بیاد سردار شهید علی هاشمی در سریال «پسران هور» بر شانه‌های تاریخ، رو به فردا

محمدمهدی بهداروند، گروه فرهنگی الف،   4040806080 ۹ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار
بر شانه‌های تاریخ، رو به فردا

 هنرمندان فرهیخته مهدی جعفری عزیز، مجتبی فرآورده‌ی گرامی

این نامه را مثل یک پلانِ بلندِ بی‌کات شروع می‌کنم؛ پلانِ نفَس‌دارِ هور، که از مه آغاز می‌شود و آرام آرام، تصویرِ شما را بر سطح آب می‌نشاند. پسران هور شما فقط یک سریال نیست؛ احضارِ یک زیست است، رجعتی بی‌واسطه به روزهایی که صداها بوی خاک می‌دادند و نور از لابه‌لای نیزار به چشم می‌نشست. من، محمدمهدی بهداروند، وقتی قاب‌های شما را دیدم، ضربانِ قدیمیِ میدان در سینه‌ام بیدار شد؛ همان ریتمی که سال‌های نگارش پسران هور را در جانم کوک کرده بود. تصویرتان زنده است، به‌جای تعریف، عمل می‌کند؛ دوربین نه فقط نگاه می‌کند، که همراه می‌شود، جلو می‌رود، عقب می‌نشیند، گوش می‌دهد، و در لحظه‌ی مناسب فریاد می‌زند.

از بازیگران شروع کنم؛ اینجا نقش اجرا نمی‌شود، زیست می‌شود. چشم‌ها، جمله‌اند؛ سکوت‌ها، فعل‌اند؛ قدم‌ها، قید. بازی‌های اصلی، دقیق و پرطُمأنینه، روی لبه‌ی حقیقت حرکت می‌کنند؛ آن‌قدر نزدیک که تماشاگر به جای باورکردن، یاد می‌کند. نقش‌های به‌ظاهر فرعی هم ستون‌های ناگزیرند؛ هر کدام رگِ پنهانِ این پیکر زنده. شما گروهی ساختید که نفس می‌کشد: وقتی یکی می‌دود، دیگری برایش هوا می‌شود؛ وقتی یکی می‌افتد، جمع، قامت می‌گیرد. و این هماهنگی، فقط نتیجه‌ی تمرین نیست؛ حاصلِ ایمان به قصه و احترام به آدم‌هاست.

و اما علی… علی فقط شخصیت نیست؛ نبض قاب است. هر بار که او وارد می‌شود، دمای تصویر بالا می‌رود و زمان، رنگِ واقعیت می‌گیرد. احساس می‌کنم دوباره در سپاه ششم هستم؛ سحرگاه‌ها، با همان نظمِ آشنا، و هر صبح، فرمانده‌ام علی هاشمیبا لبِ خندانی که پیش از هر حرکت، ترس را نرم می‌کرد و با یک بسم‌الله به شجاعت بدل می‌ساخت. باور کنید، چقدر شب‌ها با دیدن سریال گریه می‌کردم؛ بغض، بی‌آنکه اجازه بخواهد، از پشت پلک‌هایم عبور می‌کرد و دلم عجیب هوای حاج‌علی را می‌کرد. هور کنار علی زنده است؛ آب، جاده‌ی خاطره را روشن می‌کند و نیزار، کلمات ناتمام ما را تا آسمان می‌برد. این احساسِ زنده بودن، همان معجزه‌ای‌ست که سال‌ها دنبالش بودم؛ شما آن را بی‌فریاد و بی‌ادعا، روی پرده جاری کردید.

مهدی جان؛ کارگردانی تو از جنسِ تصمیم است، نه تردید. هر میزانسن، نتیجه‌ی انتخابی آگاهانه است: جای ایستادنِ بازیگر، فاصله‌ی دوربین تا پوست صورت، ارتفاعِ نگاه نسبت به خط افق. کات‌هایت پل‌اند، نه شکاف؛ از قاب به قاب، معنا را عبور می‌دهند. ریتم، پیش‌برنده و منضبط است؛ جایی برای مکث‌های بی‌دلیل نمی‌گذارد و هر مکثِ ناگزیر را به تپشی تازه بدل می‌کند. انتخاب قاب‌های باز روی آب، در تقابل با کلوزآپ‌های نفس‌گیرِ چهره‌ها، آن تنشِ شیرینی را می‌سازد که مخاطب را در صحنه نگه می‌دارد، نه پای صحنه .

و مجتبی فرآورده‌ی عزیز؛ شما ستونِ پنهانِ این بنا هستید. تولیدِ شما فقط تأمین نبود، امکان بودامکانِ شکل‌گیری جهان. در مدیریت صحنه‌های پرخطرِ آب و نیزار، در تأمین امنیت و آرامش گروه، در نگه‌داشتن نظم و کرامت پشتِ صحنه، و در آن جسارتِ کم‌نظیر که اجازه داد پلان‌های بلند، بر شانه‌ی حقیقت بنشینند، امضای شما پیداست. بودجه و برنامه را مهار کردید، اما به خیال و شهودِ اثر میدان دادید؛ سخت‌گیری کردید، اما با روحی شاعرانه. می‌دانم هر ثانیه از این کار، پشتِ صحنه‌ای دشوار داشته؛ شما این دشواری را به آرامشِ پرده تبدیل کردید تا مخاطب فقط حق را ببیند، نه رنجِ رسیدن به حق.

موسیقی، هم‌نفسِ تصویر است؛ نه زیاده‌گو، نه کم‌حرف. به‌هنگام می‌آید، در پوستِ صحنه حل می‌شود و بعد که می‌رود، ردِ احساسی شفاف بر جان می‌گذارد. صداگذاری، ترکیبِ هوشمندانه‌ای از خش‌خشِ نیزار، شره‌ی آب، و ضرباهنگِ قدم‌هاست؛ صدایی که شنیده نمی‌شود، حس می‌شود. طراحی صحنه و لباس، بدون فریادِ نوستالژی، تاریخ را ملموس می‌کند: خاک بر لبه‌ی چکمه، نورِ غروب روی چهره، و آن شانه‌های خسته که هنوز ایستاده‌اند.

من در حینِ تماشا، بارها حس کردم متنی که زمانی روی کاغذ جان گرفته بود، حالا در بدنِ بازیگر و تپشِ دوربین ادامه پیدا می‌کند؛ گویی کلمات، پوست انداخته‌اند و به نور و صدا بدل شده‌اند. به همین دلیل، شب‌ها از شدت نزدیک بودنِ خاطره، گریه کردم؛ نه از اندوهِ گذشته، از حضورِ دوباره. شما کاری کردید که مرزِ میانِ یاد و اکنون برداشته شود؛ که مخاطب، نه تماشا، که تجربه کند.

پسران هور شما بازخوانیِ شرافت، رفاقت و ایمانِ عمل‌گراست؛ ایستادنِ دلیرانه بر شانه‌های تاریخ، رو به فردا. ممنونم که متن را به جهان خودتان بردید و زلال‌ترش کردید. دست‌بوسِ شما هستم بی‌هیچ تعارف. کارتان عالی بود؛ دقیق، شریف و مؤثر. ادامه دهید؛ هنوز خیلی صبح‌ها مانده که علی با همان لبخند از دلِ مه بیرون بیاید، دست بر شانه‌هایمان بگذارد و آرام بگوید: بسم‌الله. من این صدا را دوباره شنیدم در قاب‌های شما.

دیدگاه کاربران

ناشناس۴۰۵۴۹۶۸۱۵:۵۶:۴۵ ۱۴۰۴/۸/۷
شهیدان زنده اند. این سخنی است آشنا. ایشان که قطعاً در جهان باقی نظاره گر ما هستند، در مورد شرایط امروز ایران به ویژه اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی چه با خود می گویند؟
ناشناس۴۰۵۴۹۷۲۱۶:۰۱:۰۷ ۱۴۰۴/۸/۷
بی تردید آن نسل بی ریا و خود ساخته که از آب و خاک و ناموس این مملکت در طول جنگ ۸ ساله دفاع کرد، تکرار نشدنی است.
فتحعلی قجری۴۰۵۴۹۹۴۱۶:۵۶:۵۷ ۱۴۰۴/۸/۷
کشور امارات اعلام کرد هزار نفر افغان رو قبول میکنم برا کار و کم مونده بود رهبر طالبان تشکر بکنه ولی در اصل حتی یک نفرشون رو هم قبول نمیکنه ببره فقط حرف سیاست است. ولی ایران اینقد بدون تفکر هستند که یه باره میگه تعدا دویست هزار نفر ادم ویزا میدم طرف تازه طلبکار میشه که چرا اینقد چرا چون فکر نکردن بگن امارات هزار نفر رو ویزا میده ولی ما ده هزار نفر رو که طرف حالیش بشه اولا لطف کردی بهش و دوما یاداوری می‌کنی که ده برابر دیگران رو پذیرا هستی و درعمل مثل امارات هیچ کسی متوجه نمیشه ایا واقعا کسی رفته یا نه .
ناشناس۴۰۵۵۰۵۷۱۸:۲۵:۵۶ ۱۴۰۴/۸/۷
--- خوش به حال خودم كه « مسئول » ي نيستم ! ... علي الخصوص از مسئولين درجه بالا ! --- از چه جهت مي فرمايي اصغر آقا ! بنده خيلي ها ديدم كه براي بدست آوردن پست و مقام سر و دست مي شكنند ! وعده هاي عجيب و غريب مي دهند ! عينهو همان بنده خدايي كه كانديد مجلس در منطقه ما شد ، ، ديدي كه ...او براي بدست آوردن رأي مردم چندين روز مردم را اطعام مي كرد ! وعده فرودگاه و راه آهن و كارخانه داد .! .. و عده ساخت بيمارستان چهار طبقه ! حتي وعده ايجاد درياچه مصنوعي ! اما خب ... بازهم مردم بهش رأي ندادند ! ... و به خانه ملت راه پيدا نكرد ! حالا كه عده اي سر و دست و پا مي شكنند تا مقامي ، پستي ، ميزي به دست آورند ، چگونه باشد كه شما شكر گزار هستي كه هيچ مسئولي نيستي ؟ --- معلومه برادر ! براي اين كه مي دانم شرمنده اين همه شهدا نمي شوم ! و حالا به مسئولين و مسئوليت داران با كمال فروتني توصيه مي كنم ، شهدايي كه جان خودشان را براي دين و مُلك و ملت فدا كردند ، از ياد نبرند ! فراموش نكنند ! شب ها راحت نخوابند ! هميشه اين را از خدا بخواهند كه : « خدايا ، يك دم ، يك طرفة العين را به حال خودمان وامگذار ، پروردگارا ما را شرمنده شهيدان مكن ! -
ناشناس۴۰۵۵۰۹۹۱۹:۰۲:۰۵ ۱۴۰۴/۸/۷
بی شک این سریال زیبا مدیون نوشته محققانه و ادیبانه دکتر بهداروند است از همه عوامل به ویژه این محقق و نویسنده بزرگ که انوار شهدا را از قلبش به چشمان ما می‌تاباند تشکر میکنم
همرزم سردار شهید علی هاشمی۴۰۵۵۳۶۵۰۲:۳۱:۱۴ ۱۴۰۴/۸/۸
متاسفانه در حالیکه بسیاری از شاهدان و همرزمان سردار شهید علی هاشمی در خوزستان زنده اند و تاریخ را در حافظه دارند نویسنده و کارگردان سریال پسران هور با تحریف بخش زیادی از تاریخ قرارگاه نصرت فقط یک سریال تحویل مردم دادند.
علی۴۰۵۶۲۴۹۱۲:۱۲:۱۰ ۱۴۰۴/۸/۹
سریال بسیار بسیار عالی وتاثیر گذار و به تمام معنی هنرمندانه از کارگردان تا تهیه کننده ونویسنده وهمه بازیگران هر شب با چشمانی گریان دفاع از وطن را با گوشت وپوست خود حس میکردم امیدوارم به جای فیلمها وسریالهای بی محتوا وهندی وکره ای ازین گونه قهرمانان بی بدیل دفاع مقدس سریال تهیه شود.
ناشناس۴۰۵۶۳۰۸۱۳:۵۸:۴۰ ۱۴۰۴/۸/۹
آقایان تحلیل گر،،بدانید به خاطر گندی که در زمینه اخلاقی در جامعه زده شده ،،ما خانواده‌ها مذهبی خانه نشین شدیم و رغبت به رفتن سینما و پارک و رستوران و ...نداریم.... چون متاسفانه با صحنه های بی عفتی علنی مواجه می شویم
ناشناس۴۰۵۶۵۹۳۲۱:۵۵:۰۴ ۱۴۰۴/۸/۹
متاسفانه این سریال فقط به قلب واقعیات دفاع مقدس پرداخته و تنها 10 درصد از واقعیات را قاطی ذهنیت کارگردان کرده است.خوزستانی ها هنوز شاهد هستند و نمرده اند .
yektanetتریبون

آخرین عناوین