«شخصیتی راستین بود، چنان که تربیت راستین نیز دیده بود. «صداقت» و «سادگی» همه آن چیزی بود که در شخصیت او آشکارا دیده میشد. به مناصب سیاسی هم که رسید همچنان این دو ویژگی با او بود. هیچگاه مناصب سیاسی او را فریفته خود نکرد. نه آن دورانی که نمایندگی مجلس را به عهده داشت و نه آن دوران که سکاندار وزارت کار و امور اجتماعی بود. در تمام عمر سیاسی خود، نه اهل رانت بود و نه اجازه میداد ابزاری برای رانت خواری نزدیکان واقع شود. به شدت نزدیکانش را از برخورداری از امتیاز آقازادگی منع میکرد. نه فقط منع، که در جایش به شدت برخورد هم میکرد. در این زمینه با نزدیکترین افراد خود هیچ اهل مدارا نبود.
. خانه ما پیش و پس از انقلاب، گهگاه محل آمد و رفتهای او بود. علت این آمد و رفت، زنده یاد پدر - محمدتقی راسخی لنگرودی- بود که او را در نقش استاد به شمار میآمد. هر گاه در مصاحبه ای، به مناسبت، نگاهی گذرا بر زندگینامه خود میافکند به رسم قدرشناسی، از نقش استاد در تربیت دینی اش یاد میکرد. به مقامات سیاسی هم که رسید این قدرشناسی را از یاد نبرد. آن را وظیفه خود میدانست. میگفت: استاد محمدتقی راسخی «اولين كسي بود كه تخم مبارزه با ستم را در دل من كاشت.»
فراموش نمیکنم در تمامی مسولیت های سیاسی با هرگونه تشریفات اساسا میانه ای نداشت. همچون شهروندی معمولی در خیابان ظاهر میشد. وزیر کار و امور اجتماعی هم که بود در چند نوبت با موتورسیکلت به خانه ما آمد. ابتدا سری به مغازه جنب خانه ما میزد و در نقش مشتری قیمت چند کالای اساسی را از فروشنده میپرسید. با این کار میخواست از نزدیک از اوضاع و احوال بازار کسب و کار سر درآورد. مغازه دار که او را پس از دقایقی پرسش و پاسخ بجا میاورد، باب گفتگویشأن تازه باز میشد. مینشست پای درددل های او.
در آن غوغابازار دهه شصت، این نوع ظاهر شدن در ملا عام خالی از خطر نبود. شجاعت میخواست که در او دیده میشد. همچون کلامش که برنده و قاطع بود. پای اصول که به میان میآمد اهل سیاسی کاری نبود. اصولگرا و اصلاح طلب نمیشناخت. پابرجا و استوار نقش اصولی خود را ایفا میکرد. تا آنجا که معروف شد به «آقای همیشه منتقد»! دست به قلم شدنهای انتقادی او در جهت مصالح مردم در این یک دهه اخیر زبانزد است. اگرچه همیشه اصولگرا بود اما بیش و کم تمایلاتی به جبهه اصلاحات هم داشت. خودش میگفت پشت سر بعضی اصلاحطلبان نماز هم میخواند.
خاطراتم را با او هیچگاه از یاد نخواهم برد. آخرین دیدار نگارنده با زنده یاد در خانه شخصی او رقم خورد، به اتفاق دوست دیرین و همشهریش دکتر سید عسگری علمدار که او نیز از شاگردان پدر محسوب میشد. در آن واپسین دیدار چیزی که بیش از همه به چشم میآمد عوارض بیماری پیشرونده پارکینسون بود که در چهره و حرکاتش چنگ انداخته بود. آرامش از او گرفته شده بود. این وضعیت بسیار متاثرم ساخت. در آن یکی دو ساعتی که در خدمتش بودم. موضوعات مختلفی مطرح کرد اما دریغا، سخنانش چندان مفهوم نبود. خیلی باید دقت میکردم تا چیزی از سخنانش دستگیرم شود. بیماری پارکینسون عرصه سخن گفتن معمولی را بر او تنگ کرده بود، آنهم کسی که زمانی سخنگوی دولت بود. در عوض این روحیه بالای او بود که تحسینم را برمیانگیخت. در آن شرایط از اوضاع شخصی خود شکایتی نداشت. مثل همیشه شاداب و سرزنده جلوه میکرد.
. پایانبخش این دیدار چند قطعه عكس بود كه به رسم یادگاری گرفته شد.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
آخرین دیدار با دیده بان شفافیت و عدالت
احمد راسخی لنگرودی، 4040504041 ۵ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشاردکتر احمد توکلی رئیس سازمان مردم نهاد دیده بان شفافیت و عدالت هم رفت. او رفت، اما نامش در اوراق کتاب تاریخ انقلاب اسلامی ماندگار شد.



