آنچه در حال حاضر به نام روز وحدت حوزه و دانشگاه در کشور شاهد هستیم، برگزاری مراسمی کلیشهای، تکراری و فاقد تاثیر و صرفاً براساس اسقاط تکلیف از سوی اشخاص و نهادهای مسوول است؟! اما «وحدت حوزه و دانشگاه آنچه که باید باشد را فرسنگها با آن فاصله داریم چرا:
از امتیازات حوزههای علمیه این بود که مدرکگرا نبود، فهم عمیق مباحث و موضوعات، محور تدریس و یادگیری بود. رابطه استاد و شاگردی همراه با احترام اما با بحث آزادانه، نقادانه حتی مرزهای عقیدتی را در بر میگرفت اما استاد شرح صدر و تسامح و مدارا داشت، پرسشها را گوش میکرد و پاسخهای لازم را میداد . «مباحثه طلبگی» از این جهت زبانزد بود. نه طلبه و پرسش کننده نگران تکفیر و انگ و برچسب زدن بود و نه فضای عمومی حوزه چنین شرایطی را ایجاب میکرد. «استاد و طلبه» عاشق کارشان بودند.
تبلیغ دین، دعوت مردم به اسلام و ملجا و زبان مردم بودن را برای خود افتخاری میدانستند. این درک نسل جوان دوران انقلاب از حوزههای علمیه بود.
دانشگاهها که نمونهای از مدارس و آموزش عالی چون در سایر کشورهای دیگر بود، عهدهدار تربیت و پرورش و سواد و مهارتآموزی جوانان برای اداره کشور و مدیریت عالمانه آن بود. دانشگاه اگرچه قدمت و سابقه دیرین در ایران زمین داشته است اما در شکل و فرم کنونی محصول غرب و بسیاری از کتب و دروس آن ترجمه آن دیار است. دانشگاه و مراکز آموزش عالی بر پایه مدرکگرایی، استاد و شاگردی، ترم و نمره، تحقیق و پژوهش، و طی درجات و مدارج تحصیلی بالاتر طبق استانداردهای علمی برای استادان و دانشجویان از طریق آزمون بوده است. اینها نظامات آموزش عالی بوده است.
با این همه برابر نظرسنجیهای معتبر «استادان دانشگاه» در زمره اولین گروههای مرجع در نزد ایرانیان هستند و این یک اعتبار و فرصت بزرگ برای آموزش عالی و حوزه علم و دانشگاههاست.
قرار نبوده و نیست حوزه چون دانشگاه یا دانشگاه چون حوزه شود. قرار بر این بوده و هست که این دو «روحانیون - دانشگاهیان» به عنوان نخبگان و سرآمدان جریان فکری و روشنفکری کشور بهجای نفی و تخریب همدیگر، نقد سازنده و همکاری مشترک داشته باشند. هیچکدام قرار نیست جای دیگری را تنگ یا بگیرد. کشور به هر دو نیاز دارد. نظامات و سلسله مراتب هر کدام برای خود محترم و معتبر است. آمد و شد و رفاقت و دوستی ابتداییترین نشانه این وحدت میان حوزه دانشگاه است. همکاریهای مشترک علمی و پژوهشی گام بعدی است. البته که هر دو نهاد باید در آسیبشناسی خود و برطرف کردن تقاط ضعف اقدام نمایند، اما با این همه چند مساله مهم و بیجواب باقی مانده است؟
اول آنکه دستاورد این سالهای از وحدت حوزه و دانشگاه چیست؟ چه منافعی برای کشور و نظام آموزشی در حوزه و دانشگاه داشته است؟
دوم آنکه علل نازایی ناتوانی در نظریهپردازی و نظریهسازی حوزه و دانشگاه در پاسخگویی به مسائل راهبردی و مبنایی کشور چیست؟
سوم آنکه وحدت عملی حوزه و دانشگاه در حلقه درس علامه طباطبایی و پروفسور هائری کوربن فرانسوی تجلی یافت. این حلقه از فلاسفه، فقها و مجتهدان و استادان برجستهای چون استاد شهید مرتضی مطهری، سیدحسین نصر، داریوش شایگان، ابراهیمی دینانی، ... را شامل میگردید و «اصول فلسفه و روش رئالیسم» که نقد عالمانه لیبرالیسم و مارکسیسم دو مکتب فکری مسلط آن زمان بود محصول آن حلقه فکری بود که امروز ما به چنین حلقههای علمی - فکری مشترک نیازمند هستیم که بهشدت جای آن خالی است!.
اگر مسائل فوق حل شد و به این پرسشها مبرم پاسخ عالمانه، مستدل و باورپذیر بهدور از برچسب زدن، انگ زدن، تکفیر کردن از سوی دانشگاه و حوزه داده شد آنگاه میتوان از «وحدت حوزه و دانشگاه» سخن گفت که اگر این اتفاق صورت گیرد ثمرات فرخندهای برای کشور خواهد داشت.