روایتی از آخرین روز زندگی «احمد شاه مسعود»

گروه جهان الف،   3990619035

در این مطلب روایت همسر احمد شاه مسعود از آخرین روز زندگی مسعود در کنار وی و فرزندانش را می‌خوانید.

روایتی از آخرین روز زندگی «احمد شاه مسعود»

به گزارش فارس، 18 شهریور سالروز شهادت احمد شاه مسعود فرمانده شجاع افغان است که در سال 1380 خورشیدی توسط 2 تروریست عرب در افغانستان به شهادت رسید.

به فاصله چند روز پس از شهادت وی حادثه 11 سپتامبر رخ داد و پس از آن آمریکا به افغانستان حمله کرد و طومار طالبان برچیده شد و دولت انتقالی در این کشور بر سر کار آمد.

در مورد ویژگی‌های سیاسی و نظامی احمد شاه مسعود تا کنون مطالب فراوانی منتشر شده اما به ویژگی‌های اخلاقی و زندگی اجتماعی مسعود تا کنون کمتر پرداخته شده است.

«صدیقه مسعود» همسر احمد شاه مسعود از جمله کسانی است که علاوه بر بیان ویژگی‌های نظامی و سیاسی مسعود از سجایای اخلاقی و اجتماعی وی نیز سخن گفته و خاطرات خود را در قالب کتابی با نام «احمد شاه مسعود، روایت صدیقه مسعود» منتشر کرده است.

صدیقه که احمد شاه مسعود او را «پری» صدا می‌زد فرزند جنگ است و در افغانستان به دنیا آمده؛ در 17 سالگی و در اوج جنگ به صورت بسیار محرمانه با مسعود 34 ساله ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر و 5 دختر است.

روایت همسر احمد شاه مسعود از آخرین روز زندگی مسعود در کنار وی و فرزندانش بسیار جالب و خواندنی است.

31 اوت بود. دو خبرنگار کذایی با گروهی از «برادران همکیش» دره را به قصد «خواجه بهاء الدین» ترک کردند. قاتلان 9 روز تمام مصرانه از وزارت امور خارجه مجوز دیدار با شوهرم را طلب کردند.

عملیات بسیار وسیعی در «قندوز» در حال اجرا بود و او قبل از رفتن به تاجیکستان از خواجه بهاءالدین هم رد می‌شد.

آن روز صبح مه هنوز به اندازه کافی محو نشده بود و بالگرد امکان پرواز نداشت؛ برای صبحانه یک نان خطایی، (نوعی شیرینی که برای درست کردن آن خمیر را ورق ورق می کنند و بین آن مقدار زیادی پنیر سفید می‌گذارند)، آوردم.

از من خواست از زنی که آن را برایش آورده بخواهم با ما غذا بخورد، همیشه همسایه‌هایمان برای او چیزهای خوردنی درست می‌کردند و از این که می‌دیدند او از خوردن آنها لذت می‌برد، بسیارخوشحال می‌شدند.

نان خطایی را در حضور زن چشید؛ مؤدبانه بدون این که به روی خودش بیاورد که نان خطایی سوخته و خراب شده، از او پرسید: «خودت آن را درست کرده‌ای؟» و زن جواب داد «نخیر زن برادرم آن را درست کرده».

آن روز چقدر خندیدیم! آمرصاحب (مسعود) بسیار خوشحال بود. بعد از ظهر در اتاق بودم که صدای بلندش را شنیدم: «پری! پری!» او عادت داشت وقتی وارد باغ می‌شد مرا صدا کند.

از پنجره خم شدم. در حالی که سرش را به طرف بالا گرفته بود گفت: «مه، خیلی زیاد بود، فردا اینجا را ترک می‌کنم.

دوربین فیلمبرداری را بردار و بیا پایین، می‌خواهم از شما فیلم بگیرم.

هنگامی که به تراس رفتم، دوربین را از دستم گرفت و از من خواست سوار الاکلنگ شوم و از من فیلم گرفت، بعد از بچه‌ها فیلم گرفت و در آخر او بالای الاکلنگ رفت و من از او فیلم گرفتم، از صنوبر خواست برایمان چای بیاورد.

بعد به نوبت با احمد، فاطمه، مریم، عایشه، نسرین، زهره (فرزندان مسعود) و بچه‌های صنوبر فیلم گرفتیم. زیر درختان هوا عالی بود، سیب‌ها هنوز نرسیده بودند اما بوی عطرشان به مشام می‌رسید.

با خودم فکر کردم: «به زودی می‌توانم مربا درست کنم.»؛ ما یک خانواده خوشبخت بودیم، پایان تابستان بود و پایان زندگی او.

شب که شد برایش انگور سنگونه آوردم. (سنگونه دهکده‌ای در پایین «جنگلک» واقع در «دره پنجشیر» است و بهترین انگور پنجشیر در آنجا به عمل می‌آید).

آن را با لذت خورد و بعد رو به طارق (برادر زن احمد شاه مسعود) کرد و گفت: «لطفا یک خوشه دیگر برایم بیاور، شاید این آخرین باری باشد که از آن می‌خورم» و با دیدن چشمان حیرت زده ما اضافه کرد: وقتی که از خواجه بهاء الدین برگردم، حتما فصل تابستان تمام شده است.

شب که شد مثل معمول آخرین دورش را در باغ زد تا با نقاط مختلف آن ارتباط برقرار کند.

هیچ وقت آرام و قرار نداشت، مدام می‌خواست از نزدیکانش خبر بگیرد و از آن چه در جبهه و یا در خارج کشور می‌گذشت مطلع شود.

منتظر نشدم بیاید و به اتاق رفتم؛ وقتی وارد اتاق شد رو به من کرد و گفت: «پری به من نگو که الان می‌خواهی بخوابی! زیبایی ماه کامل را در آسمان دیده‌ای؟ شب به این زیبایی را دیگر هرگز نخواهی دید.

امروز وقتی گریه می‌کنم به او می گویم: چرا مرا آگاه نکردی، این تو بودی که دیگر نمی‌بینمت نه شب!» دستم را گرفت و با هم به باغ رفتیم.

برایم توضیح داد: اینجا را می‌بینی، دوست دارم اینجا فلان گل را بکارم و فلان درخت بکارم.

برایم اشعاری را از بر خواند و تا نیمه شب در باغ گردش کردیم.

فردای آن روز جلوی پنجره نشست؛ آنجا 2 صندلی گذاشته بودم چون اتاقمان در طبقه اول قرار داشت و من مایل نبودم مردانی که از خانه محافظت می‌کنند، مرا ببینند و برخلاف او در راه منزل و یا کنار در ورودی آن هرگز توقف نمی‌کردم.

از من خواست بیا پیش من. گفتم: اما مردها آن پایین ایستاده‌اند. گفت: مهم نیست، بیا منظره را با من تماشا کن. دستم را گرفت و با من در مورد موضوعات گوناگون صحبت کرد.

چند لحظه بعد، وقتی برای آماده کردن صبحانه خواستم او را ترک کنم، مانع من شد. تا کنون چنین عکس‌العملی از او ندیده بودم. بعد از صرف صبحانه، به اتاق احمد رفت و مرا صدا زد. وقتی به او ملحق شدم دفترهای پسرمان را به من نشان داد و گفت: احمد درس‌هایش را از حفظ برایم خواند، من نمی‌دانستم که او تا این حد پیشرفت کرده است.

دخترها هم به ما پیوستند و او دوباره تکرار کرد که تا چه حد از داشتن بچه‌هایی به این زرنگی خوشحال است؛ در آن لحظه من خوشبخت‌ترین همسر و مادر دنیا بودم.

گفت: «پری من دارم می‌روم.»

این آخرین باری بود که اسمم را از زبان او می‌شنیدم، طبق معمول رفتم و به نرده‌های پاگرد تکیه کردم. زمانی که از پله‌ها پایین می‌رفت نگاهش را از من بر نمی‌داشت مثل همیشه به تراس اتاقمان رفتم تا خارج شدنش از خانه را تماشا کنم.

به آرامی از پله هایی که از میان باغ می‌گذشت و در حالی که عقب را نگاه می‌کرد، پایین رفت.

به شوخی و با اشاره به او فهماندم: «جلوی پایت را نگاه کن، بالاخره خواهی افتاد.» او با علامتی به من جواب داد: «نگران نباش.»

تا آخرین پله مرا نگاه کرد و من با خودم می‌خندیدم و به مجاهدین فکر می‌کردم که فقط او را می‌دیدند. روی هر پله رویش را به طرف من می‌چرخاند.

بار دیگر با نگاه هایمان از هم خداحافظی کردیم. زمانی طولانی بعد از رفتنش هنوز لبخند می‌زدم...

yektanetتریبونخرید ارز دیجیتال از والکس

پربحث‌های اخیر

    پربحث‌های هفته

    1. بازی با کلمات

    2. کوچه زیباکلام هنوز تیر چراغ برق دارد؟!

    3. ۳۲ هزار مجوز استخدام فرزندان شهدا و ایثارگران اخذ شد

    4. اعتراض حواله داران پژو پارس به افزایش قیمت ۴۰۰ میلیونی

    5. حمایت اژه‌ای و رئیسی از طرح عفاف و حجاب فراجا/ انتقاد تلویحی روزنامه اصولگرا از حسین شریعتمداری

    6. توافق جدید ایران و آمریکا چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

    7. رئیسی هم به گشت ارشاد تذکر داد؟/ روایت فضائلی از علت تاکید رهبری بر وحدت

    8. یادداشت حسین شریعتمداری؛ دوستانه با برادر فضائلی

    9. گزارش میدانی از طرح نور فراجا

    10. مجلس مقابل این اقدام بایستد

    11. اطلاعیه شماره ۳ فراجا درباره اجرای «طرح نور»  

    12. نحوه رفتار متفاوت فروشندگان در برابر پوشش حجاب مشتریان

    13. منظور: افزایش دائم دستمزدها به ‌رفاه مردم کمک نمی‌کند

    14. رادان:‌ طرح نور با قوت ادامه دارد

    15. چرا این همه " در پوستینِ خَلق" می افتیم؟!

    16. تاکید رئیسی بر اجرای قانون عفاف و حجاب

    17. وقتی «بوقلمون» هم مقابل «رضا پهلوی» کم می‌آورد!

    18. واکنش بلینکن به حادثه اصفهان/ به مجازات ایران پایبند هستیم!  

    19. این ابهامات مناقشه‌برانگیز را برطرف کنید

    20. وزارت راه در شناسایی خانه‌های خالی مسئول است

    21. سردار حاجی زاده با تسلیحات قدیمی و حداقلی به اسرائیل حمله کردیم /از موشک های هایپرسونیک ۲ استفاده نشد

    22. برخی مسئولان بدلیل کارهای بی‌قاعده در زمینه حجاب تذکر گرفتند        

    23. واکنش مشاور قالیباف به حواشی اخیر گشت ارشاد/ روایت ظریف از علت عدم مذاکره با ترامپ

    24. حضور حسین حسینی در دادسرای فرهنگ و رسانه با شکایت فراجا

    25. موضع رئیس عدلیه در خصوص ورود فراجا به مسئله حجاب/ اژه‌ای: در قضیه حجاب می‌توانیم بگوییم «کی بود کی بود، من نبودم؟»

    آخرین عناوین