رمزگشایی از توئیت عراقچی علیه نتانیاهو
روزنامه خراسان نوشت:
سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، شامگاه در شبکه اجتماعی «ایکس» بهصراحت نخستوزیر اسرائیل را هدف قرار داد. او نوشت: «نتانیاهو دو سال پیش وعده پیروزی در غزه را داد؛ نتیجهاش باتلاق نظامی، صدور حکم بازداشت برای جنایات جنگی و ۲۰۰هزار نیروی تازهنفس حماس بود چه میکِشد یا موساد چه چیز در مشت دارد؟»
این ادبیات صریح، تند و بهشدت محاسبهشده، تنها واکنشی آنی نبود، بلکه یکی از مؤثرترین مداخلات رسانهای دیپلماسی ایران در میدان جنگ روایتها محسوب میشود. عراقچی در قامت عالیترین مقام دستگاه سیاست خارجی کشور، نهتنها منفعل نماند، بلکه در لحظهای حساس که واشنگتن، تلآویو و بخشی از اروپا در حال هماهنگسازی فاز تازهای از فشارهای چندجانبه علیه ایران بودند، با یک پیام دقیق، چند هدف را همزمان نشانه گرفت.
عراقچی در توئیت خود بهدرستی سه محور از شکستهای راهبردی اسرائیل را برجسته کرد:
فرو رفتن در باتلاق غزه: پس از گذشت حدود ۲۰ ماه از آغاز جنگ، ارتش اسرائیل نهتنها موفق به نابودی ساختار نظامی حماس نشده، بلکه بهاذعان نهادهای امنیتی صهیونیستی، هنوز حماس علیه ارتش صهیونیستی عملیات نظامی انجام میدهد.
صدور حکم بازداشت بینالمللی: دادستان دیوان کیفری بینالمللی برای نخستوزیر و وزیر دفاع اسرائیل حکم بازداشت بهدلیل ارتکاب جنایات جنگی در غزه درخواست کرده است؛ امری که عملاً نتانیاهو را به یکی از انگشتشمار رهبران دنیا با تعقیب بینالمللی بدل کرده است.
رشد کمی و کیفی نیروهای مقاومت: عراقچی با استناد به عدد «۲۰۰ هزار نیروی جدید»، این پیام را منتقل کرد که فشار نظامی تنها موجب تقویت بدنه مقاومت و بازتولید انرژی اجتماعی برای مقابله با اشغالگری شده است. اهمیت این توئیت، صرفاً در محتوا یا لحن آن نیست، بلکه در زمانبندی هوشمندانه و قرار گرفتن آن در قلب یک نبرد دیپلماتیک چندلایه نهفته است. دیپلماسی امروز دیگر محدود به میز مذاکره در وین یا دوحه و یا مسقط نیست؛ میدان اصلی، جایی است که افکار عمومی جهانی و رسانهها به سرعت از آن تأثیر میپذیرند.
سخنان عراقچی بار دیگر این اصل را یادآور شد: مذاکره، ابزار مکمل جنگ است، نه جایگزین آن. تهران تنها زمانی پای میز مذاکره مینشیند که منافعش تأمین شده و تهدیدی متوجه امنیت ملیاش نباشد. در غیر اینصورت، میدان واقعی، جایی دیگر است: میدان عملیات هوشمند رسانهای، فشار دیپلماتیک و بازدارندگی ترکیبی. در میانه فشارهای فزاینده علیه ایران، عراقچی بهجای سکوت یا موضع تدافعی، ابتکار عمل را در میدان روایتها در دست گرفت. این رویکرد، اگر با پشتیبانی منسجم رسانهای، دیپلماتیک و امنیتی ادامه یابد، میتواند ضمن تقویت بازدارندگی، شکاف تلآویو – واشنگتن را تعمیق و روند تحمیل اراده به ایران را متوقف کند.
******
دستاورد مهم مذاکرات مسقط
روزنامه هممیهن نوشت:
تقریباً به نوعی اتفاق نظر وجود دارد هنگامی که ایالات متحده آمریکا و شخص ترامپ پیشنهاد گفتوگوهای مسقط را دادند از همان زمان میدانستند که دنبال نتیجهگیری نیستند فقط میخواهند گفته باشند که دنبال گفتوگو هستند تا در صورت عدم پذیرش ایران را از نظر سیاسی در موضع ضعف قرار دهند. آنان میدانستند که اسرائیل دنبال چیست و به احتمال فراوان پیشاپیش طرح حمله اسرائیل را تأیید کرده بودند. تعیین زمان ۶۰ روز هم متناسب با آمادهسازی اسرائیل برای آغاز تجاوز به ایران بوده است. شاید به همین علت هم مذاکرات را برخلاف ده سال پیش با فاصله زیاد و زمان گفتوگوی کوتاه برگزار میکردند و در طول مذاکرات هم حرفهای متناقض و متضاد زیاد میگفتند.
بعلاوه و برخلاف مواضع اولیه ترامپ، با غیرمستقیم بودن مذاکرات هم مخالفتی نکردند چون هم زمان کمتری برای گفتوگو صرف میشد و هم از دقت مذاکرات به علت تغییرات محتوای پیامها از سوی واسطه (گویا محتوای سخنان دو طرف را تا حدی گِرد میکرده تا اختلاف کمتر و زودتر منجر به نتیجه شود!!) عملاً گفتوگوها بیفایده بوده است. بنابراین پرسشی که مطرح میشود این است که چرا باید در مذاکراتی که هیچ دستاوردی ندارد و صوری بوده دوباره شرکت کنیم؟ پاسخ به این پرسش، کلید فهم اهمیت گفتوگوی سیاسی و بینالمللی ایران است.
فرض کنیم تحلیل مزبور درست است. فرض کنیم از طریق دستیابی به اطلاعات دقیق و قطعی میدانستیم و یقین داشتیم که آنان دنبال گفتوگوی واقعی نیستند. در این صورت چه کار باید میکردیم؟ طبعاً بهترین کار حضور در گفتوگوها بود. چرا؟ اول این که اگر گفتوگو را رد میکردیم، دیگران که نمیدانستند طرف مقابل ما دنبال بازی هستند، طبعاً به لحاظ سیاسی حق را به آنان میدادند و ما را به علت گریز از گفتوگو محکوم میکردند. حتی مردم خودمان هم چنین قضاوتی میکردند. در این صورت اقدام تجاوزکارانه آغازگر جنگ را عملی معقول و مشروع یا گریزناپذیر میدانستند، و بدترین نتیجه آن عدم همراهی بخش مهمی از مردم با جنگ بود.
رفتاری که مردم ایران پس از جنگ کردند بیش از هر چیز ناشی از حضور در مذاکرات بود که در میانه آن روی میز مذاکرات موشک زدند. اگر ایران در این مذاکرات حاضر نمیشد قطعاً مردم خودمان و طبعاً جهان ما را هم در بروز این جنگ بدون مسئولیت نمیدانستند درحالیکه اکنون طرف مقابل را محکوم و تخطئه میکنند. حالا فرض کنیم ایران با علم به صوری بودن مذاکرات یا هر دلیل دیگر میز گفتوگو را ترک میکرد، در این صورت چه کاری میتوانست انجام دهد که با حضور در مذاکرات انجام نداد؟
آیا جاسوسها را شناسایی و دستگیر میکرد؟ یا پدافند را ارتقا میداد؟ یا قدرت نظامی آن بیشتر میشد؟ یا مردم حمایت بیشتری از جنگ میکردند؟ یا متحدین جدیدی پیدا میکرد؟ روشن است که همه این موارد را میتوانستند در دور مذاکرات نیز انجام دهند و باید هم انجام میدادند و انجام اینها هیچ ربطی به بود و نبود در مذاکرات نداشت و نباید هم داشته باشد.
مسئله این است که دست سیاستمداران در تصمیمگیری چندان باز نیست. اینگونه نیست که یک راه خیرمحض و راه دیگر شرّ مطلق است و ما باید راه خیر را انتخاب کنیم. در عالم واقع ما همیشه میان راههایی قرار داریم که هر دو بد هستند و باید راهی را انتخاب کنیم که کمتر بد است. بهطور قطع گفتوگو حتی اگر احتمال نتیجهبخش بودنش هم کم باشد بسیار بهتر و کمضررتر از ترک آن است. هیچوقت و در هیچ شرایطی حتی اگر در موضع قدرت هم باشید نباید مذاکره را رد کرد و نپذیرفت این دو معنای بد دارد. یک تعبیر آن سلطهگری و تبختر؛ و تعبیر دیگرش ضعف و فقدان اعتمادبهنفس است.
******
تئوریزهکردن تسلیم به بهانه تسلیح حقوقی دشمن؟
روزنامه جوان نوشت:
در مناسبات ظالمانه حاکم بر جهان غرب وحشی، که همه چیز بر اساس زور و قلدری تعریف شده است، عدهای به اصطلاح حقوقدان و سیاستمدار وطنی ذرهبین برداشتهاند تا کشف کنند کدام اظهارنظر یا رفتاری زمینه حقوقی حمله رژیم صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران را تسهیل کرده است! در این کشف و شهودها، عمدتاً اشخاصی با یک نگرش خاص سیاسی، دیگرانی را در اردوگاه رقیب مورد خطاب و عتاب قرار میدهند و آنها را به «جهل مقدس» متهم میکنند که با مواضع خود «تسلیح حقوقی دشمن» را فراهم کردهاند. غافل از اینکه اگر قرار بر بهانهجویی دشمن برای فراهم کردن زمینه حقوقی تجاوز باشد، همین افشاگریها هم میتواند مستمسک و مشاوره رایگانی به دشمن باشد تا همین نقدها را مستندسازی اقدام تجاوزکارانه خود کند. بنابراین، باید باب هرگونه نقد و محکومیت رفتار دشمن را بست به این بهانه که دست او بهانه ندهیم.
سیدمصطفی محقق داماد و محمد درویشزاده اخیراً در مقالهای مشترک به بررسی پدیدهای به نام «جهل مقدس» پرداختهاند که چگونه برخی اظهارات، اقدامات و سیاستگذاریهای داخلی ناخواسته منجر به «تسلیح حقوقی دشمن» (بهویژه رژیم صهیونیستی و امریکا) شده و مستندات حقوقی برای تجاوزات آنها فراهم کرده است.
به نظر نویسندگان این مقاله، اولین زمینه تسهیل حقوقی برای تجاوز را بیانیه ادعایی آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای حکام عنوان کردهاند، اما منبع این ادعا را نه رفتار سیاسی آژانس که بیاعتنایی نظام تدبیر در کشور ما به روندهای آرام و خاموش حقوقی میدانند. نویسندگان اضافه کردهاند: بررسی مفاد قطعنامههای آژانس حکایت از آن دارد که بخشهای متعددی از این اسناد مستقیماً برگرفته از گزارشها و اعلامهایی است که گروههای معاند داخلی و دشمنان خارجی فراهم کردهاند. اکنون این سؤال از آنها مطرح است که نظام تدبیر در کشور مقابل این گزارشهای دروغین که عمدتاً در خارج از کشور ساخته و پرداخته شده، چه اقدام حقوقی باید میکرده و اساساً چرا نهادهای بینالمللی بیطرف چنین گزارشهایی را به رسمیت میشناسند؟
نویسندگان در ادامه مقاله خود به مصادیقی اشاره کردهاند که به زعم آنها به تسلیح حقوقی دشمن علیه ایران کمک میکند. از جمله تبلیغاتی که برای تحریک به ترور رؤسای اسرائیل و امریکا و تسهیل ترور آنها مبادرت به جمعآوری پول میکند یا شعارهای افراطی مقامات دولتی، نظامی و تریبونهای رسمی مبنی بر نابودی برخی طرفهای متخاصم. در اینجا هم توجه ندارند که برخی ابراز احساسات ضد صهیونیستی الزاماً از ناحیه دستگاههای دولتی و حاکمیتی نبوده و خودجوش بوده است. آنها البته در این زمینه هم سکوت کردهاند که اساساً تهدید به ترور مقامات عالی نظام از جمله رهبر معظم انقلاب و رئیسجمهور، از سوی رئیسجمهور امریکا و نخست وزیر رژیم صهیونیستی، صورت گرفت و آنچه در برخی محافل در تهدید سران امریکا و رژیم صهیونیستی بود، تابع و واکنشی به همین تهدیدها بود. آیا این دو حقوقدان هیچ گاه تلاش کردهاند که در مجامع حقوقی و بینالمللی، در مسیر تسلیح حقوقی ایران علیه این دو رژیم متخاصم طرح دعوی کنند؟
بخش سوم و تلخ این مقاله در جواز تسلیح حقوقی دشمن، استناد به رفتار دوگانه مجامع بینالمللی دارد، اما این بخش هم برخلاف ظاهر و تصور اولیه، باز هم انگشت اتهام را به سمت نظام تدبیر و تصمیم کشور اشاره میبرد. نویسندگان مقاله در توجیه این بخش هم ادعا میکنند: اولاً، مقابله واقعی با دشمن نیازمند تدبیر و محاسبه است و عقبنشینی و پیشرفت در مرحله دوم اهمیت قرار دارد. ثانیاً، در نظم ظالمانه دنیا، نهادهای حقوقی در دسترس و تصاحب دشمن است و متأسفانه در دسترس ما نیست. البته علت این دسترسی نیز هیمنه و حضور اقتصادی و سیاسی آنهاست.
نتیجه نهایی این یادداشت آن است که، چون امکان تأثیرگذاری بر مناسبات جهانی نداریم، بنابراین باید با واقعیت کنار بیاییم. به عبارتی باید در مناسبات جهانی دنیا هضم شویم تا از تجاوز آنها در امان باشیم! «واقعیت آن است که کشور ما از نظر شاخصهای اقتصادی، سیاسی و نظامی و سایر مؤلفههای قدرت به گونهای نیست که توان جلوگیری از نفوذ دشمن بر سازمانهای بینالمللی را داشته باشد و لذا باید واقعبین باشیم.»
******
ماشه میچکاند؟
دکتر «جرمی کازمارو» تحلیلگر برجسته سیاسی و استاد دانشگاه نیویورک در گفتوگو با روزنامه وطنامروز در رابطه با برنامه هستهای ایران و توافق برجام و تهدید اروپاییها به فعالسازی «ساز و کار ماشه» صحبت کرده که بخشهایی از این مصاحبه به شرح زیر است:
* پس از خروج آمریکا از برجام، ۳ گام نخست ایران در کاهش تعهدات خود، اگرچه در جهت صحیح و متناسب با نقضهای برجام توسط طرف غربی بود اما به قدری قدرتمند نبود که اروپا را واقعا در تنگنا قرار دهد یا اروپاییها را وادار به تجدید نظر جدی کند اما گام چهارم، وضعیت را به کلی دگرگون کرد. این اقدام به مراتب جدیتر و حساسیتبرانگیزتر از موارد پیشین است. برای پایتختهای اروپا، این گام به یک دغدغه ملموس و واقعی بدل شده است. این روند به وضوح نشان میدهد جمهوری اسلامی ایران توانایی شناسایی نقاط ضعف راهبرد غرب را دارد و میتواند به گونهای عمل کند که آنها را در موقعیتی ناخوشایند و نیازمند واکنش قرار دهد. این فراتر از یک پیام دیپلماتیک صرف است؛ این نشاندهنده یک تغییر موازنه و پویایی بازی است.
* حقیقت این است که حداکثر ظرفیت تحریمها علیه ایران در حال حاضر به کار گرفته شده است. این یک واقعیت تلخ و انکارناپذیر است. اروپاییها از همان ابتدا برابر سیاست فشار حداکثری دولت آمریکا موضع انفعال و بیتفاوتی را پیش گرفتند. آنها نهتنها هیچ تلاش مؤثری برای کاهش فشارهای واشنگتن انجام ندادند، بلکه در مسیر عادیسازی شرایط اقتصادی ایران نیز یاری نکردند. این انفعال، خود به تنهایی گواه همراهی کامل اروپا با ایالات متحده در این کارزار فشار است.
* متأسفانه نحوه نگارش این بند در توافق برجام به گونهای است که هر یک از اعضای 1+5 (5 عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان) قادرند به صورت یکجانبه از مکانیسم اسنپبک استفاده کنند و ایران نیز عملاً هیچ راهکار حقوقیای برای متوقف کردن این روند ندارد. صرفاً کافی است یک عضو گروه 1+5، از وضعیت اجرای برجام ناراضی باشد تا در یک فرآیند 2 ماهه، بدون نیاز به اجماع یا رأیگیری مجدد و فارغ از اینکه استدلالهای حقوقی و فنی ایران چقدر محکم و مستدل باشد، صرفاً به واسطه «میل سیاسی» آن طرف، تمام تحریمهای بینالمللی بازگردد. در حقیقت، متأسفانه این مکانیسم در برجام به نحوی طراحی شده که حق وتوی واقعی در اختیار کشوری قرار میگیرد که تمایل به برهم زدن توافق دارد. به بیان روشنتر، آنچه در جلسه شورای امنیت به رأی گذاشته میشود، این نیست که آیا تحریمها بازگردد یا خیر، بلکه رأیگیری بر سر این موضوع خواهد بود که آیا «لغو تحریمها» تمدید شود یا خیر و تنها یک رأی منفی، حتی از سوی همان کشوری که شکایت اولیه را مطرح کرده، برای بازگرداندن تمام تحریمها کفایت میکند. این یک ضعف ساختاری فاحش و یک امتیاز غیرمنصفانه به قدرتها بود که متأسفانه تیم مذاکرهکننده ایران در آن زمان پذیرفت.
* به لحاظ عملی و عینی بازگشت به تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل تأثیر شگرفی بر وضعیت اقتصادی جامعه ایران نخواهد داشت. هرچند از جنبه حقوقی این اقدام ممکن است وضعیت ایران را به دوران پیش از برجام و تحت قطعنامههای شورای امنیت بازگرداند – و باید اقرار کرد این یکی از نقاط ضعف بزرگ توافق برجام بود که بسیاری از منتقدان از همان ابتدا نسبت به آن هشدار میدادند و آن را دستاویزی برای سوءاستفاده میدانستند – اما با توجه به اینکه ایالات متحده همین حالا نیز حداکثر فشارهای اقتصادی ممکن را بر ایران اعمال کرده است، این تغییر حقوقی، به لحاظ عملی، تغییر چشمگیری در واقعیت اقتصاد ایران ایجاد نمیکند. این موضوع نباید از دید سیاستگذاران اروپایی پنهان بماند. بر همین مبنا آنها نباید به واسطه این تهدیدات، چندان به تغییر رویکرد و تصمیمات مقامات جمهوری اسلامی ایران امید داشته باشند. این اقدام اول یک «نمایش سیاسی» و «تلاش برای ایجاد ترس» است و بعد یک ابزار فشار اقتصادی مؤثر و نوین.
* هدف اصلی از این اقدام، کاملاً «سیاسی» است. اروپاییها قصد دارند افکار عمومی داخل ایران، همچنین مسؤولان کشور را تحت تأثیر قرار دهند. آنها میخواهند این تصور را القا کنند که یک «تحول منفی اقتصادی بزرگ و قریبالوقوع» در انتظار ایران است و برای پیشگیری از آن، تهران مجبور به دادن «امتیازات جدیدی» است. این امتیازات فراتر از چارچوب هستهای، شامل حوزههای منطقهای، برنامه موشکی و تمدید محدودیتهای برجام خواهد بود. این یک «بازی روانی پیچیده» است که هدف آن ایجاد فشار داخلی و خارجی بر ایران است تا این کشور را وادار به تسلیم در برابر خواستههای توسعهطلبانه آنها کند. این یک جنگ ادراکی است که در آن، اروپا تلاش میکند با بزرگنمایی خطر، ایران را به میز مذاکرات با شرایط از پیش تعیینشده بازگرداند.
******
آقای ظریف! این اسامی را به یاد دارید؟/ مکانیسم ماشه یادگار شماست
روزنامه کیهان نوشت:
وزیر خارجه دولت روحانی و معاون غیرقانونی راهبردی دولت پزشکیان که با الزام قانون کنارهگیری کرد، در گفتوگو با ایرنا اظهار کرده است:
- وقتی دنبال نفوذ میگردیم، بیخودی نگاه نکنیم به کسانی که قیافهشان با ما فرق میکند، نگاه کنیم ببینیم چه کسی دارد حرف اسرائیل را میزند.
- ما باید بفهمیم نفوذ از کجا میآید. بفهمیم کاترین شکدم چطوری آمد در کشور ما!؟ چرا اینها را فراموش میکنیم؟ ببینیم و بفهمیم چه چیزی باعث شده جای فرماندهان ما را به اسرائیلیها لو میدهند و آنها دقیق میزنند و حتی با دو سه تا تحرک بعدی، باز هم میآیند و میزنند، بدانیم این نفوذ از کجا آمده؟
در پاسخ به این اظهارات باید گفت:
* در موضوع نفوذ و جاسوسی، آقای ظریف کافی است فقط اسامی نفوذیها و جاسوسانی مثل هومن مجد و تریتا پارسی، محمدعلی شعبانی، عبدالرسول دری اصفهانی، جیسون رضائیان، کایلی مور گیلبرت، نازنین زاغری رتکلیف، سیامک نمازی، باقر نمازی، کاوه مدنی، نزار زاکا، مراد طاهباز، هما هودفر، عماد شرقی و... را مرور کند و اینکه هر کدام آنها در کدام موقعیت در حال جمعآوری اسرار سری و یا خطدهی و مشورت مسموم به برخی مدیران بودند و مثلاً چه نقشی در نگارش افتضاح برجام داشتند؟!
فقط به عنوان یک نمونه، آن مشورتهای مسموم در نگارش پرمنفذ و خسارتبار برجام، موجب شد که غرب پس از گرفتن امتیازات بزرگ از ایران، این توافق را تبدیل به یک لاشه بکند، اما در عین حال در شکم این جنازه، مکانیسم ماشه را تعبیه نماید که حالا از سوی تروئیکای اروپایی ناقض برجام به عنوان ابزار تهدید استفاده میشود! عجیبتر اینکه ظریف تا مدتها وجود چنین مکانیسم ماشهای را انکار میکرد! حالا هم که آن افتضاح حقوقی سر باز کرده، او و رفقایش با پیش کشیدن بحثهای انحرافی میخواهند به زعم خود، اذهان عمومی را منحرف کنند.
******
حق با آیتالله خامنهای بود
روزنامه فرهیختگان نوشت:
وقتی جنگ به تهران رسید، عمق استراتژیک دیگر یک اصطلاح در بیانیههای نظامی نبود؛ واقعیت روزمره شد. اینبار بمبها نه در دیرالزور و قنیطره که در تهران و دهها شهر دیگر منفجر شدند. «ما وقتی سوریه را از دست دادیم، مجبور شدیم در تهران با اسرائیل بجنگیم. این جنگ ثابت کرد که نگاه آیتالله خامنهای مبنی بر جنگیدن با اسرائیل در مرزهای خودش چقدر درست بود.» این جمله، بخشی از اظهارات ماشاءالله شمسالواعظین، روزنامهنگار اصلاحطلب، در گفتوگوی اخیرش است؛ جملهای که به شکلی تلخ، سیاستهای سالهای گذشته را تأیید میکند. سیاستهایی که از سوی جریاناتی در داخل کشور مورد تخطئه قرار میگرفت.
حمله مستقیم اسرائیل به مناطق مسکونی و زیرساختهای هستهای و امنیتی کشور بسیاری از ادعاهای رسانههای فارسیزبان را عملاً بیاعتبار کرده است. با این حال، کمکاری نهادهای رسمی و چهرههای سیاسی در تبیین درست و مستند سیاستهای منطقهای کشور، باعث شد روایت غالب، نه از جانب کارشناسان داخلی که توسط رسانههای فاندبگیر شکل بگیرد. اگر آن روایتها زودتر و بهدرستی منتشر میشد، شاید افکار عمومی آمادگی بیشتری برای مواجهه با تحولات امروز داشت و فراتر از آن، شاید مسیر برای دفاع برون مرزی هموارتر میشد و امروز شاهد تعرض به خاک کشورمان نبودیم.
سرمایهگذاری ایران در منطقه و حضور مستشاری با وجود هزینههای انسانی و مالی دستاوردهای استراتژیک مهمی برای امنیت ملی و منطقهای به همراه داشت. این حضور که با برخی شبهات و انتقادات همراه بود در واقع منجر به تقویت بنیههای امنیتی و افزایش قدرت منطقهای ایران شد. ایران توانست با حمایت از دولت سوریه و حزبالله لبنان محور مقاومت را تقویت کند.
از سوی دیگر حضور مستشاری ایران در منطقه، تجربیات نظامی و اطلاعاتی کاربردیای را برای نیروهای ایرانی به همراه داشت. این تجربیات در مواجهه با جنگها، مقابله با گروههای تروریستی و توسعه تاکتیکهای نوین جنگی، نقشی حیاتی برای تقویت توان دفاعی کشور ایفا کرده است. این دانش و تجربه عملی، امروز در دفاع از مرزهای ایران و مقابله با هرگونه تهدید احتمالی، یک سرمایه گرانبها محسوب میشود. ایران همچنین نشان داد که توانایی تأثیرگذاری بر بحرانهای منطقهای را دارد و نقشی تعیینکننده در معادلات قدرت ایفا میکند. این مسئله، پیام روشنی برای دشمنان ایران در منطقه بود که نمیتوانند بدون در نظر گرفتن نقش ایران، به اهداف خود دست یابند. این نفوذ، نهتنها در بعد نظامی، بلکه در ابعاد سیاسی و دیپلماتیک نیز بروز یافته و به ایران امکان داد تا در مذاکرات و ترتیبات امنیتی منطقهای، حضوری فعال و تأثیرگذار داشته باشد.
حضور در سوریه، به ایران این امکان را داد تا عمق استراتژیک خود را گسترش دهد و از امنیت و منافع ملی خود در برابر تهدیدات فرامرزی دفاع کند. به بیان سادهتر، جنگ با تروریستها در خارج از مرزها از ورود آنها به داخل کشور و ایجاد ناامنی جلوگیری کرد. این عمق استراتژیک به ایران این توانایی را داده بود که تهدیدات را در فاصله دورتری از مرزهای خود مدیریت و از تبدیل شدن خاک ایران به میدان نبرد جلوگیری کند.
یکی از مهمترین چالشهایی که سیاستهای منطقهای ایران با آن مواجه بوده تبلیغات منفی و هدفمند رسانههای فارسیزبان و خارجی است که هزینههای ایران در منطقه را به عنوان صرف پول ملت برای کشورهای دیگر معرفی کردهاند. شعارهایی نظیر «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» که در سال ۱۳۸۸ مطرح شد، نمونه بارزی از این تلاشها برای دوقطبیسازی و القای تقابل بین منافع ملی و حمایت از محور مقاومت بود. این کارزار تبلیغاتی به مردم القا میکرد که حاکمیت به جای حل مشکلات داخلی و دغدغه رفاه مردم، پی مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر است. درحالی که ثابت شد حضور امنیتی ایران در کشورهای منطقه و هزینهکردهایش چقدر میتوانست در تأمین امنیت کشور مؤثر باشد.
در طول بیش از یک دهه، رسانههای وابسته به غرب با انتشار اخبار و تصاویر جعلی، سعی در تخریب وجهه ایران و القای جنایات جنگی در سوریه داشتند. آنها ادعا میکردند که پول ملت ایران در جیب بشار اسد میرود و این رویه را بهانهای برای تحریم ایران میدانستند. با این حال، با گذشت زمان و آشکار شدن ابعاد واقعی جنگ علیه تروریسم و حمله مستقیم رژیمصهیونیستی به ایران حقیقت کاملاً روشن شد.
******
بهترین فرصت است که پرونده برجام را ببندیم
دکتر فواد ایزدی، کارشناس ارشد مسائل آمریکا در گفتگو با سایت جهان نیوز پیرامون موضوع برجام و اشاره مقامات وزارت خارجه به ادامه حضور ایران در برجام گفت: «زمانی که رئیس جمهور آمریکا و مقامات اسرائیل میگویند ما برنامه هستهای را کاملا نابود کردیم، مقامات ما باید از این فرصت استفاده کنند و بگویند که ما برنامه هستهای داشتیم و به گفته خود ترامپ امروز برنامه هستهای ایران از بین رفته است».
وی افزود: «من اگر جای آقای بقائی باشم هر شخصی از من درباره برنامه هسته ای ایران سوال بپرسد میگویم این برنامه ای است که ایران در گذشته داشته و الان این برنامه از بین رفته است. در این موضوعات اصلا جای بحث و مذاکره وجود ندارد چون در مذاکره دو طرف بده و بستان میکنند؛ آمریکاییها می گویند برنامه هسته ای ایران کاملا نابود شده پس از این جهت ما نمیتوانیم دیگر امتیازی بدهیم. موضوع دیگری هم که وجود دارد امتیاز موشکی است که ما نمیتوانیم بدهیم چون ایران به غزه تبدیل میشود».
ایزدی با اشاره به پرونده هایی که ذیل عنوان برجام قرار بود از بین برود گفت: «در برجام پرونده هایی ذیل عنوان pmd وجود داشت و یکی از دستاوردهای برجام بر این بود که این پرونده ها بسته شود که بعدا هم ذیل اسامی که شورای حکام منتشر کرد مشخص شد که این پرونده ها هم بسته نشده است».
استاد دانشگاه تهران با اشاره به فرصت مناسبی که پیش روی مقامات کشور قرار دارد گفت: «الان یک فرصتی است که کل پرونده هسته ای بسته شود و خود آمریکایی ها هم گفتند که هسته ای ایران نابود شده است. الان اگر مقامات ما بخواهند دوباره این موضوع هسته ای را باز کنند باید مقامات آژانس به ایران بیایند و اثبات شد که آژانس هم قصد جاسوسی از ایران داشته است».
ایزدی همچنین با اشاره به موضوعیت نداشتن برجام گفت: «بهترین فرصت هست که ما پرونده برجام را ببندیم چون خود آمریکایی ها از برجام خارج شدند و قرارداد را از بین بردند. نمیتوانیم از قراردادی که از بین رفته، بندی به عنوان مکانیسم ماشه را استفاده کنیم».
وی در پایان گفت: «بنده متوجه نمی شوم چرا مقامات وزارت خارجه ما به گونه ای سخن می گویند که انگلیس، فرانسه و آلمان بتوانند از بند مکانیسم ماشه استفاده کنند در صورتی که بند مکانیسم ماشه برای قرارداد برجام است و قراردادی که دیگر وجود ندارد صحبت کردن از آن دیگر موضوعیتی ندارد. مشکلی که وجود دارد این است که اشخاصی مثل آقای عراقچی و آقای بقائی چون درگیر برجام بودند، نمی توانند این قرارداد را رها کنند؛ تاکید می کنم الان فرصت بسیار خوبی وجود دارد که کل پرونده هسته ای و پرونده برجام بسته شود».
******
یک خبر دروغ و دو هدف واقعی!
خبرگزاری تسنیم نوشت:
پایگاه خبری اکسیوس در یک خبرسازی هدفمند و دروغین مدعی موافقت مسکو با غنیسازی صفر درصدی در خاک ایران شده است. بر اساس آنچه اکسیوس ادعا کرده، رئیسجمهوری روسیه، به دونالد ترامپ و مقامهای ایرانی اعلام کرده است که از ایده توافق هستهای که در آن ایران هیچگونه امکان غنیسازی اورانیوم نداشته باشد، حمایت میکند.
منابعی که اکسیوس به آنها استناد میکند سه مقام اروپایی مجهولالهویه و یک مقام صهیونیستی بودهاند! بنابراین ادعا، پوتین همین موضع را در تماسهای تلفنی هفته گذشته با دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا و امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه نیز بیان کرده است. خبرسازی اخیر اکسیوس نهتنها از سوی وزارت امور خارجه ایران، بلکه از سوی منابع روسی نیز تکذیب شده است.
سوال اصلی اینجاست که اهداف اصلی اکسیوس از خلق این گزاره کاذب چه بوده است؟ در این خصوص دو نکته مهم وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد:
نخست اینکه اصلیترین اهداف رسانههایی مانند اکسیوس و رویترز تنظیم ابعاد فرامتنی مذاکرات احتمالی هستهای با هدف کمرنگ ساختن و حتی محو خطوط قرمز ترسیم شده از سوی تهران است. در طول برگزاری سلسله مذاکرات هستهای غیرمستقیم ایران و آمریکا در مسقط نیز این رسانهها خبرسازیهای هدفمندی با هدف تقویت مواضع واشنگتن در مذاکرات صورت دادند.
با گذشت زمان مشخص شد بخش اعظم این اخبار در قالب "فیک نیوز" و "اخبار هدفمند" تنظیم شده و سنخیتی با مواضع ایران پشت میز مذاکره نداشته است. نباید فراموش کرد رسانههای آمریکایی و اروپایی چنین اقداماتی را با هدف دیده شدن صورت نمیدهند! در طول دو دهه اخیر رسانههای غربی بخشی از پازل استراتژی فشار حداکثری و مهار حداکثری علیه تهران را به نیابت از نهادهای رسمی و پشت پرده قدرت در کشورهایشان چیدهاند. بنابراین باید در ماورای ادعای دروغین اخیر صورت گرفته از سوی اکسیوس بهدنبال اهداف بزرگتری بود.
هدف دوم اکسیوس از انتشار این اخبار ادعایی القای گزاره " تنها بودن مواضع ایران" در نظام بین الملل است! اکسیوس قصد دارد اینگونه القا کند که حتی روسیه و چین بهعنوان دو شریک راهبردی تهران و دو عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد اساساً برای حق ذاتی کشورمان جهت غنیسازی در خاک ایران اصالت و موضوعیتی قائل نبوده و حتی استناد ایران به اساسنامه آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مفاد انپیتی نیز نتوانسته عزم آنها (پکن و مسکو) را در دفاع از این حقوق ذاتی جلب کند.
این در حالیست که مقامات روسی و چینی بارها اعلام کردهاند از حقوق حقه هستهای ایران وفق اسناد و معاهدات مبنایی در آژانس بین المللی انرژی اتمی حمایت میکنند. قطعاً در راستای ابطال این گزارههای دروغین و القایی باید همکاریهای گستردهتری در چارچوب دیپلماسی عمومی و اطلاعرسانی جمعی میان وزارت خارجه ایران و دو کشور روسیه و چین صورت گیرد زیرا این بازی تبلیغاتی دروغین اما هدفمند غربیها اعتبار مسکو و پکن را نیز در نظام بین الملل و در نزد مخاطبان خاص و عام پرونده هستهای ایران خدشهدار خواهد کرد.



