«هیچکس هرگز گم نمیشود»
نوشته: کاترین لِیسی
ترجمه: ملیحه بهارلو
ناشر: چشمه، چاپ اول 1401
247 صفحه، 135000 تومان
***
رمان «هیچکس هرگز گم نمیشود» اولین اثر کاترین لِیسی نویسندهی جوان آمریکایی متولد 1985 است که به محض انتشار توانست نظر مخاطبان و منتقدین را به خود جلب کند، چندان که نیویورک تایمز نثر این نویسنده را خیالانگیز و در عینحال ترسآور خواند. لِیسی در چهار رمان بعدیِ خود بر این مطلب صحه گذاشت که در عین اینکه خواننده را به وجد میآورَد، همزمان در دلش بیمی میافکند که حتی تا پس از اتمام کتاب همراه اوست. او از اینکه شخصیتهایی با جنبههای مختلف روانپریشانه و با غرایز سرکش بیافریند هراسی ندارد و از تمامی جسارت و پویایی ذهن خود برای چنین آفرینشی بهره میگیرد. این استقلال و تهور، او را در نزد خوانندگانش محبوب و یگانه ساخته و کتاب «هیچکس هرگز گم نمیشود» به شکلی بارز این روحیات خاص نویسنده را نشان میدهد.
کاترین لِیسی در نمایش ماجراجوییهای قهرمان داستانش ذرهای تعلل به خود راه نمیدهد و از همان سطرهای آغازین کتاب مشخص میشود که این شخصیت چه مسیر پرحادثه و پر پیچ و خمی را خواهد گذراند. البته کیفیتِ این سفر طولانی بهراحتی قابل پیشبینی نیست، زیرا شخصیت اصلی رمان وجوه متعدد، لایه لایه و پیچدرپیچی دارد که گمانهزنی دربارهی او را دشوار میسازد. این زن در پی یافتن جای بهتری برای زندگی از خانه و همسرش جدا میشود و کشوری دیگر را برای سکونت برمیگزیند که فرهنگ و فضای اجتماعی متفاوتی از زادگاهش دارد.
یکی از ویژگیهای منحصربهفرد داستان تصمیمگیریهای لحظهای قهرمان آن است. وقتی الیریا عزم سفر میکند، به نظر میرسد بسیار برقآسا و ناگهانی به چنین قراری با خود رسیده است. در طی مسافرت نیز همه چیز آنی و در یک دم رخ میدهد و او دربارهی مسائل مختلف، درنگ و تأمل چندانی نشان نمیدهد؛ گرچه راه بسیار طولانی، پرخطر و سرشار از وقایع غیرمترقبه است. تجارب زیستی گذشته که به شکل فلاشبکهایی در طی رمان فراخوانده میشوند هم روی «در لحظه زندگی کردن» این شخصیت مهر تأیید میزنند. معمولاً مسألهای در زندگی او وجود نداشته که نیازمند تفکری طولانی و عمیق باشد و الیریا اغلب از آنی زیستن و عصیانگرانه بر شرایط مختلف شوریدن، لذت برده است و این تبدیل به بخشی جداییناپذیر از سبک زندگیاش شده است؛ چنانکه در روابط زناشوییاش هم تابع چنین رویهای بوده و به همینخاطر نتوانسته ازدواجی پایدار و بادوام داشته باشد.
الیریا در قدم اول نشان میدهد که تفاهم چندانی با آدمهای کشوری که به تازگی وارد آن شده، ندارد. اما در مراحل بعد این سوءتفاهم دامنهای به مراتب گستردهتر پیدا میکند و شامل تمام روابط او با دنیای اطرافش میشود. ارجاعات به گذشته حکایت از نوعی بدفهمی میان او و خانوادهاش دارد و این مسأله حتی دربارهی اسم او نیز صدق میکند؛ مادرش او را الیریا نامیده که شهری در اوهایوست که هرگز به آنجا نرفته بوده و آرزوی دیدنش را داشته است. زن همین موضوع را شاهدی بر عدم تفاهم میان خود و مادرش میداند و معتقد است هرچه با او بیشتر زیسته عمق این نفهمیدنها بیشتر شده و اختلافاتشان شکل بغرنجتری به خود گرفته است. دربارهی همسر نیز وقایع مشابهی رخ داده و الیریا را به این نقطه رسانده که به جایی دور و گم برای ادامهی زندگی پناه ببرد. حالا که با آشنایان به توافقی نسبی هم نرسیده، شاید با غریبهها بتواند به نوعی همزیستی مسالمتآمیز برسد، گرچه سیر اتفاقات خلاف این مطلب را ثابت میکند.
سفر از قارهای به قارهی دیگر به خودی خود میتواند حواشی و دردسرهای بسیاری به همراه داشته باشد، اما روحیات خاص الیریا این مسأله را صدچندان پیچیدهتر میسازد. در طی راهی دراز تا رسیدن به مزرعهای که قرار است در آن سکنی گزیند، به او توصیه میشود از ایستادن در محلهای خطرناک و ارتباط با آدمهای مشکوک، از جمله مردانی که مترصد سوار کردن غریبههایی همچون الیریا هستند، پرهیز کند. اما او بیاعتنا به هشدارهای دیگران راه خود را میرود و میکوشد با آزمون و خطا به نتیجه برسد. چنین ماجراجوییهایی است که بر شدت هول و هیجان وقایع داستان میافزاید و در عین انرژی بخشیدن به مخاطب برای دنبال کردن قصه، او را مقهورِ راه پرپیچ و خمی میکند که الیریا با جسارت و عصیانگریاش آن را رقم زده است.
کاترین لِیسی میکوشد قهرمانش را در دل موقعیتهایی ابزورد قرار دهد؛ چیزی که به نظر او خاصیت جهان امروز و روابط پیچیدهی حاکم بر آن است. اغلب اتفاقات و گفتوگوها سرشار از نوعی معناباختگی و پوچی هستند که از عدم فهم درست و کامل انسانها دربارهی یکدیگر نشأت میگیرند. هر یک از آدمهای قصه در دنیای رؤیاهای خود چنان غرقاند که قادر به ایجاد تعاملی مؤثر با دیگران نیستند و اغلب به پرسشهای آنان پاسخی معقول و منطقی نمیدهند. لِیسی میخواهد در این رمان مجموعهای از شخصیتها و روابط را بسازد که نمایندهی جهانی هستند که هیچکدام از اجزایش با هم به درک متقابل نمیرسند و از برقراری رابطهای معنادار، هرچند کوچک و کوتاه، عاجزند. جهانی که گم و پیدا شدن آدمها در آن بیمعنی به نظر میآید. آنها هرکجا که باشند در عین آشنایی و نزدیکی، با هم بیگانه و از یکدیگر دورند.