سند «راهبرد امنیت ملی ایالات متحده» با تاریخ نوامبر ۲۰۲۵ عملاً اعلام میکند که واشنگتن میخواهد از «جهانپلیسیِ پساجنگ سرد» فاصله بگیرد و به یک نسخهی سختتر و معاملهمحورتر از سیاست خارجی برگردد: تعریف منافع حیاتی محدودتر، هزینهکرد گزینشیتر، و تبدیل اقتصاد و زنجیرههای تأمین به قلبِ رقابت ژئوپلیتیک. متن، از همان ابتدا «استراتژی» را نه فهرست آرزوها بلکه اتصالِ صریحِ «هدف–ابزار» میداند و بهصراحت میگوید تمرکز بر منافع اصلی یعنی کنار گذاشتن بسیاری از تعهداتِ پیرامونی.
سه واژهی کلیدی در این سند نقش قطبنما را بازی میکنند: حاکمیت (sovereignty)، غیرمداخلهگری مشروط (یک «تمایل» به پرهیز از مداخله با آستانهی بالا)، و «واقعگرایی انعطافپذیر» که در متن، بهجای صدور ارزشها، بر «روابط مفید» و «تجارت آرام» بدون تحمیل تغییرات سیاسی–اجتماعی به دیگران تأکید میکند. جهانِ مطلوبِ سند، جهانی است که «واحد بنیادین سیاست» در آن همچنان «ملت–دولت» بماند و هر کشور آشکارا «اولویتِ منافع خودش» را دنبال کند؛ یعنی همان چیزی که در عمل، چندجانبهگراییِ هنجاری را به چندجانبهگراییِ ابزارمحور تقلیل میدهد.
اولویتِ منطقهای، بیپرده نیمکرهی غربی است: سند از «کاربست و اِعمال یک همبستهی ترامپ بر دکترین مونرو» سخن میگوید؛ یعنی جلوگیری از نفوذ رقبا در داراییهای راهبردی، مهار مهاجرت، و پیوندزدن امنیت به مبارزه با کارتلها و شبکههای فراملی (حتی با ادبیاتِ استفاده از «زورِ کشنده» در چارچوب شکست راهبردهای صرفاً انتظامی). اینجا، امنیت مرز و امنیت داخلی تبدیل به سیاست خارجی میشود و آمریکای لاتین از «حیاط خلوتِ فراموششده» به «صحنهی اصلی» ارتقا پیدا میکند.
در هند–اقیانوسیه، سند دوگانهی جالبی میسازد: از یکسو بازدارندگی نظامی برای جلوگیری از جنگ و حفظ «اقیانوس آرام آزاد و باز»؛ از سوی دیگر، اعلام میکند «اقتصاد، نهایتِ میدانِ رقابت» است و هدف اصلی را «بازمتوازنسازی رابطه اقتصادی با چین» با محوریت تقابل با یارانههای دولتی، سرقت فناوری، جنگ نفوذ، و وابستگی زنجیرههای تأمین میگذارد. این ترکیب، یک پیام روشن دارد: آمریکا میخواهد با شمشیرِ تعرفه و استاندارد فناوری (بهویژه در AI/زیستفناوری/کوانتوم) همان کاری را بکند که قبلاً با ناوگان و پیمانها میکرد.
اما شوکِ بزرگ سند، بخش اروپا است: ادبیات متن، اروپا را نه صرفاً «کمخرجِ دفاعی» بلکه در معرض «فرسایش هویتی/تمدنی» تصویر میکند و از پیامدهای مهاجرت، نهادهای فراملی، و محدودیتهای آزادی بیان حرف میزند؛ همزمان، هدف آمریکا را «اروپای بزرگتر» و بازگشت «اعتماد تمدنی» معرفی میکند، و در پرونده اوکراین بر «آتشبس سریع» و «ثبات راهبردی با روسیه» تأکید دارد. در عمل، این یعنی فشار حداکثری برای جابهجایی بار امنیتی از واشنگتن به پایتختهای اروپایی، همراه با مداخلهی نرم در جدالهای هویتیِ داخل اروپا؛ نسخهای که طبیعی است هم در اروپا حساسیت ایجاد کند و هم در اتحادهای سنتی شکاف بیندازد.
در خاورمیانه، شعار محوری «انتقال مسئولیتها و ساخت صلح» است: سند میخواهد از «ملتسازیهای فرسایشی» فاصله بگیرد، بر امنیت اسرائیل و باز بودن تنگهها و مقابله با تروریسم تمرکز کند، و «پیمان ابراهیم» را گسترش دهد. نکته مهم برای خواننده منطقهای این است که متن، ضمن ادعای تضعیف ایران در پی تحولات بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و نیز اشاره به یک عملیات نظامی در ژوئن ۲۰۲۵، نتیجه میگیرد که «علت تاریخی تمرکز آمریکا بر خاورمیانه در حال عقبنشینی است» و اقتصاد انرژی و سرمایهگذاری را جایگزینِ جنگهای طولانی میکند. این یعنی سیاست آمریکا میتواند همزمان کمتعهدتر و در نقاط انتخابی پرریسکتر شود.
سند ۲۰۲۵ یک «بازتنظیم» است نه صرفاً یک متن تشریفاتی؛ جهانی را ترسیم میکند که در آن ارزشهای لیبرال، نقش تزئینی پیدا میکنند و قدرت ملی با صنعت، انرژی، فناوری، مرز، و بازدارندگی موشکی/هستهای (حتی با ایدههایی مثل سپر موشکیِ «گنبد طلایی») تعریف میشود. پیام راهبردیاش برای بازیگران جهانی این است: آمریکا میخواهد کمتر «مدیر نظم» باشد و بیشتر «سهامدارِ اولِ بازی»؛ و در چنین جهانی، فرصتِ مانور برای قدرتهای منطقهای بیشتر میشود، اما هزینهی خطا هم بالاتر—چون قواعد بازی معاملهایتر، تندتر و کمرحمتر میشود.




نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.