«اسبها هنوز در من شیهه میکشند!»
نویسنده: محمدرضا آریانفر
ناشر: نشر هیلا؛ چاپ اول 1397
216صفحه، 21000 تومان
****
محمدرضا آریانفر که علاوه بر داستاننویسی به نمایشنامهنویسی نیز اشتغال دارد و مجموعه نمایشنامههای «مکث روی ریشتر هفتم» و «دل و دشنه» و کتابهای داستانی «زهور»، «نقل آخر»، «رقص با توفان»، «خودم را در کوچههای اصفهان گم کردهام» و «بانوی مه» را در کارنامه دارد، «اسبها هنوز در من شیهه میکشند!» را در قالب رمانی خانوادگی-اجتماعی منتشر کرده است.
اثر حاضر، رمانی است روان با ساختاری شامل دو بخش اصلی به نامهای «پاییز قبل از خاکسترشدن من میآید!» و «تنها باد از آتش چشمهای تو خبر دارد!» که هر کدام شامل هفت پردهاند. این دو فصل را مقدمهای در شرح داستان مدهآ کامل میکند. شورانگیز آرمان، یکی از شخصیتهای اصلی داستان، در زندگی خود و داستان مدهآ اشتراکاتی مییابد که باعث میشود با این زن افسانهای همذاتپنداری کند. به موازات روایت زندگی شورانگیز با همسرش، بخشهایی از نمایشنامهی مدهآ نیز روایت میشود. چرا که گروهی از جوانان هنرمند در پارکینگ ساختمان محل زندگی او در حال تمرین این نمایش هستند. این درآمیختگی سرنوشت دو زن در دنیای واقعی و جهان ذهنی شوری، همزمان به پیش میروند. داستان اسطورهی مدهآ که در آغاز، داستانی فرعی به نظر میرسد که تنها به دلیل شباهتی که شورانگیز حس میکند، پیگیری میشود، کمکم به متن اصلی داستان تبدیل میشود و با زندگی واقعی گره میخورد. تا جایی که شوری خود را در لباس بازیگر نقش مدهآ تصویر میکند و دیالوگهای او را از بر میداند. مدهآ از زبان شوری سخن میگوید و به جای او تصمیم میگیرد. در پایان داستان گویی شوری با مدهآ یکی شده است. او گاه با همسر و اطرافیانش صحبت میکند و گاه دیالوگهای مدهآ را در ذهنش مرور میکند و بر زبان میآورد: «من بر آنچه پس از این به انجام خواهم رساند میگریم، زیرا فرزندانم را به قتل خواهم رساند. هیچ کس نمیتواند آنها را نجات دهد. پس از آن که خانهی یاسون را پریشان ساختم، و نامقدسترین اعمال را به انجام رساندم، از خون کودکانی که دوستشان میداشتم، پرواز میگیرم و این سرزمین را ترک میگویم!»
خط روایت در هر پرده و حتی در میانهی یک پرده عوض میشود و هر بار با یکی از شخصیتهای اصلی همراه است. علاوه بر شوری، همسرش سالور آتش و دوست قدیمیاش کامیاب ظریف نیز زاویهی نگاه راوی را تغییر میدهند. در مقابل شوری نیز زنی به نام رویا قرار دارد که عشق قدیمی همسرش است و تلاش میکند تا دوباره پس از پانزده سال به زندگی آنها وارد شود. این سرآغاز درهم پیچیده شدن اتفاقات تازه در زندگی همهی این آدمهاست. داستان روایت مثلثهای عشقی تو در تو است؛ از سویی در گذشته، سالور و کامیاب هر دو از دوستداران رویا بوداند و از دیگر سو و در زمان حال، این رابطهی شوری، سالور و رویاست که مثلث عشقی دیگری میآفریند. شخصیتهای داستان به موازات حضور و مواجهه با هم، در دنیای ذهنیشان نیز سیر میکنند و خط داستان را به پیش میبرند.
شوری که در کودکی خاطرههای شیرینی از ارتباط حسی و عاطفی قوی با اسب محبوبش، ماهو، دارد، مهمترینِ این خاطرات را به یاد میآورد؛ حادثهای که در آن ماهو رم میکند و او را به زمین میاندازد. پای اسب میشکند و برای خلاصکردنش از زجر کشیدن، سرش را میبرند. شورانگیز هرگز این صحنه را از یاد نمیبرد و این خاطره سرآغاز شکلگیری ماجراهایی است که مسیر زندگیاش را تغییر میدهند. این آزاردهندهترین خاطرهی کودکی هر جا که ذهن شورانگیز دچار بحران و استرس میشود، رخ مینمایاند و موضوع را حادتر و پیچیدهتر میکند: «از همه چیز وحشت دارم. از سایهی خودم روی دیوار هم میترسم. از دیوارها میترسم. نمیتونم به کسی بگم که اسبها دارن چه بلایی سر مغزم میآرن. حتی اگه به سالور و بچههام بگم، فکر میکنن که دیوانه شدهم. اون روز به آرزو گفتم که اسبها دوباره برگشتهن، چپچپ نگاهم کرد. وقتی ازش خواستم که دست بذاره روی سرم تا چهارنعل رفتن اسبها رو توی سرم حس کنه از اتاق زد بیرون. برای همینه که هیچ وقت پا توی باغ وحش نمیذارم. رو به روی آینه که میایستم گلهای اسب پشت سرم قطار میشه. کسی باور نمیکنه وقتی موهام رو شونه میکنم، ماهو یالهاش رو میریزه رو شونهم که شونهشون کنم. ايـ ... ایـ ... این همه اسب!»
«اسبها هنوز در من شیهه میکشند!» زمان و مکان مشخصی دارد؛ زمان امروزین و مکان آشنای داستان که سعادتآباد تهران است، نقش پرسوناژگونهای ندارند و با در حاشیه قرار گرفتن، تمرکز نگاه و توجه خواننده را به موضوع اصلی و خط داستانی جلب میکنند. رمان، در فضایی شهری میگذرد و درتلاش است تا اتفاقات روزمره و تکراری این نوع از زندگی را منعکس کند. رابطهها نیز درگیر مسایل آشنای این روزها هستند: بازگشت عشقی قدیمی و همراه، خیانت، روابط موازی، دوستی قدیمی و حمایتگر، همسری با بیماری روانی و مشکلات عصبی که گویی حق داشتن رابطهی موازی را به شوهر میدهد و ... . داستان این رمان بیش از هر چیز درگیر همین بایدها و نبایدهای مجهول و منعطف اجتماعی و خانوادگی است.