«و تو چه میدانی درد یعنی چه؟»
نویسنده: سلیم بابالهواغلو
مترجم: صالح سجادی
ناشر: چشمه؛ چاپ اول ۱۳۹۷
۱۲۲ صفحه، ۱۵۰۰۰ تومان
*****
این نخستین دفتر شعری است که از سلیم بابالهاوغلو شاعر اهل آذربایجان به زبان فارسی منتشر میشود. بابالهاوغلو، رئیس مرکز روابط ادبی و ترجمهی ادبی اتحادیهی نویسندگان جمهوری آذربایجان شخصیت فرهنگی مهمی در کشور خود به شمار میرود و او را از مهمترین شاعران تاثیرگذار بر جریان موج نوی شعر آذربایجان میدانند. بابالهاوغلو برندهی جوایز ادبی ملی و بینالمللی گوناگونی بوده است که از آن میان میتوان به «جایزهی قلم طلایی بیشکک» ۲۰۰۶، «جایزهی ادبی شانسباکو» ۲۰۰۹ و «جایزهی بینالمللی ادبیات بلگراد» اشاره کرد. شعر بابالهاوغلو به چند زبان ترجمه شده است و از میان دفترهای منتشرشدهی او میتوان «تنها»، «کسی به سرهنگ نامه نمینویسد» و «دفتر عکسهای الیاس گوچمن» را نام برد.
شعر بابالهاوغلو در بدنهی ادبیات مدرن آذربایجان با جریان اصلی این ادبیات تفاوتها و تنیدگیهایی دارد. وقتی از ادبیات مدرن آذربایجان سخن به میان میآید، مراد ما در واقع جریانی است که در تاریه معاصر آذربایجان قدمتی نزدیک به یک قرن دارد و اولین جرقههای آن در اواسط دههی ۳۰ میلادی با شاعرانی چون رسول رضا، صمد ووغون و میکاییل مشفق زده شد. بعدها رسول رضا با ترجمهی شعرهایی از مایاکوفسکی به ترکی، شعر بیوزن را به ادبیات آذربایجان آورد. جریان نوگرایی در شعر آذری از آغاز تا همین حالا چون دیگر کشورهای اتحاد جماهیر شوروی، کم و بیش تحت تاثیر ادبیات روس بوده است. بابالهاوغلو هم به دلیل اینکه تحصیلات عالیهی خود را در روسیه به پایان برده است، از این قاعده مستثنا نیست. او به نوعی ادامهی جریان شعر منثور روس است اما شعر او چنان که برخی منتقدان اشاره کردهاند، در عین حال نمونهی تمام عیار شعر مدرن آذربایجان به مفهموم بومی آن است. در واقع بابالهاوغلو اگر چه تا حدی در فرم و تکنیکهای شعری به ادبیات روس تعلق دارد، در مضمون و فضاهایی که برای نوشتن انتخاب میکند، اندیشهای کاملا بومی و حتا درونگرایانه دارد.
شعر بابالهاوغلو شعری است که از دل روزمرگیهای زندگی بیرون آمده است و به همین خاطر است که ساده و بیپیرایه به نظر میرسد. شعرهای او از گاه اتفاقات عادی و معمولی آغاز میشوند، گاه به دریافت و اندیشهای فلسفی میرسند و گاه مرور یادها و خاطرات دور از دستاند که در ذهن شاعر خلجان دارند:
بیست سال از چهل و پنج سال را
یکجا خرج کردیم رفت
شهرهای غریبهای هم بودند
که شبها تنهایی در آنها پرسه زدهایم
شده که حسی پوچ را
با هم در خود آرام کردهایم
من تمام آن را خواندهام
و تو فصلی را.
در یک روز مشخص
از دردی مشترک
چند تار مویمان سفید شده
گاهی
نان خشکی را با هم نصف کردهایم
و در آب زدهایم و خوردهایم
…
تو حالا چهل و پنجسالهای
و من فاصلهای با چهلسالگی ندارم
هنوز چرخ میچرخد
حالا بیا برای اینها
آرامآرام گریه کنیم.
شعرهای بابالهاوغلو سیر انفس شاعری باتجربه است که به سادگی میتواند از لحظات و واردات زودگذر احساسی شعری خواندنی بسازد:
صدایی در من بزرگ میشود
بزرگ میشود
آن کس در من بزرگ میشود
بلکه آخرین نفس در من بزرگ میشود
بعد آن کس خواهد رفت
او به دریا خواهد رفت
صورتش به دریا خواهد رفت
سکوتش،
سخنش نیز به دریا خواهد رفت
و خواهد دید خیلیها پیش از او امده و در آب شنا میکنند
آدمها، ماهیها
ماهیها، قایقها
شنا میکنند
و تنها صخرههای ساحلی ایستادهاند و به تصویر بدل میشوند
اما آن دل
هنوز یخ نزده و به تصویر بدل نشده است
هنوز او امواج را به ساحل پرتاب میکند
و درونش هوسی دیوانهوار بزرگ میشود…
دمیترو استوس، سردبیر اوکراینی مجلهی کییوسکایاروس دربارهی جهان شعری بابالهاوغلو میگوید:
«دنیای شعری سلیم چنان است که به نظر میرسد صداهای شعری پس از او حس وحدت خود را گم کردهاند. تمام آفرینش او حرفزدن با کدهای جهانی و در عین حال نگاه به تمدن و فرهنگ آذربایجان به عنوان بخشی از مدنیت جهان و ارائهی مولفههای ملی به پالتی چندصدایی و جهانی است.»
شعر بابالهاوغلو شعری است که در فضای فرهنگی اجتماعی آذربایجان شکل گرفته و بالیده است اما اندیشهای که کلام او را ساخته است اندیشهای جهانی است. دالمیرا تیلپبرگنووا، شاعر و فیلمنامهنویس اهل بیشکک دربارهی شعر بابالهاوغلو میگوید:
«شعر او رودخانهای است که از میان آسیا و اروپا سرازیر میشود و انسان را بیدار میکند و تکان میدهد و حقایقی قاطعانه دربارهی چیزهای عادیبه ما میفهماند؛ رودخانهای سرشار از انرژی اندیشه. او شاعری مدرن و نوگراست و شعر او را در قفقاز معاصر نمیتوان تصادف به شمار آورد.»
«و تو چه میدانی درد یعنی چه؟»، ۴۰ شعر بابالهاوغلو را در بر میگیرد که همگی به انتخاب خود شاعر گرد آمدهاند. صالح سجادی در ترجمهی شعرها به فارسی نیز از نظرات بابالهاوغلو استفاده کرده و همین نکته باعث شده تا شعرها بسیار نزدیک به فضاهای مد نظر شاعر از کار بیایند. با این وجود به نظر میرسد سادگی بسیاری از این شعرها به مترجم یاری رسانده تا خود اندیشه را فارغ از مسائل زبانی و ترجمه به فارسی تبدیل کند؛
پدرم سال ۱۹۷۷ مرد
آن سال همسن دخترم بودم، کمی کوچکتر
حالا با حمیده و بچهها سر خاکش هستیم
۲۹ سال از آن زمان میگذرد
قبرستان سارای بزرگتر شده
مادر هم اینجاست
کنار پدر
دو سالی میشود
اینجا یعنی کجا؟
دوستانم میگویند پیر شدهام و گریه برای پدر به سن و سالم نمیخورد
پسر موفرفری روز خاک سپاری را به خاطر میآورم
که از دیدن ممهی خویشان و بستگانش یک جا خوشش میآمد
و عکسهای روی سنگ مزارها را با حیرت نگاه میکرد
مرگ عین خیالش نبود…
سعید موغانلی شاعر و ناشر ترک دربارهی بابالهاوغلو میگوید:
«شعر معاصر آذربایجان بر دوش نهنگهای خود در حال همراهی و همقدمی با شعر جهان است. میزبانی از دردهای زندگی معاصر و هرچه بیشتر حقیقی بودن و عبور از مرزهای اجتماع، تکنیکهای نوشتار مدرن و شیوههای بیان و انتقال مفاهیم از مهمترین چیزهایی هستند که سلیم به ادبیات ما هدیه داده است.»