«ایده عالی مستدام»
نویسنده: چیپ هیث و دن هیث
ترجمه: سید رامین هاشمی و مجتبی اسدی
ناشر: آریانا قلم، چاپ چهارم، ۱۳۹۷
۳۷۲ صفحه، ۳۶۰۰۰ تومان
****
شرایط پویای اقتصاد امروزی، گسترش روزافزون تکنولوژی از یکسو و تنوعطلبی بیشتر مشتریان از سوی دیگر موجب شده است تا مدیران به جای هدفگذاری برای ایجاد سازمانی پر زرق و برق با ساختاری بلندپایه، به فکر ایجاد کسبوکاری کوچک اما دارای مزیت رقابتی و دانش تخصصی کاربردی باشند. کسبوکارهایی که امروزه در اطرافمان فراوان هستند و اغلب با القابی همچون استارتاپ، شرکتهای دانشبنیان و … شناخته میشوند؛ اما اینگونه شرکتها علیرغم فناوریهای بهروز و دانش تخصصیشان، معمولاً منابع اندکی در دسترس دارند، لذا بهترین راه برای موفقیتشان تیمسازی است. گروهی از افراد باصلاحیت، متخصص و جوان که با انگیزه برای ایدههای جدید و گاهی جسورانهشان تلاش میکنند. واقعیت این است که اگر کمی واقعبین باشیم، متوجه میشویم که گروههای کاری بیش از اینکه درگیر انجام فعالیتها و اتخاذ تصمیماتی برای شکوفایی باشند، با تعارضات و سوءتفاهمها دستوپنجه نرم میکنند. اگر بخواهیم در یک جمله اصل ماجرا را بیان کنیم باید بگوییم که «ما حرف هم را نمیفهمیم». هر روز هزاران کلمه با یکدیگر مبادله میکنیم اما تا به حال فکر کردهاید چند درصد از صحبتهایتان تا روز بعد در ذهن مخاطبتان باقی میماند؟ آیا معلمید؟ مدیر هستید؟ با مشتری سروکار دارید؟ امیدوارم متوجه عمق این فاجعه به ظاهر ساده شده باشید!
مشکلات اجتنابناپذیر سازمانی همچون تعارضات، بدفهمی در اهداف، چشمانداز و نبود نقشه راهی روشن پیش روی کارمندان، ممکن است هر مدیری را گرفتار کند اما مشکل اصلی از جایی شروع میشود که منشا این مسائل، عدم درک ایده و صحبت اصلی رئیس باشد. کارمند کار را به اشتباه انجام میدهد. چرا؟ چون هدف را درک نکرده است. تعارضات در سازمان سایه افکنده است. چرا؟ چون برداشتهای متفاوت و گاها اشتباهی از صحبتهای یکدیگر دارند و همین عامل، زنجیرهوار مسائل بعدی را رقم میزند.
به سیستم آموزشوپرورش نگاهی داشته باشیم تا به حال به این نکته فکر کردهاید که ممکن است ضعف تحصیلی دانشآموزی، صرفاً به دلیل کمبود هوش و استعداد آنان نباشد؟ شاید دانشآموز حرف معلم را نمیفهمد یا شاید آموزگار در «اسارت در دام دانش» گرفتار شده است.
سوسن شریعتی روزنامهنگار و پژوهشگر، جمله قابل تاملی درباره سرانه پایین مطالعه در کشور دارد: «میتوان گناه را به گردن کلماتی انداخت که دیگر شفابخش نیستند، نه راهی به درون باز میکنند و نه پنجرهای به بیروناند».
به قول یکی از اساتید در حوزه تولید محتوا، نوشتن شاید جزو معدود کارهایی است که کمتر کسی دانشی برای آن متصور میشود؛ اما اگر به شما بگویند چند دقیقهای سازی بنوازید، با تاکید میگویید که مهارتش را ندارید! سوالی که ایجاد میشود این است که در زندگی کاری، شخصی و مالیتان ساز زدن بیشتر کاربرد دارد یا انتقال پیام؟
کتاب «ایده عالی مستدام» نوشته برادران هیث با هدف ماندگار کردن ایدهها نوشته شده است. این کتاب جزو ۱۰ کتاب برتر حوزه کسبوکار سایت آمازون به شمار آمده و به دهها زبان زنده دنیا معرفی شده است. خوشبختانه این کتاب با ترجمه خوب سید رامین هاشمی و مجتبی اسدی به همت نشر آریاناقلم به بازار کتاب ارائه شده است. با خواندن این کتاب توجهمان به موضوعاتی جلب میشود که تاکنون آنها را استعدادهایی ذاتی در نظر میگرفتیم. «حرف زدن، نوشتن و ماندگار کردن ایدههایمان» مفاهیمی است که این کتاب درصدد است مهارت درست انجام دادنش را در ما نهادینه کند.
برادران هیث سعی کردهاند تا با اصولی ساده کتاب را به پیش برند. در هر فصل بخشی تحت عنوان «کلینیک» وجود دارد و شامل نمونههای درست و نادرستی از نحوه انتقال پیام است. شخصاً بعد از خواندن این قسمت در هر فصل متوجه میشدم، هر آنچه تاکنون نوشتهام، حرفهای نبوده است. تلنگرهای این کتاب باعث میشود تا ورای کلمات را در نظر بگیرید و در مورد اثرگذاری آن در شرایط متفاوت فکر کنید.
کتاب «ایده عالی مستدام»، رعایت ۶ اصل کلیدی برای ماندگار شدن ایدهها را ضروری میداند و در هر فصل به صورت مجزا به این اصول میپردازد. پس از خواندن این کتاب و فراگرفتن قواعد ذکر شده در آن احتمالاً نوشتن برایتان کمی دشوارتر خواهد بود و نگاهی آمیخته با وسواس و دقت نظر نسبت به این مقوله خواهید داشت. نویسندگان این کتاب سعی میکنند در عین سادگی شما را متوجه نمایند که فهماندن و ماندگار کردن صحبتهایتان تا چه حد میتواند پراهمیت باشد.
از کودکی والدین ما سعی کردهاند تا ما را با هنجارهای عمومی آشنا سازند و مدرسهها نیز ماموریت اصلی خود را ایجاد شهروندانی با پذیرش باورها و هنجارهای عمومی متداول میدانند، کسانیکه به دنبال چالش نیستند، احتمالاً دردسر کمتری درست میکنند و به قوانین احترام میگذارند؛ اما با خواندن «ایده عالی مستدام» متوجه میشوید که هنگامیکه پیامهایتان شبیه به باور عمومی به نظر برسند، به سادگی از این گوش وارد و از گوش دیگر خارج خواهند شد.
همه ما استادانی داشتهایم که با اصرار از ما میخواستند موفقیت را تجسم کنیم. این کتاب بیان میکند که شاید استادان مالی به جای اینکه به ما بگویند تصور کنید بسیار ثروتمند هستید، باید گامهایی که منجر به فقیر شدنمان میشود را به ما یادآور شوند. ما گاهی نیاز به تلنگر داریم، این تلنگر میتواند در قالب داستان، افراد کاریزماتیک، برانگیخته شدن احساسات یا استفاده از آمار و ارقام حاصل شود.
در نهایت اینکه مخاطبان این کتاب محدود به قشر خاصی نمیشوند، اما شاید مطالعه آن توسط ایده پردازان، معلمان و مدیران آثار بلندمدتی برای جامعه داشته باشد. ایدههایی که به یاد میمانند، آموزگارانی که پیام اصلی را منتقل میکنند، دانشآموزانی که یاد میگیرند و کارمندانی که همسو با اهداف پیش میروند.