وقتی عکسهای هیجانانگیزش را در اینستاگرام ببینید، آرزو میکنید ایکاش جای او بودید. ریسههایی از نور دیوارههای آن آویزان است، لیوان چای به دست رو به منظره یک جنگل پوشیده از برف نشستهایم. اما اگر همه اطلاعاتتان از این سبک زندگی محدود به همین عکسهاست، پای صحبتهای این دختر ایرانگرد که همراه با کژال به سفر میرود بنشینید.
شاید فکر کنید چیزی که دارم میگویم، بیشتر شبیه کارتون سفرهای علمی خانم فریزل است که با اتوبوس سحرآمیزش بهجاهای مختلف سفر میکرد و یکجورهایی در ماشینش زندگی میکرد، اما اگر در صفحات مجازی کمی بگردید، پیدا میکنید کسانی را که به این سبک زندگی علاقهمند هستند و حتی صفحاتی را که انواع و اقسام وسایل مربوط به این نوع زندگی، از کاروان تا دستشویی و حمام داخل آن را میفروشند.
از شهرزاد پور جعفری اولین دختر ایرانگرد که تصمیم گرفته با کژال ماشین خود دورتادور ایران و بعدازآن جهان را بگردد، میپرسم چطور شد که به ایرانگردی و این سبک زندگی علاقهمند شدی؟از کجا برای اولین بار جرقه این سبک زندگی به ذهنت خورد؟
میگوید من از بچگی رویای جهانگرد بودن را داشتم و همیشه با کوله به کوهنوردی و سفر میرفتم و این نوع زندگی برای من بسیار جذاب بود به همین دلیل ایده زندگی بهصورت ون لایق به ذهنم خطور کرد و کژال را از کرمانشاه خریداری کردم و شروع به تجهیز آن کردم لازم به ذکر است که هزینه و تجهیز آن بسیار کار سختی بود چراکه ماشین متعلق به چهل سال قبل بود. اما به دلیل لذتبخش بودن این سبک زندگی تمام سختیها را به جان خریدم تا کژال ماشینی که برای من حکم موجود زنده را دارد آماده سفر شود.
ازش میپرسم شما برای سفرهایتان چطور برنامهریزی میکنید؟
میگوید این سبک زندگی من است و سفرهاییم هیچوقت تمام نمیشود و از این سبک زندگی لذت میبرم. معمولاً فصلهای گرم سال به شمال ایران سفر میکنم و فصلهای سرد را به مناطق جنوبی میرویم.
میپرسم شما اکثر نقاط ایران را دیدهاید و خیلی بهتر میتوانید ایران را توصیف کنید. مثلاً ایران از دید من که در تهران هستم، یا کسی که در همدان است، فرق دارد. ایران از دید شما چه شکلی است؟
شهرزاد میگوید سفر در ایران مثل خوردن یک غذا پر از ادویههای مختلف است. هرچه بیشتر بجویاش، مزههای جدید از آن بیرون میزند. من برنامهریزی کردهام در طول مدت کوتاهی ایران را بگردم و بعد سراغ سفرهای برونمرزی بروم. برای اثبات بزرگی ایران همین بس که من یک سال است که ایران را میگردم و هنوز کل استانها را با ماشین نرفتهام. ایران پتانسیلی برای گردشگری دارد که من در این دو سؤال عمیقاً حس کردم.
میپرسم هر شهری برای شما شبیه چیست؟ با چه چیزی در ذهن شما مانده است؟
میگوید مثلاً مردمان سنندج افراد آرامی هستند یا لاهیجانیها خیلی هنردوست هستند.
با توجه به تعریفش از هر شهری میپرسم هر شهری ازنظر غذا و فرهنگ چطور تعریف میکنی؟
میگوید با توجه به تجربیاتم و مطالعاتی که این نوع سفر کردن مجبورم کرده است درباره گردشگری انجام دهم بخش قابلتوجهی از توریستها یا گردشگران ایرانی باهدف تجربه طعمهای جدید راهی سفر میشوند اما گردشگری غذا و سلامت در ایران چندان مورد اقبال عمومی نیست و اکثر رستورانها و سفرهخانهها به عرضه تعداد محدود مشخص غذا اکتفا میکنند و گاها در طول سفر دیدهام توریستهای خارجی شکایت میکنند. درصورتیکه ایران در زمینه خوراک و غذا هر شهر و استانی غذاهای محلی،شیرینی و نوشیدنیهای خاص خود را دارد که من در صفحه اینستاگرام سعی کردم با سفر به هر شهری برخی از غذاهای محلی آن استان یا شهر را به نمایش دربیاورم.
درواقع یک خانواده بدون توجه به اینکه به کدام نقطه از کشور سفر میکنند، میتوانند مطمئن باشند که غذاهای محلی بینظیر و خاطرهانگیزی در مقصد انتظارشان را میکشد اما متأسفانه تاکنون این ظرفیت عظیم موردتوجه قرار نگرفته و تبدیل به یکی از جاذبههای گردشگری ایران نشده است.
مثلاً گیلان علاوه بر جغرافیای سرسبز و مردم خونگرم، غذاهای محلی همچون میرزاقاسمی، مرغ فسنجان یا مرغ لاکو، باقلاخوروش (خورش باقلی)، تورش تره، خوتکافسنجان، کولی، کویی خوروش (خورش کدوحلوایی) سیرقلیه و آلومسما دارد که از میان آنها تنها میرزاقاسمی شناخته شده است و در برخی رستورانهای سنتی عرضه میشود و برای تجربه طعم غذاهای محلی، حتماً باید به گیلان سفر کنید.
یا در جنوب ایران در جزیره قشم و آن خانههای محلی با آشپزهای بومی همسفرهای با غذاهای رنگارنگ محلی پهن است که اهل سفر از آن چشمپوشی نمیکنند و گردشگران حتی سری به خانههای محلی این جزیره میزنند و تجربه طعمهای جدید غذاهایی همچون خوراک کلمبا، موفلک، خوراک ماهی کباب، زیتون و ده ها نوع غذای محلی خوشمزه دیگر که با ادویههای محلی مخلوط و پخته میشوند را از دست نمیدهند.
در قسمت مرکزی ایران اما عطر «قیمه نثار» در محلههای قزوین میپیچد و دل هر گردشگری را آب میاندازد که از گوشت بره، پیازداغ، رب گوجهفرنگی و پوست پرتقال تهیه و آن را با برنج، زرشک، خلال بادام و پسته و زعفرانسرومیکنند.
در بخش شمالی کشور، چکدرمه و هلی آش از مشهورترین غذای ترکمنها است که با دوغ شتر سرو میشود و برای التیام سل، ناراحتیهای معده و فشارخون مفید است و البته استان گلستان به نانهایی همچون بیشمه (نانی شبیه زولبیا و بامیه) و بوروک قاتلاما، اکمک، چافاتی و پوسیق نیز شهرت دارد. با این همه تنوع اگر به غذاهای دریایی با تهمزه هندی علاقه دارید، میتوانید در بندر سیراف لذت دوپیازه میگو را بچشید یا اگر عاشق کباب هستید به استان چهار محلا و بختیاری سفر کنید.
از او میپرسم اگر کسی بخواهد اینطوری زندگی کند، به او چه میگویید؟
میگوید به او میگویم اگر واقعاً مجنون این سبک زندگی هستی، دنبالش برو. قطعاً سختیهایی دارد که تا کسی تجربه نکند، اصلاً نمیتواند درکش کند، ولی اگر عاشق این سبک زندگی باشی، برایت آسان میشود. زیاد هستند کسانی که میگویند ما آرزویمان است اینطوری زندگی کنیم و به همه آنها میگوییم اول یک سفر با چادر بروید که بالای ۱۰ روز در سفر باشید. بعد دوباره فکر کنید و ببینید میتوانید همه بندهای خودتان را از زندگی شهری پاره کنید.
آخرین سؤالی که از او میپرسم، این است که به نظرش ویژگی اصلی این نوع زندگی چیست؟
میگوید فکر میکنم این سبک هرلحظه و ثانیهاش «زندگی در لحظه» را گوشزد میکند. حرفهایش که تمام میشود و خداحافظی میکند، به صفحه اینستاگرامش رفتم و دوباره عکسهایش را دیدم. سعی کردم این بار با دید دیگری به آنها نگاه کنم تا داستانش پشت عکس را تصور کنم. داستانی پر از رنگ، خاطره و سختیهای آسان.