خیلیها سبک خرید کردنشون تغییر کرده است. مثلا شخصی تا دیروز چهار کیلو میوه میخریده و خانه میبرده و حالا باید دوکیلو بخرد. مجبورست کمتر غذای گوشتی در خانه بخورد. احتمالا بهجای دو بار در ماه رستوران رفتن، یکبار باید برود. بهجای ماهیچه باید جوجه بخورد. کمتر میتواند مسافرت برود یا در مسافرت هم مثل گذشته نمیتواند خرج کند. نمیتواند مثل گذشته برای آن که دوستش دارد هدیه بخرد. با اینکه مهمان را خیلی دوست دارد اما کمتر میتواند مهمان دعوت کند. هروقت دلش خواست نمیتواند خرید کند و نمیتواند به بهونهای خانهاش را با یک چیز جدید متفاوت کندو...
روشناست درباره چه چیز حرف میزنیم. گرانی و تورم این روزها....
اما این مشکلات به نظر شما مهم است؟ ممکن است تصور کنید خیلی مهم نیست. چه چیز را مهم میدانید؟ احتمالا میگویید وضعیت اقشار آسیبپذیر جامعه بدتر میشود. ممکن است زندگی سختتری پیدا کنند. حرف درستی است؛ باید نگران طبقات آسیبپذیر جامعه بود. اما چالش امروز ما چالش طبقه متوسط است. مشکلات طبقه متوسط را کم نبینید. آنچه در ابتدا مرور کردیم تغییر سبک زندگی است نه فقط کمبود و کسری اقتصادی. تغییر عادت در مقیاس سطح زندگی، بهجهت روانی بسیار ویرانکنندهترست. یک ضربالمثل قدیمی هست که میگوید «خدا نکنه کسی از عرش به فرش برسه».
مشکلات طبقات نیازمند جامعه خیلی نسبت به گذشته فرقی نکرده است؛ هرچند دسترسیشان به امکانات سختتر شده است. اما این امکانات چه حجمی از مصرف کل را شامل میشود؟ کلا چند قلم است؟ بیش از 20 قلم کالا؟ راهحل این چالش خیلی سخت نیست. دولت یک سبدغذایی کوپنی در نظر میگیرد و مشکل این بخش از جامعه را حل میکند. البته همزمان میتواند و باید قیمت کالاهای اساسی را هم کنترل کند. خیلی هم سخت نیست. رفع مشکل اقتصاد، اقتصادی است. اما مشکل طبقه متوسط فقط اقتصادی نیست. اتفاقا مشکلش فراتر از اقتصادست. اما برای طبقات متوسط مساله اقتصادی تبدیل شده است به مساله خانوادگی و فرهنگی؛ تبدیل شده به کنش سیاسی. با چالش طبقه متوسط دقیقا باید چه کرد؟ پول به حسابشان بریزد؟ چقدر؟ فارغ از اینکه دولت چنین امکانی داشته باشد، آیا این پول منجر به حل مشکل این بخش از جامعه میشود؟
اگر شناخت درستی از ترکیب نیازهای این بخش از جامعه پیدا نکنیم به هیچ تصمیم عالمانهای برای کاهش فاصله «اقشار آسیبپذیر از دلار» و حاکمیت نخواهیم رسید. اقشار آسیبپذیر از دلار، بیش از آنکه دچار مشکلات عینی شوند، گرفتار چالشهای ذهنی و روانیاند. تغییر سبک زندگی اتفاق سادهای نیست. این تغییر در سبک زندگی را بگذارید کنار کاهش داراییها و نگرانی از آیندهشان. این دو را کنار کاهش اعتمادشان به حاکمیت قرار دهید. جامعهای که امروزش بهجهت روانی بههم ریخته است و نتواند آیندهاش را پیشبینی کند اولین اقدامی که میکند میانبر است. در چنین جامعهای جَلَببازیهای غیراخلاقی و دغلکاریهای نامتداول کمکم رشد میکند و ما با پدیده زرنگ بازی طبقه متوسط مواجه میشویم که کمترین آن خالی کردن مغازهها و انبار کردن کالاهاست. فراتر از این نیز ورود نقدینگی سرگردان به بازار ارز و شکلگیری ارزهای خانگی است. بالاتر از این نیز همدلی با جریان آشوبگرست ولو اینکه مشارکت نکند. زرنگبازی طبقه متوسط اگر کنترل نشود ویران کننده است. از طرفی گلهگذاریها و غرولندهای زیرلب طبقه متوسط اگر تبدیل به اعتراض و عصبانیت شود حتما ویران کننده است.
کمترین سطح ویرانیاش، ویرانی اجتماعی درون طبقه است که در کوچکترین سطحش، نهاد خانواده را نابود میکند.
اما راه مواجهه با جلب بازی طبقه متوسط چیست؟ اتفاقا برخلاف ظاهر ماجرا طبقه متوسط با حاکمیت همراه است اگر و فقط اگر احساس صمیمیت و شفافیت و پاسخگویی ببیند. طبقه متوسط در چنین شرایطی احساس همزادی میکند و قدرت همراهی دارد. کافیست او را نسبت به آینده امیدوار کنیم و نسبت به حاکمیت اعتماد پیدا کند. نتیجهاش بیکموکاست همراهیست. کافیست گارد مبارزه با تبعیض بگیریم، بدون تردید موجی از اعتماد ایجاد کردهایم.
حالا شما با این توضیح آرایش دولت و مجلس و عدلیه محترم برای مواجهه با این طبقه را ارزیابی کنید. گفتیم شفافیت اما این روزها مجلس تمام قد مقابل شفافیت نمایندهها ایستاده است. گفتیم اطلاعرسانی و پاسخگویی اما دولت چند ماه است سخنگو ندارد. گفتیم عدلیه اما دستگاه قضا نقش کمتری در مقابل با سوداگری و سفتهبازی در بازار ارز دارد.
منبع:صبح نو