر، بزرگی ما را می‌بلعد!

  7. پیشنهاد عجیب افزایش ۲۲درصدی دستمزد کارگران برای ۱۴۰۳ از سوی وزیر کار

  8. پاسخ روابط عمومی مجلس به علم‌الهدی درباره لایحه حجاب/ آیا نیکزاد با قالیباف رقابت می‌کند؟/ روایت کیهان از فایل صوتی جدید ظریف

  9. درخواست صدیقی از دادستانی درباره زمین‌خواری در ازگل/ واکنش دولت به شایعه برکناری مخبر

  10. دیر اما قابل‌توجه ...

  11. هدف قراردادن کشتی اسرائیلی و ناوشکن آمریکایی توسط ارتش یمن

  12. به زودی در این زمین مسکن ملی احداث می شود !

  13. تمجید «عبدالحمید» از حکومت طالبان!

  14. دستگیری عاملان انتشار فیلم درمانگاه قم | نخستین اعترافات متهمان

  15. انتقاد روزنامه دولت از زیباکلام/ پیش‌بینی علی مطهری از فراکسیون‌های مجلس آینده

  16. آزمونی بزرگ برای دولت رئیسی

  17. قبور لاکچری

  18. المیرای ۷ ساله کجاست؟!

  19. تورم نقطه به نقطه نسبت به اول سال ۲۲ درصد کم شد/ رشد اقتصادی به ۴.۵ درصد رسید

  20. پشت پرده ادعای جدید گروه «هفت» علیه ایران چیست؟

  21. حکایت چرخی که هزاران بار اختراع می شود!..

  22. آخرین وضعیت مذاکره نمایندگان کارگری و کارفرمایی

  23. افشاگری، تایید و واکنش‌ها

  24. یمنی ها فراتر از تصور !

  25. واکنش صدیقی به موضوع زمین‌خواری در حوزه‌علمیه ازگل: امضا‌یم جعل شده؛ دادستان ورود کند

آخرین عناوین