ژان پل سارتر فیلسوف مشهور فرانسوی گفته بود: «ناامید شو، پس به خودت تکیه کن.» این جمله، در نگاه نخست، توصیهای فردی به نظر میرسد؛ اما اگر در متن تاریخ و سیاست بخوانیمش، معنایی بسیار گستردهتر پیدا میکند: وقتی امید بیرونی میمیرد، امید درونی زاده میشود. وقتی هیچ قدرتی پشت ما نیست، تنها راه، تکیه بر خود است.
امروز درست در چنین لحظهای ایستادهایم. زمانهای که در آن قدرتهای بزرگ، شعار دموکراسی میدهند اما به آن پایبند نیستند؛ جهانی که امثال ترامپ نه به لیبرالیسم وفادارند، نه به دین، نه به عقل. در چنین شرایطی، تکیه بر قدرت دیگران توهم است. ما تنها با بازگشت به عقل و عقیده، با اتکا به خویشتن میتوانیم بایستیم و حتی پیش برویم.
این بازگشت، شعاری نیست؛ تجربه نشان داده هرگاه ملتی چنین مسیری را برگزیده، قدرت واقعی تولید کرده است؛ قدرتی که فقط در روح و روان نمیماند، بلکه به قدرت سخت هم تبدیل میشود:
قدرت تحلیل افزونتر، هشیاری عمیقتر، حافظه نیرومندتر و حتی اقتدار نظامی بیشتر و توان بازدارندگی بالاتر.
سارتر در جملهای دیگر میگوید: «انسان محکوم به آزادی است.» این محکومیت، در اکنون ما، یعنی انتخاب؛ انتخاب میان تسلیم یا مقاومت. و تجربه تاریخ نشان داده: هرگاه این انتخاب به اراده جمعی بدل شده، حتی قدرتهای بهظاهر شکستناپذیر به زانو درآمدهاند.
درسهای تاریخ: وقتی اراده، امپراتوریها را شکست داد
۱. دفاع مقدس: پیروزی اراده بر ائتلاف جهانی
در سال ۱۳۵۹، صدام با حمایت همهجانبه قدرتهای شرق و غرب به ایران حمله کرد. آمریکا، شوروی، فرانسه، انگلیس و حتی کشورهای عربی منطقه، پشت عراق بودند. موازنه قدرت نظامی و اقتصادی صددرصد علیه ایران بود:
تانکهای مدرن و بمبافکنهای سنگین برای عراق
استفاده از سلاح شیمیایی
پشتیبانی اطلاعاتی ماهوارهای توسط آمریکا
در چنین شرایطی، عقل استراتژیک جهان حکم میکرد ایران ظرف چند هفته سقوط کند. اما چه شد؟ ایران نهتنها سقوط نکرد، بلکه با مقاومت هشتساله، خاک خود را بازپس گرفت و معادله جنگ نامتقارن را به نفع خود برگرداند. این تجربه در ادبیات نظامی امروز جهان، یکی از مهمترین نمونههای «بازدارندگی اراده» محسوب میشود.
پیام این تجربه روشن است: وقتی ملتی برای معنا و بقا میجنگد، حتی انبوه سلاحهای پیشرفته کافی نیست.
۲. مقاومت ایران در برابر روم: نبرد ارادههای تاریخی
در دوران ساسانی، امپراتوری روم شرقی، بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی زمانه، بارها به مرزهای ایران تاخت. اما ایران، با وجود منابع محدودتر، بارها توانست حملات روم را دفع کند و حتی پیروزیهای بزرگی بهدست آورد. این نبردها نشان میدهد که قدرت، صرفاً به تعداد سپاه یا وسعت امپراتوری نیست؛ بلکه به انسجام و راهبرد وابسته است.
اما تاریخ یک هشدار هم دارد. در پایان دوران ساسانی، زمانی که فساد و سستی اراده بر دستگاه قدرت حاکم شد، فروپاشی رقم خورد. این همان قانونی است که امروز هم معتبر است: وقتی اراده ضعیف میشود، حتی بزرگترین امپراتوریها فرو میریزند.
۳. نبرد ذوقار: هشدار تاریخی
حدود سال ۶۱۰ میلادی و قبل از بعثت پیامبر اسلام، سپاه ایران در برابر قبایل عرب در نبرد ذوقار شکست خورد؛ قبایلی که در مقایسه با ایران، هیچچیز نبودند. چرا شکست خوردیم؟ پاسخ ساده است: غرور و سستی. ایران، که در برابر روم ایستاده بود، در برابر گروهی کوچک شکست خورد، زیرا اراده فرو ریخته بود. این هشدار همیشه زنده است:
دشمن بزرگ ما، نه بیرون، که درون است؛ بیارادگی.
قانون تکرارشونده تاریخ
در همه این نمونهها، یک قانون ثابت وجود دارد: قدرت واقعی از اراده میآید. هر جا این اراده با عقل و عقیده گره خورده، حتی قویترین دشمنان شکست خوردهاند؛ و هر جا این اراده سست شده، حتی دشمن کوچک پیروز شده است.
محکوم به آزادی، محکوم به مقاومت
سارتر میگفت: «انسان محکوم به آزادی است.» این آزادی، در اکنون ما، یک مسئولیت سنگین است. ما محکوم به انتخابیم: یا تسلیم فشار شویم و در مسیر ذلت فرو برویم، یا مقاومت کنیم و فردا را خودمان بنویسیم.
پیروزی، نه از آنِ قویترین، بلکه از آنِ مصممترین است. امروز بیش از هر زمان دیگر باید به این اصل ایمان بیاوریم: اگر ما نگرانیم، دشمن ترسیده است؛ اگر ترسیدیم، او به وحشت افتاده است. پایان او هلاکت است و پایان ما، اگر استوار بمانیم، پیروزی یا شهادت؛ هر دو یعنی جاودانگی.
اکنون وقت آن است که همین که هستیم را ارتقا دهیم؛ با عقل، عقیده و اراده. این تنها راه بقا نیست؛ تنها راه عزت است.
در پایان باید تأکید کرد اراده، قدرتهای بزرگ را کوچک و قدرتهای کوچک را بزرگ میکند. و محکوم به آزادی و محکوم به مقاومت، محکوم به محکم بودنیم. چه توافق در کار باشد، چه جنگ و چه فقط تحریمهای سنگین تر، این محکومیت، راه رهایی است.



