امواج موشکی ایران علیه اسرائیل، ضربات شدیدی به دشمن وارد آورد که فراتر از تصورات بود و این امید را در دل برخی ایجاد کرد که استمرار این حملات میتوانست به تضعیف محسوس و حتی نابودی اسرائیل منجر شود. با این حال، در طرف دیگر ماجرا، این درگیری آسیبپذیریهایی را در ساختار دفاعی کشور آشکار ساخت و منسوخ شدن برخی مفروضات کلیدی راهبردی ما را برجسته نمود؛ امری که اکنون مستلزم یک بازنگری فوری و جامع در دکترین امنیت ملی کشور است.
در حالی که ایران قدرت تهاجمی کمنظیری از خود به نمایش گذاشت، در حوزه دفاعی ضعفهای قابل توجهی را نیز آشکار کرد. حجم غیرمنتظره عوامل میدانی و گستردگی شبکه جاسوسی اسرائیل در داخل کشور، زنگ خطر را به صدا درآورد. شبکه دفاعی ما، به ویژه در نواحی غربی، آسیبهایی دیده که البته نیازمند بازسازی فوری برای بستن مسیرهای هواپیماهای دشمن است. این آسیبپذیریها، همراه با هدف قرار گرفتن دانشمندان و فرماندهان و حملات سایبری بیوقفه به زیرساختهای حیاتی، نشاندهنده نیاز به انجام اقدامات اصلاحی زیادی در این حوزههاست.
با وجود ضرباتی که متحمل شدیم، چیزی که باید توقع آن را داشت و در هر جنگی طبیعی است، به نظر میرسد که مزیت راهبردی ایران همچنان در تقابل نظامی مستقیم و مبتنی بر قدرت موشکی است. اسرائیل که با اصرار به دنبال آتشبس بود، در نبردهای امنیتی و اطلاعاتی برتری و تبحر خاصی دارد و میتواند در این عرصه به پیروزیهای ویران کنندهای دست یابد. آتشبس کنونی، مرحله جدید و خطرناکی از رویارویی را پنهان میکند، نه آنکه آن را مرتفع سازد. آتشبس به مثابه تغییر میدان جنگ است؛ به معنای پذیرش بازی در زمینی که ما در آن نسبت به غرب، که در دشمنی خود ثابت قدم است، ضعف داریم. پذیرش آتشبس و توقف روند موشکباران شهرها و مواضع دو طرف، عملاً به معنای واگذاری ابتکار عمل به دشمن و اجازه دادن به او برای کشاندن نبرد به حوزهی دلخواهش است، چون به تجربه دریافت که تحمل و طاقت اصابت های پرتابههای ایرانی را ندارد. بنابراین مسیر پیش رو، صرف نظر از پایداری یا عدم پایداری آتشبس، قرار نیست که آسان باشد. درگیری در ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی و شناختی ادامه خواهد یافت.
یکی از سیاستهای اصلی دولت باید این باشد که جامعه را در برابر عملیات روانی دشمن که برای درهم شکستن اراده ملی طراحی شده، ایمن سازد. از آن مهمتر حس امنیت کاذب به مردم پمپاژ نکند. اکنون بیش از هر زمان دیگری، کشور نیازمند کنار گذاشتن تفکرات منسوخ، پذیرش واقعیتهای تلخ میدانی و آمادگی برای یک منازعه ترکیبی و طولانیمدت است. به نظر این یک ضرورت قطعی برای بقا و تمامیت ارضی ایران است، چون دشمنان این کشور با توجه به پیشرفت های عمدتا اقتصادی خود، صبر لازم برای بازیهایی در مقیاسهای زمانی طولانی را ندارند و به محض تعارض منافع، با سرعت، خشونت و پذیرش ریسک وارد عمل میشوند.
این چالش مهیبی که کشور با آن مواجه است، به نظر میرسد که عمدتاً محصول تحولاتی است که پیشتر در منطقه ما رخ داده بود. تضعیف حزبالله و حماس و از دست رفتن سوریه تحت کنترل بشار اسد، عملاً دکترین دفاع پیشدستانه ایران را از بین برده است. اهمیت این تحول، که به معنای از دست رفتن عمق راهبردی ایران است که قبلاً تا سواحل مدیترانه میرسید، در محافل مختلف به درستی درک نشد و نسبت به وقایع سوریه و دیگر موضوعات، تصویر ضعف القا نمود.
بازنگری راهبردی امنیت ملی ایران در پی درگیری اخیر، امری ضروری است. استراتژی پیشین، یعنی ایجاد دولتهای همسو با محور مقاومت برای دور نگه داشتن تهدید از مرزهای کشور و ایجاد قابلیت تهاجم آسان به دشمن، بهترین روشی بود که میتوانست در برابر قدرتهای بزرگ و ثروتمند جهان، امنیت ما را تأمین کند تا جنگ، مانند امروز، به داخل ایران کشیده نشود. امروز نیز اگر ایران خواهان امنیت پایدار است، باید نقشه راهی برای نقشآفرینی مجدد در منطقه ترسیم کند و خود را بار دیگر به مرزهای اسرائیل برساند، چون در حوزه تکنولوژی و داراییهای نظامی، فعلا ایران نمیتواند با غرب رقابت کند. این امر همچنین ایران را باید وادار به ساخت سلاحهای بازدارنده کند، تا عقبماندگیهای سایر بخشهایش را پوشش دهد.
چه آتشبس به ما تحمیل شده باشد و چه ما آتش بس را به آنها تحمیل کرده باشیم، چندان فرقی نمیکند، کشور در معرض تهدید است و نیازمند همت مسئولینی باانگیزه است تا کشور را قوی کنند.
مردم نشان دادند که غیرت ملی یک کشور اصیل را دارند و ملتی واقعی هستند، اما این کافی نیست، باید در زمینه های علمی – نظامی - امنیتی دستاوردهایی داشته باشیم که ورق را در صحنه میدانی عوض کند.



