منتقدان دیروز برجام، امروز هم باید ساکت شوند!؟
روزنامه وطنامروز نوشت:
اقدام تروئیکای اروپای برجام در کلید زدن فرآیند فعالسازی مکانیسم ماشه، حقانیت مواضع و استدلالهای جامعه منتقدان برجام را به شکل ملموسی اثبات کرد. حالا کاملا ثابت شده است آنچه منتقدان محتوای برجام میگفتند و نسبت به آن ابراز نگرانی میکردند دقیق، واقعبینانه و کاملا هوشمندانه بود و به همین دلیل اکنون که سرنوشت برجام کاملا مشخص شده و در پرده آخر، ۳ کشور اروپایی اقدام به فعالسازی مکانیسم ماشه کردهاند، فرصتی است که بانیان برجام و در رأس آنها حسن روحانی مورد سرزنش و شماتت قرار گیرند. فقره برجام به وضوح ثابت کرد همه انگارههای جریان غربگرا و شخص روحانی درباره نحوه تعامل با غرب کاملا بیاعتبار بود و ایده تعامل مطلوب با غرب یک ایده سادهانگارانه و شکستخورده است. بر همین اساس شاید زمان مناسبی باشد با استناد به برجام، به عنوان یک نمونه ملموس در جامعه، موجودیت این جریان و خسارتهای هنگفتی که در این سالها بر کشور تحمیل کردهاند؛ در پیشگاه مردم به محاکمه کشیده شود.
با این حال اما منتقدان روحانی نجابت به خرج دادند و با توجه به شرایط ویژه کشور و ضرورت پایبندی به همبستگی ملی و حفظ آن، از پیش کشیدن این موضوع اجتناب کردند. با این حال متاسفانه شخص روحانی به جای آنکه به خاطر وارد کردن این خسارات هنگفت به کشور، از پیشگاه مردم عذرخواهی یا دستکم سکوت اختیار کند، طبق معمول و به واسطه خلقیات خاص خود، با وارونهنمایی واقعیات، ژست طلبکاری گرفته و طبق معمول مطالبی خلاف گفته و به منتقدان برجام که حالا حقانیت مواضع آنها برای همه مردم ثابت شده، تاخته است. روحانی در تازهترین موضعگیری خود، گفته است منتقدان برجام الان باید ساکت شوند! در واقع آنچه را اکنون خودش باید انجام بدهد، از منتقدان برجام خواسته است.
ذکر این نکته لازم است که در شرایط فعلی، حفظ همبستگی و پرهیز از اختلافات و بگومگوهای داخلی یک الزام و ضرورت ملی و یک تکلیف انقلابی است اما از آنجا که حسن روحانی با وارونهنمایی واقعیات، باز هم به دنبال طرح و تثبیت برخی انگارههای غلط درباره سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای کشور نسبت به مواجهه با آمریکا و اروپاست، به نظر میرسد اکنون نه تنها سکوت در برابر اظهارات نابجای او جایز نیست، بلکه حتی یک اجحاف به منافع ملی و از همه مهمتر امنیت ملی است.
در روزهایی که کشور مشغول رایزنیهای دیپلماتیک برای مقابله با فعالسازی مکانیسم ماشه است، مسببان وضعیت موجود باید ساکت شوند. البته این سوال نیز جای بحث دارد: با این قبیل افراد که با تصمیمات و اقدامات خود هزینههای هنگفت بر کشور تحمیل کردند و اکنون طلبکارانه منتقدان را مورد طعن و توهین قرار میدهند و مجددا تلاش میکنند ایدههای بیاعتبار و مبطل خود را به کشور تحمیل کنند، چه باید کرد؟ آیا صرفا بیاعتنایی به اظهاراتشان یا شماتت آنها کافی است؟
******
بفهمید چه کار میکنید!
مهدی فضائلی در روزنامه جامجم نوشت:
حدود دو دهه پیش در یک سفر کاری (همراه یک هیأت مطبوعاتی) به ژاپن، با یکی از مقامات وزارت امور خارجه این کشور دیدار داشتم. ضمن گفتوگو و طرح پرسشهای گوناگون، نظرش را درباره حمله اتمی آمریکا به ناگازاکی وهیروشیما پرسیدم و مثل همه شما انتظار داشتم با صراحت این جنایت آمریکا را محکوم و نکات تازهای درباره این رویداد تاریخی عنوان کند اما در کمال ناباوری به شکل تأییدآمیزی گفت: «برای پایان جنگ لازم بود!» شاید بیش از جنایت آمریکا، از این نوع نگاه متنفر شدم و حقارت و ذلت او و همفکرانش آنچنان در دل و ذهنم حک شد که تا الان هر وقت یاد آن میافتم آزرده خاطر میشوم. از آن موقع تاکنون بارها با یادآوری این خاطره، این پرسش ذهنم را مشغول کرده که در دستگاه تحلیلی یک انسان چه اختلالی پیش میآید که آنچنان جنایتی اینگونه توجیه میگردد و به چنان کشتار وحشیانهای که آثارش پس از حدود ۸۰سال همچنان گریبانگیر ملت ژاپن است، اینچنین مشروعیتی داده میشود؟
این روزها وقتی تجویزات و راهحلهای برخی بیانیهها را میبینم یا در برخی اظهارات از کسانی میشنوم که ناکارآمدترین دولتها را بهنام خود ثبت کردهاند، شگفتزده میشوم و ناخودآگاه پاسخ آن مقام ژاپنی برایم تداعی میشود. اگرچه هنوز جای خوشحالی دارد که نویسندگان و گویندگان داخلی صراحتا تجاوز آمریکا و رژیم صهیونیستی را محکوم کردهاند ولی جای تعجب است که چگونه روح حاکم بر راهحلهای پیشنهادی آنها، همان بوی آزاردهنده ذلت و حقارت را میدهد و گاهی بوی تعفن خودمقصرپنداری را ! واقعا چرا راهحلهای این جماعت پیش و پس از تجاوز اخیر ذرهای تغییر نکرده و تحقق مفهوم دشمن و دشمنی، کوچکترین تأثیری در تحلیل این جماعت نگذاشته است؟
این درجا زدن در حالی است که بهقول نشریه فارنپالیسی، وقتی بمبها فرو ریختند، ایرانیان با واقعیت روبهرو شدند و به گفتمان مقاومت نظام پی بردند. پس ازحمله اسرائیل اتفاقی غیرعادی رخ داد. نسل جوان ایران که نسبت به ایدئولوژی نظامشان پیرامون تهدید موجودیت آمریکا و اسرائیل برای ایران تقریبا بیاعتنا بودند، وقتی بمبها فرو ریختند تغییر کرد. همانهایی که گاهی گفتمان نظام را مسخره میکردند، برای اولین بار به روایت نظام از مقاومت پی بردند. تحلیلگر این نشریه آمریکایی میافزاید: «سالیان دراز نگاه بسیاری از ایرانیان به جنگ اسرائیل و آمریکا با کشورشان انتزاعی و دور بود. این جنگها در سوریه، لبنان و عراق_ و نه اصفهان و تهران_ رخ میداد. در آن دوران، استراتژی منطقهای جمهوری اسلامی بهعنوان راهبردی هزینهساز مورد انتقاد قرارمیگرفت اما حملات اخیر به ایران این برداشت را تغییر داد. نسلی که بعد از انقلاب بهدنیا آمدعمیقا تغییر کرد و نظرش نسبت به غرب و حل مشکلات از طریق مذاکره با آن عوض شد». کاش این جماعت مدعی داخلی حداقل به اندازه تحلیلگر آمریکایی درک و فهم داشتند!
نکته پایانی هم آنکه اگر این جماعت واقعا در پی حل مسأله و تجویزات مشکلگشا بودند بهتر نبود جای صدور بیانیه یا انتشار ویدئو و پروپاگاندا، این نظرات و پیشنهادات را مستقیم با مراجع تصمیمساز یا تصمیمگیر نظام مطرح میکردند تا هم به انسجام واتحاد مقدس مردم لطمهای هرچند ناچیز واردنشودوهم موجباتخشنودی دشمن فراهم نگردد؟ گویندگان و نویسندگان به توصیه قطعی رهبر انقلاب توجه کنند و بفهمند چهکار میکنند تا به اتحاد مقدس مردم خدشهای وارد نیاید.
******
آقای وزیر؛ این درخت فقط میوه تلخ میدهد!
سایت نامهنیوز نوشت:
پرسشی که امروز در گلوی جامعه هنری گیر کرده، این است که چرا هر بار که فرصتی تاریخی در آستانه شکوفایی است، دستهایی ناشیانه یا شاید مشکوک، آن را میشکنند؟ چرا ما در این سرزمین، بارها از دل طلا خاکستر ساختهایم؟ راز این فرصتسوزی مزمن چیست که نه تنها شادیها، بلکه سرمایه اعتماد را هم میبلعد؟
در ماجرای لغو کنسرت همایون شجریان، نقش اصلی بر عهده مدیری بود که باید پیامآور بهار میبود اما قاصد برف شد. نادره رضایی، معاون هنری وزارت فرهنگ، میتوانست گرهگشا باشد اما به سایهای بر دیوار فرهنگ بدل شد. او آنجا که باید بذر همدلی را در زمان کاشت، به تعلل نشست؛ آنجا که باید پل بزند، بهانه آورد؛ و آنجا که باید مسئولیت بردارد، بار را بر دوش دیگران انداخت. تعللهای او در هماهنگی و زمانبندی، بهانهای شد برای لغو. نامهها دیر صادر شد، هشدارها شنیده اما جدی گرفته نشد و در نهایت، رؤیایی جمعی در خاک سپرده شد. این نه یک خطای فنی، که نشانهای از ضعف فلسفه حکمرانی فرهنگی بود: ناتوانی در دیدن «فرصت» بهمثابه امکان کمیاب بازسازی اعتماد. هر کس تجربهای از فرهنگ دارد، میداند فرصت همچون برف است؛ اگر در لحظه نگرفتی، در آفتاب ذوب میشود. رضایی اما فرصت را به دست تعلل سپرد و بر باد داد.
و این نخستینبار نیست. نام او بارها با حاشیهها و هزینهها گره خورده است. جامعه هنری بارها هشدار داده که نگاه او نه سازنده، که فرساینده است؛ نه مرهم، که زخمی تازه. ماجرای شجریان تنها یک نمونه تازه از همان روندی است که سالهاست پیکر فرهنگ را فرسوده میکند: روندی که بهجای افزودن بر سرمایه اجتماعی، آن را میکاهد. عذرخواهیهای پسین نیز چیزی را تغییر نمیدهد. اشک بر پیکر امید ، نه زندگی میبخشد و نه اعتماد بازمیآفریند. عذرخواهی رضایی بارانی بود بی فایده بر مزرعه ؛ قطرههایی بیثمر. جامعه هنری نیاز به مسئولیتپذیری دارد، نه مرثیه. نیاز دارد مدیری بایستد و بگوید «من کردم»، نه آنکه در پناه جمله «همه باختیم» بگریزد.
و اینجا باید بر بداهتی تأکید کرد: هیچ نیروی امنیتی یا انتظامی نمیتواند در دو روز پایانی، برای جمعیتی دهها هزار نفری، تمهیدات لازم را در میدانی باز و گسترده فراهم آورد. این عقل سلیم است، نه سختگیری. اما وقتی بدیهیات به تعلل سپرده میشود، نتیجه چیزی جز سیاهنمایی علیه حاکمیت نیست. ناکارآمدی رضایی بار را بر دوش نظام انداخت و این تصور را در افکار عمومی نشاند که گویا «حاکمیت با شادی مردم مخالف است».
همین لغزش، بدخواهان و اپوزیسیون را نیز به تکاپو انداخت. آنان که سرمایهشان از شکاف میان مردم و حاکمیت میآید، با دیدن نشانههای همدلی به وحشت افتادند. در فضای مجازی، بهجای همراهی، به همایون شجریان تاختند و دشنام دادند. این خشم نشان داد اجرای خیابانی نه رویدادی ساده که کابوسی برای آنان بود؛ کابوسی از بازگشت سرمایه اعتماد و بیداری جمعی. پرسش اکنون پیش روی وزیر ارشاد است: آیا میتوان درختی را که بارها میوه تلخ داده، همچنان در باغ نگه داشت؟ هر باغبانی میداند چنین درختی باغ را تا ریشه مسموم میکند. ادامه این مدیریت نه فقط هنرمندان، که مردم را به ناامیدی خو میدهد و ناامیدی، سمّ خاموشی است که رگهای فرهنگ را میبندد.
ماجرای لغو کنسرت خیابانی همایون شجریان تنها لغو یک برنامه نبود؛ لغو یک فرصت برای بازسازی سرمایه اجتماعی بود. فرصتی برای تبدیل هنر به میانجی میان مردم و حاکمیت. فرصتی که با دستهای نابلد بر باد رفت. تاریخ بارها چنین فرصتهایی پیش پای ما نهاده و ما بارها به چشم دیدهایم که چگونه بیمسئولیتی، آنها را به خاک بدل کرده است. پس روشن است: نادره رضایی قاصد بهار نبود. او قاصد برفی بود که باغ فرهنگ را لرزاند و اگر نخواهیم فردا نیز چنین سرمایی بر سر بهارمان ببارد، باید امروز تکلیف او را روشن کنیم. فرهنگ بیش از این تاب آزمون و خطاهای او را ندارد.
******
ویتکاف به عراقچی پیام داد که دیگر نزنید
رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ضمن تشریح ابعاد نبرد ۱۲ روزه اظهار داشت: «برخورد کوبنده نیروهای مسلح ما با رژیم صهیونیستی موجب شد ویتکاف، نماینده آمریکا به وزیر خارجه ما پیام آتشبس دهد که دیگر از طرف ایران موشکی ارسال نشود چراکه متوجه قدرت ایران شدند».
ابراهیم عزیزی در جمع اساتید دانشگاه آزاد اسلامی شیراز با اشاره ابعاد نبرد ۱۲ روزه با رژیم صهیونیستی، وقایع پیش آمده و لزوم تحلیل صحیح در این راستا گفت: «از همان ابتدای حمله رژیم به کشور گروه های معاند و وابسته نیز آماده شده بودند تا وارد کشور شوند که تمامی توطئه ها با واکنش دقیق و عالی خنثی شد؛ اقدامی که کمتر در رسانه ها نمود داشت».
این مجلس با اشاره به پشتیبانی کامل برخی کشورها از جمله آمریکا از رژیم صهیونیستی افزود: «سطح نبرد ۱۲روزه را نباید به ایران و رژیم صهیونیستی تقلیل داد چراکه همزمان چندین کشور در ابعاد نظامی و ... این کارزار را علیه ما انجام دادند و رژیم به تنهایی قادر به مقابله با ایران نبود».
عزیزی تصریح کرد: «برخورد کوبنده نیروهای مسلح ما با رژیم صهیونیستی موجب شد ویتکاف نماینده آمریکا به وزیر خارجه ما پیام آتش بس دهد که دیگر از طرف ایران موشکی ارسال نشود چراکه متوجه قدرت ایران شدند».
رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در بخش پایانی سخنان خود نیز بیان داشت: «ملت ایران و نیروهای مسلح ما در ادامه نیز اگر تعرضی صورت گیرد مقابل تجاوز رژیم صهیونیستی با قدرت خواهد ایستاد و این بار پاسخ ما محکم تر و قاطع تر خواهد بود».
******
از نفی شرق برای اثبات غرب عبور کنید!
خبرگزاری تسنیم نوشت:
سفر رئیس جمهور کشورمان به چین و نوع روابط ما با پکن و مسکو در برهه حساس و سرنوشتساز کنونی (که شاهد فعالسازی مکانیسم ماشه و تشدید تهدیدات همهجانبه غرب علیه ایران هستیم) به مثابه پروندهای مهم در حوزه سیاست خارجی کشورمان مورد بحث قرار گرفته است. بسیاری از مخاطبان در صدد سنجش حدود و ثغور این روابط و برخی دیگر، با نگاه سیاستزده در صدد نفی مطلق آن هستد.
در چارچوب یک نگاه استراتژیک کلان، وظیفه دستگاه دیپلماسی کشور این است که با تکیه بر اصل تأمین منافع ملی و همچنین دیپلماسی منطقهای و تعامل با همسایگان، مجموعهای از راهبردها را تعریف کند که نیازها و اهداف کشور را در مقاطع مختلف برآورده سازد. روسیه، پس از تنشهای مربوط به اوکراین و گسترش ناتو به شرق، دریافته است که پذیرش کشورهایی چون گرجستان، مولداوی، اوکراین و آذربایجان در ناتو، نیروهای نظامی اروپا را به مرزهای این کشور نزدیکتر خواهد کرد.
این تحولات، تهدید غرب علیه روسیه را پررنگتر کرده و مسکو را به این نتیجه رسانده است که باید به ایران بهعنوان یک شریک راهبردی، نزدیکتر شود. اگرچه در این مسیر اختلافاتی نیز میان طرفین بر سر تفسیر تحولات گذشته و جاری در حوزه روابط بین الملل وجود دارد اما این اختلافات قطعاً نمیتواند نافی اصل همپوشانی و همافزایی طرفین در مسیر مواجهه با تهدیدات قطعی غرب تلقی گردد.
هنگامی که بازیگران در نظام بینالملل با تهدیدات فزایندهای روبرو میشوند، بهطور طبیعی بهدنبال یافتن شرکای تاکتیکی و استراتژیک میگردند؛ این یک اصل عقلانی در روابط بینالملل است. ایران، روسیه و چین توانایی آن را دارند که برای مقابله با تهدیداتی که منافعشان را از سوی برخی کشورها به خطر میاندازد، یک بلوک یا منظومه همافزا تشکیل دهند.
پیششرط اصلی ایجاد چنین بلوکی، وجود ظرفیت و اراده لازم است که این علاقه در ایران، روسیه و برخی کشورهای حوزه شانگهای، بریکس و اوراسیا مشاهده میشود. سند سیاست خارجی روسیه، ایران را بهعنوان یک ظرفیت استراتژیک برای این کشور معرفی میکند. این قاعده در خصوص چین نیز صادق است. در این میان نه خبری از وابستگی و عدم استقلال ایران است و نه خبری از عدم واقعبینی در قبال اختلافات قطعی و محتمل!
در این میان، توجه به اسناد سیاست خارجی و دکترین حاکم بر روابط دیپلماتیک روسیه و چین ضروری است. بهعنوان مثال، در منشور سیاست خارجی روسیه 2022، به اولویت دسترسی به آبهای آزاد اشاره شده که ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی خود، میتواند نقش مهمی در تأمین این نیاز ایفا کند. باید تأکید کرد که «نگاه به شرق» به معنای وابستگی به شرق نیست، بلکه هدف اصلی، ایجاد همافزایی استراتژیک و تاکتیکی میان ایران، روسیه، چین و سایر کشورهای شرقی برای تحقق منافع ملی است.
ایران هرگز قرار نیست به یک متغیر وابسته در نظام بین الملل تبدیل شود زیرا این امر با گفتمان انقلاب اسلامی همخوانی و نسبتی ندارد اما این مسئله نه به معنای نفی ظرفیتهای ارزنده شرق و نه به معنای اثبات عدم دشمنی غرب با ایران است! بهتر است مدعیان روشنفکری و واقعگرایی (از نگاه غربی) در حوزه سیاست خارجی آگاه باشند که «نگاه به شرق» در چارچوب «سیاست خارجی متوازن» تعریف شود، جایی که وزن ظرفیتهای دیپلماتیک و استراتژیک و تاکتیکی نظام بین الملل شناسایی و در راستای منافع ملی بهکار گرفته میشوند.
******
دوقطبیسازی جریان نفوذ/ واکنش «کیهان» به لغو کنسرت همایون
روزنامه کیهان نوشت:
طیف سیاسی که مدعی وفاق و همگرایی در جامعه است به بهانههای مختلف، موجبات شکاف و دوقطبیسازی جامعه را فراهم و ضمن دامن زدن به وجوه افتراق بر این دست از مسائل تاکید میکند. جریان غربگرا که در کارزار انتخابات بدون برنامه مشخص و حساب شده، مدعی حل مسائل کشور شد و راهحل مشکلات را در وفاق و همگرایی خلاصه و محدود کرد؛ امروز برای فرار از پاسخگوی و توجیه عملکرد ضعیف مدیرانش، عدم توانمندی در مدیریت و حل و فصل مسائل اداری را به بستر اجتماعی کشانده تا با هوچیگری از عواقب کوتاهیها بگریزد.
اخیرا، لغو کنسرت همایون شجریان که بر اثر بیتدبیری معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رخ داد، زمینه بهرهبرداری سیاسی و دوقطبیسازی جامعه را برای مدعیان اصلاحات فراهم کرد. پیروان این فرقه سیاسی سابقه قشربندی، تجزیه و تقسیم جامعه را به انحاء مختلف در کارنامه خود ثبت کردهاند؛ انتشار مطالبی چون «تغییر پارادایم» و بیانیههای حاشیهساز نمونهای از این دست به حساب میآید؛ مدعیان اصلاحات در سطح کلان ترفند «politics distraction» را به عنوان راهگریز در نظر دارند، بدین شرح که با انحراف افکار عمومی، ایجاد حاشیه و دوقطبیسازی جامعه، سیاستهای کلان خود را در اختفا، سکوت، سکون خبری و بدون مزاحمت عملی میکنند؛ به عنوان نمونه قطعی برق، کمبود آب، افزایش قیمتها و کوتاهی دولت در ساماندهی معیشت مردم با خبر «لغو کنسرت شجریان» به حاشیه رفت.
به هر ترتیب، این طیف سیاسی که درماندگی و عجز مدیران را با هوچیگری جبران و جامعه را به هر بهانهای ملتهب و سرخورده میکند؛ اخیراً با تمسک به «لغو کنسرت شجریان» افکار عمومی را متشنج و ماموریت دوقطبیسازی جامعه را عملی کرد، تا از این رهگذر ضمن بهرهبرداری از احساسات عمومی علیه منتقدین دولت، بر کوتاهیهای خود سرپوش بگذارد و یک رویداد فرهنگی را به صحنه مجادله و نبرد سیاسی تبدیل کند.
فارغ از کشمکشهای سیاسی موجود بر سر یک مسئله فرهنگی، بحث اولویتبندی و اولویتسازی در رابطه با لغو کنسرت شجریان مطرح است. اینکه طیف مدعی وفاق تا چه اندازه انسجام جامعه و بنیه اقتصادی مردم را در شرایط کنونی به عنوان اولویت در نظر دارد، مسئلهای است که با نظر به عملکرد دستگاه اجرائی و حاشیهسازی هر روزه اطرافیان رئیسجمهور بدون پاسخ باقی مانده است.
به نظر میرسد مسائل معیشتی و انسجام عمومی نه تنها در برنامه و سیاستهای مدعیان اصلاحات و جریان غربگرا جای ندارد بلکه با دوقطبیسازی جامعه و ایجاد شکافهای جدید و تعمیق گسستها اتحاد مردم را هدف قرار داده است. از طرفی معیشت مردم و گرهگشایی در امور اقتصادی مشروط و معطوف به سیاست خارجی شده و ظرفیتهای داخلی نادیده گرفته میشود. به عبارت دیگر، مدعیان اصلاحات با ایجاد جو کاذب و ضمن تکیه بر عباراتی چون «مظلومیت هنر» و «سرکوب هنر»، مطالبهگری در امر معاش را به حاشیه بردهاند.
******
تناقض گفتار و رفتار
روزنامه فرهیختگان نوشت:
مهدی کروبی که سال 84 کمی بیشتر از 5 میلیون رأی داشت، در انتخابات 88 یکدهم این مقدار رأی را هم کسب نکرد و پس از آن برای اینکه وزنش بیشتر به چشم بیاید خود را به یکی از اضلاع فتنه تبدیل کرد. او اخیراً بعد از آزادی از حصر خانگی در جلسه با اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی حضور یافته و در این جلسه اظهاراتی را مطرح کرده است که نشان میدهد او همچنان برای دیده شدن و در صدر اخبار قرار گرفتن، مسیر جدیدی جز حاشیهزی بودن را نیاموخته است. او شرایط کنونی را بحرانزده توصیف کرده و با مقصر دانستن شیوه حکمرانی ایران، مذاکره مستقیم با آمریکا را به عنوان چاره معرفی کرده است.
کروبی که در این جلسه سابقه همراهی خود با امام خمینی را یادآور میشود بدون توجه به مشی ضداستکباری امام، نقض پیمان مکرر آمریکا ازجمله اقدام نظامی اخیر و تلاش برای نابودی میز مذاکره را کاملاً سانسور کرده و اینگونه القا میکند که تابوهای خودساخته ایران عامل گرفتاری مردم است. طبیعی است کسی که میخواهد صرفاً ایدههای تکخطی بدون پشتوانه و تضمین اجرایی همچون مذاکره مستقیم را روی میز قرار بدهد نباید هم به نقش طرف مقابل در گرفتاریهای به وجود آمده اشاره کند. اما طنز ماجرا این است که افرادی همچون کروبی که سالهاست در توهم پیمان صلح با آمریکا به سر میبرند سایرین را به توهم و گرفتاری در تابوهای خودساخته متهم میکنند. کسانی که در تقبیح اقدامات ضدایرانی و علنی طرف مقابل حاضر نیستند حتی یک جمله انتقادی طرح کنند، چگونه میتوانند مدعی شوند قدرت تکلمشان را در تابوهای خودساخته و فضاهای گعدهای از دست ندادهاند؟
کروبی در بخشی از صحبتهایش وضعیت کشور را نتیجه سیاستهای غلط و ماجراجویانه توصیف کرده است. فارغ از پرداختن به سیاهبینی مطلق کروبی، یک تضاد تاریخی در عملکرد او با اظهارات امروزش جلب توجه میکند. کسی که کشور را متهم به ماجراجویی میکند، در حج خونین سال 66 مسئولیت داشته است. او بعدها طی مصاحبهای مراسم برائت از مشرکان را به معنی «صدور مسالمتآمیز انقلاب» توصیف کرده بود.
مهدی کروبی درحالی با متهم کردن کشور به اتخاذ رویکردهای ماجراجویانه در فضای بینالمللی و در حوزه مسائل داخلی سعی در رادیکال جلوه دادن رویکردهای کشور دارد که خود او یکی از نمادهای رادیکالیسم در کشور است. کسی که امروز مدعی است «برخی کشور را ملک خانوادگی خود میدانند» و خواهان «بازگشت به سمت مردم و به رسمیت شناختن حق آنان» است، خود متهم ردیف دوم حمله به حق مردم است. کروبی که در سال 88 تیغ دیگر قیچی بوده و به جان آرای مردمی افتاده است چگونه میتواند خود را مدعی حقخواهی مردم جلوه داده و به کشور اتهام تندروی بزند.
کروبی با متهم کردن ایران به انحصارطلبی و نادیده گرفتن قانون اساسی سعی دارد تصویر استبدادی از حاکمیت کشور ساخته و آن را با حکومت پهلوی برابر کند. او در حالی با چنین اتهاماتی یک هویت دیکتاتوری از ایران ساخته و سایر نهادهای تصمیمگیر را تلویحاً مسلوبالاراده جلوه میدهد که بارها در انتخاباتهای مختلف مجلس و ریاستجمهوری کاندیدا شده است. این سؤال در مقابل او قرار دارد که اگر نهادهای مختلف قدرتی نداشته و ما با وضعیت استبدادی مواجهیم، پس چرا او برای مسئولیت گرفتن حتی تا حد نابودی ایران نیز پیش رفته است؟
******
سانسور سفر پزشکیان به چین در رسانههای اصلاحطلب!
روزنامه جوان نوشت:
روزنامههای اصلاحطلب هیچ خبر و تصویر و تیتری از آنچه پزشکیان «دستاوردهای راهبردی و حیاتی» از چین و دیدارش با «شی» و دیدار چهارساعتهاش با پوتین نامید، در صفحات اول خود نیاوردند. برای کسی که یک عمر کارش انتخاب تیتر و سوژه برای صفحه یک و انتخاب تیترهای صفحات لایی برای انعکاس در صفحه یک روزنامه باشد، این کار اصلاحطلبان که از سفر چین حتی یک تیتر کوچک با فونت ۸ (مگه داریم؟!) برای انعکاس در صفحات اول خود پیدا نکردند، مفهومی ندارد جز آنکه سردبیران چنین روزنامههایی اخبار مربوط به دیدارهای رئیسجمهور ایران را (که خود راهبریاش کردند) پرت کردهاند در سطل آشغال! آنهم نه با یک پرتاب معمولی که با نهایت عصبانیت و کینه. دقیقاً یک کینه شتری. اگر بخواهید بفهمید که چرا این روزنامهها با اخبار سفر راهبردی پزشکیان به چین، چنین کردند باید که در مفهوم خلقت شتر و کینه او مطالعه کنید (افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت؟!). این گندزدن به روزنامهنگاری و وهن رسانهداری و آبروریزی در کار خبرنگاری و توهین به روشنفکری و نابودی تحلیل صادقانه و منطقی و در یک کلام کینه شتری است، آنهم نه یک شتر معمولی که یک لوک مست سرقطار! فقط روزنامه اعتماد که صاحبامتیازش دستبرقضا رئیس شورای اطلاعرسانی دولت شده است، از خجالت دولت یا برای حفظ آبروی رئیس، اندکی به موضوع پرداخت که باز هم این وهن روزنامهنگاری و توهین به روشنفکری است، از یک سوی دیگر!
دوباره بازگردیم سرخط، اصلاحطلبان پشت پزشکیان (که بارها گفته نه قصد ریاستجمهوری داشته و نه گمان میکرده است که رأی بیاورد) جمع شدند و او را در شورایی راهبری کردند. پزشکیان رئیسجمهور شد. سپس از همان اول، جمعی از آن شورای راهبری (رنانی و فاضلی) با توهینهای رکیک و رفتار ناشایست، او را رها کردند. جمعی (عبدی) هنوز هم پشیمان نیستند، اما درواقع از او عبور کردهاند. حالا در یکسالگی دولت چهاردهم، رئیسجمهور پزشکیان به چین رفته است. دعوای فعلی کشور، مکانیسم ماشه است. چینیها و روسها به پزشکیان گفتهاند که مکانیسم ماشه را غیرقانونی میدانند و عمل به قطعنامهها را در صورت اجرای مکانیسم، برای خود الزامآور نمیدانند. این خبری به غایت راهبردی و مهم است، اما اصلاحطلبان از این اقدام گویی خشمگین هستند! گویی باید مکانیسم ماشه اجرا شود تا آنان به مقاصد خود برسند! طرفه آنکه مدام «حکومت ایران» و جناح مخالف خود را عامل قرارگرفتن در معرض مکانیسم ماشه میدانند و از یک رئیسجمهور سابق تا تحلیلگرانشان میگویند اگر در برجام بودیم اصلاً مکانیسم اجرا نمیشد و بعد با آنکه در زمان خروج ترامپ از برجام گفتند «مزاحم برجام خارج شد، بهتر!»، حالا کل داستان را به گردن نظام میاندازند و نه به گردن امریکا و اروپا و نه به گردن خود که چنین مکانیسمی را در برجام پذیرفتند. ظاهراً همانقدر که دنیا به قانون جنگل درآمده است، فهم اصلاحطلبی در ایران نیز جنگلی و صحرایی شده است، جنگلیاش همین که بدون توجه به قواعد منطقی و با قانون جنگل حرف میزنند و صحراییاش نیز همین که کینه شتری به مخالفان میبندند.



