آنها که می کوشند برای مردم فضایی فراهم کنند تا از اندوه زمانه رها شوند و در دنیایی آمیخته با شادی و خنده، تلخآبه های زندگی در مکعب های سرد شهری را از دل ها بزدایند؛ انسان هایی از خود گذشته اند. چرا که خود، علیرغم زیست در همین شهرها، و علیرغم دشواری هایی که همدوش دیگران تحمل می کنند، با تکیه بر بخش «دگرخواهی» وجود خود، به کنش های خویش سرو سامان می دهند و بیش و پیش از اندیشه به خود، به مردم می اندیشند.
طبیعتا برای انسان هایی که چنین منش و سلوکی دارند، خلوت های فردی، می تواند تلخ تر و سنگین تر باشد و گذشت روزها و هفته ها، سخت تر و صعب تر. چرا که، در هجوم توفنده ی ناملایمات و دشواری های زیست و زندگی، نقب زدن از تلخی و سردی به شیرینی و آفتاب گرم ثانیه ها و دقایق، بسیار جان فرساست. این گروه از انسان ها، با عبور از میان تیغ برنده ی دردهای اجتماعی و زخم برداشتن های مکرر، زخم های خود را می پوشانند، دردناله ها را در سینه و گلو خفه می کنند، جان تب کرده از تلخی ها و مرارت ها را پنهان می سازند، و برای مردم میوه ی آبدار خنده و شادی تحفه می آورند.
به همین دلیل است که گفته اند: خندان مردم بسیار سخت تر و دیریاب تر از گریاندن آنهاست. و باز به همین دلیل است که در میان آثار سینمایی و تلویزیونی جهان، فیلم ها و سریال های کمدی، بسیار کمتر از آثار درام و ملودرام و سایر ژانرهاست. ساخت اثر کمدی از خودگذشتگی می خواهد. روح و جان و دلی بزرگ طلب می کند. تحملی تاب سوز باید در میان باشد. و یک شور و شیدایی سرشار برای دیدن و تماشای خنده و شادی بر چهره و بر لب های مردم.
و خشایار الوند عزیز یکی از همین هنرمندان کمیاب بود. هنرمندی که سالها کوشید با فیلمنامه هایی که می نویسد برای مردم کشورش لحظه هایی خوب و شاد رقم بزند. او ابریشم ثانیه ها را در هم می بافت و بر سر پنجه های خونین جان اش مرهم می گذاشت و دست آخر تابلو فرشی زیبا و چشم نواز به هموطنان اش عرضه می کرد. همه ی ما تابلو فرش های خشایار عزیز را می دیدیم و هیچکدام، از رنج و سختی های شبانه روزی او و زخم ها و دردهای پنهان نگاه داشته اش، با خبر نبودیم.
درگذشت این هنرمند عزیز را به خانوده ی سینما و تلویزیون کشور، به خانواده و خاندان معزز الوند و بویژه به دوست بسیار عزیزم آقای سیروس الوند تسلیت و تعزیت می گویم و از درگاه حضرت حق برای روح به پرواز درآمده اش، آمرزش و آرامش ابدی آرزو می کنم.