فیلم ایرانی نماینده فرانسه شد !!
روزنامه وطنامروز نوشت:
فرانسه فیلم «یک تصادف ساده» به کارگردانی جعفر پناهی را به عنوان نماینده آن کشور برای شرکت در مراسم اسکار ۲۰۲۶ انتخاب کرد؛ فیلمی که هنوز حتی در خود فرانسه هم اکران نشده و هم کارگردانش ایرانی است و هم داخل ایران البته به طور زیرزمینی ساخته شده و هم در کل ماجرای آن، حتی یک کلمه اشارهای به کشور فرانسه وجود ندارد. با شنیدن همین خبر یک جملهای باید بپذیریم که دیگر از این پس باید خودمان را آماده ورود به عصر جدیدی از مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کنیم. تا به حال چند بار در تاریخ سینما سابقه داشته یک کشور اروپایی، آن هم یکی از اصلیترین مدعیان مراسم اسکار، فیلمی از یک کشور دیگر را به این مراسم بفرستد؟ آنها همه تعارفات را کنار گذاشتند و دارند با لحنی صریح، تمام آن چیزهایی را فریاد میزنند که در داخل ایران، مخالفان گرایش به سمت نهادهای غربی سینما از جمله جشنها و جشنوارهها، سعی در اثبات آن با هزار و یک استدلال داشتند.
مساله نخل طلای جعفر پناهی البته تنها یکی از دهها مورد واضح و بیتعارفی است که در سالهای اخیر اتفاق افتاده و هر کدام به تنهایی میتوانند خط بطلانی بکشند به تمام سفسطههای پیشین جهت انکار سیاسی بودن این رویدادها اما اینکه فرانسه فیلمهای خودش را کنار بگذارد و چنین فیلمی را به مراسم اسکار بفرستد، نکته جدیدتر و جدیتری به ما میگوید؛ غرب نهتنها شمشیرش را برای ایران از رو بسته، بلکه اولویت اصلیاش را ایران قرار داده است. این قضیه قطعاً به مسائلی بیرون از عالم سینما هم ربط پیدا میکند اما به هر حال نوع مواجهه ما با این موضوع، چه از موضع سینمای ایران و چه جامعه ایران، باید بهروزرسانی شود. دیگر تلاش برای به اثبات رساندن سیاسی بودن این جشنها و جشنوارهها بیهوده است و خود غربیها دارند علنا فریاد میزنند که سیاسی هستند. مقصر دانستن ایران در این زمینه هم به وضوح چرند و پرندی بیش نیست. ما چه کرده بودیم که مستحق حمله نظامی باشیم و پس از آن مکانیزم ماشه چرا علیه ما فعال شد؟ در مساله خصومت فرهنگی غرب با خودمان هم همانقدر مقصریم! گناه ما تنها این است که در نقطه مهمی از جغرافیای جهان قرار داریم و کشورمان بزرگ است و منابع مهمی از انرژی هم دارد.عجیب است که پای این مباحث را باید به بحثی درباره سینما هم باز کرد اما چه بخواهیم و چه نخواهیم، کار دنیا به اینجا کشیده.
یک نکته مهم دیگر، مساله نفوذ است. اینکه فیلم جعفر پناهی در کن جایزه گرفت، نهتنها سیاسی بودن این رویداد را ثابت کرد، بلکه ارسال آن تحت عنوان نماینده فرانسه در اسکار، خارجی بودن بسیاری از فیلمهایی که ادعای ایرانی بودن دارند و این هسته سخت اصرار دارند دیده شدنشان را افتخاری برای ایران بدانند را هم به اثبات میرساند. اظهار نظری که ابوالحسن داوودی، یکی از اعضای هیات انتخاب فیلم ایرانی برای اسکار داشت و میگفت اولویت این هیات ارسال فیلم جعفر پناهی بوده است، چنین مسالهای را بهتر روشن میکند.
******
سکوت پرسش برانگیز
روزنامه خراسان نوشت:
در روزهای اخیر نشستی در منزل غلامرضا کرباسچی با حضور چهرههای اصلاحطلب همچون سیدمحمد خاتمی و مهدی کروبی برگزار شد. نشستی که در آن علیاکبر ناطق نوری نیز حاضر بود اما بنا بر گزارش رسانهها، ترجیح داد سکوت اختیار کند و اظهارنظری درباره وضعیت کشور نداشته باشد. گفته میشود او بر این باور است که «توصیهها گوش شنوایی ندارد». در شرایطی که کشور با مجموعهای از چالشهای امنیتی، اقتصادی و اجتماعی دستبهگریبان است، انتظار عمومی و حتی نخبگانی این است که شخصیتهای باسابقه انقلاب و نظام، نقش پررنگتری در تقویت همبستگی داخلی ایفا کنند. سکوت چهرهای همچون ناطق نوری، که سالها در بالاترین سطوح تصمیمگیری حضور داشته و از اعتماد رهبری نیز برخوردار بوده، پرسشبرانگیز است. اعتماد سالهای گذشته را نمیتوان با انزوای امروز پاسخ داد زیرا تاریخ، مسئولیتگریزی بزرگان را کمتر از خطای صریح سیاستمداران برنمیتابد. آیا کنارکشیدن و پرهیز از اظهارنظر، در چنین لحظاتی میتواند پاسخی مسئولانه باشد؟
ناطق نوری از جمله سیاستمدارانی است که کارنامهای پر از مسئولیتهای مهم در حوزههای اجرایی و تقنینی دارد. او زمانی از نمادهای راست سنتی و نیز حلقههای نزدیک به قدرت به شمار میرفت. اکنون اما فاصله گرفتنش از میدان سیاست، بیش از آنکه نشانه کنارهگیری شخصی باشد، بهمثابه از دست رفتن بخشی از سرمایه سیاسی کشور قابل ارزیابی است. جامعه امروز به چهرههایی نیاز دارد که قادر باشند پل ارتباطی میان جریانهای متعارض باشند. ناطق نوری دقیقاً چنین ظرفیتی داشت، اما اکنون این ظرفیت عملاً بلااستفاده مانده است.
اتفاق قابلتأمل در این نشست آن بود که وقتی مهدی کروبی بار دیگر نسبت به وضعیت کشور اظهار نگرانی کرد و حتی بحث انتخابات ۱۳۸۸ را پیش کشید، انتظار میرفت ناطق نوری با صراحت موضعگیری کند و یادآور شود که خطای بزرگ کروبی و میرحسین موسوی بود که کشور را در آن سالها به بحران بیسابقه و پرهزینهای کشاند. سکوت در چنین موقعیتهایی توسط کسانی که سالها در بالاترین مسئولیت های کشور بودند، زمینه را برای بازنمایی چهرههای بحرانساز در قامت قربانی و عاقل کل فراهم میکند.
تجربههای سیاسی ناطق نوری در سالهای حضورش در مجلس، دولت و نهادهای عالی نظام نشان میدهد او بیش از هر کس دیگری میداند بحران ۸۸ چه هزینههای سنگینی برای کشور به همراه داشت. همین شناخت، مسئولیت او را در برابر جامعه دوچندان میکند. بهویژه که سکوتش اکنون میتواند بهمثابه شانه خالی کردن از بیان حقیقت و پرهیز از دفاع صریح از انسجام ملی تعبیر شود.
******
آخرین انتظار از رئیسجمهور
روزنامه هممیهن نوشت:
با منتفی شدن قطعنامه اخیر، این احتمال وجود دارد که تا هفته آینده اسنپبک اجرایی شود. ظاهراً در همین هفته نیز آقای پزشکیان عازم نیویورک هستند تا در اجلاس سالانه مجمع عمومی شرکت کنند. ما در مقام این نیستیم که بگوییم که با کی مذاکره کنید و یا نکنید و اگر گفتوگو کردید، چه بگویید و چه نگویید. یا چه توافقی کنید. نظر دادن در این موضوعات نیازمند آگاهی کامل و اطلاعات دقیق است، که در اختیار ما نیست. ما حتی نمیخواهیم بگوییم که با رؤسایجمهور طرف مقابل گفتوگو کنید یا نکنید.
در اینجا فقط درخواستی روشن داریم: اول این که مسئولین بهویژه آقای پزشکیان باید درک درستی از وضعیت کشور داشته باشند. وضعیت ناترازیها را خوب بشناسند و بگویند که حل آنها را با پیشبرد چه سیاستی ممکن و عملی میدانند؟ بدون تردید در حال حاضر مسائل خارجی و تحریمها و تنشهای بینالمللی موجود ریشه و مادر همه مشکلات است. بدون حل این مسئله هیچ چشماندازی و امیدی برای آینده و حل این ناترازیها متصور نیست.
این که این مسئله تا چه اندازه قابل حل است را نمیدانیم. ولی مبرمترین کار حکومت عبور از این وضعیت است. این عبور حتماً هزینههایی دارد ولی این که باید آنها را بپردازیم یا نه به عهده مسئولین است. پس انتظار ما چیست؟ آقای پزشکیان و دیگر مقامات کشور که عازم هستید یک نکته را فراموش نکنید. صادقانه همان کاری را انجام دهید که اعتقاد دارید. کاری که باید معطوف به خیرعمومی و مردم و سربلندی و بقای کشور باشد. مطلقاً به منافع شخصی و پست و مقام خود نگاه نکنید. از بدگویی دیگران نترسید فقط منافع کشور و مردم را لحاظ کنید.
اینگونه نباشد که چندی بعد که اوضاع خرابتر شد، گلایه کنید و طلبکار شوید که ایده و طرح ما چیز دیگری بود اجازه ندادند انجام شود. یا بگویید آمریکاییها و اروپاییها نپذیرفتند و تقصیر آنان بود. آنان منتخب مردم ما نیستند و انتظار مردم ایران از مسئولان خودشان است. اگر اختیارات لازم را ندارید و لازم است با مقام رهبری هماهنگ کنید، پیش از رفتن نهایی شود. ما نمیگوییم که حتماً باید توافق کرد ولی معتقدیم که اختیارات کافی با مسئولیتپذیری لازمه گفتوگو است. اصل را باید بر توافق گذاشت. مدیرمسئول روزنامه کیهان به عنوان اصلیترین سخنگوی تندروها نکتهای را گفته که قابل توجه است. او گفته که؛ «ادامه حضور ایران در NPT باج دادن است. خروج ایران از آن تنها پاسخی است که میتواند محاسبات دشمن را بر هم بزند.» گرچه این حرف بسیار خطرناک و ضدایرانی است ولی از یک نظر درست است این که نمیتوان در NPT ماند و این وضعیت تحریمها و تنشها نیز همچنان ادامه یابد.
******
مشابه خسارتهای برجام و ماشه را در دنیا سراغ دارید؟
روزنامه کیهان نوشت:
رئیس جبهه اصلاحات به جای ابراز شرمندگی از فجایع برجام بهویژه مکانیسم ماشه میگوید منتقدان هنوز نگفتهاند بدیلشان چه بود. آذر منصوری، در شبکه ایکس نوشت: «منتقدان برجام هنوز نگفتهاند نسخه بدیلشان چه بود؟ ادامه تقابل؟ خروج از NPT؟ یا جنگ جنگ تا پیروزی!؟ راهحلهایی بدون توجه به خواست مردم! دکتر ظریف راهی را گشود که منافع ملی را حفظ کرد، بدون آنکه ایران تسلیم شود. تعامل مقتدرانه، نه تندروی، راهحل ایران است».
رئیس جبهه اصلاحات که قطعاً دانش به این بحثها قد نمیدهد اما کسانی که به او خط میدهند، باید درباره موضوعات متعددی پاسخگو باشند؛ از جمله اینکه: جز توافق فاجعهبار برجام، کدام توافق جهانی دیگر را سراغ دارید که کلاهی به گشادی مکانیسم ماشه را در آن تعبیه و بر سر طرف مقابل گذاشته باشند؟ نوابغ جبهه اصلاحات توضیح دهند که در دوره سرمستی توافق به هر قیمت، کدام فرانچسکوی دیگری بدون نام خانوادگی معلوم، مکانیسم ماشه را در برجام جاسازی کرد؟ یا این سؤال که چرا اجرای نامتوازن تعهدات را پذیرفتند و در حالی که روز رسمی اجرای برجام هنوز فرا نرسیده بود، دست ایران را خالی کردند و سه سال بعد را به دیپلماسی التماسی در مقیاسی شرمآورتر ادامه دادند؟
این چه توافقی بود که طرف غربی میتوانست آن را اجرا نکند یا امتیاز بگیرد و از توافق خارج شود اما ده سال بعد بتواند به شکل یکطرفه تحریمهای شورای امنیت را برگرداند و روسیه و چین هم به عنوان متحدان ایران نتوانند مانع شوند؟!
رئیس جبهه اصلاحات حتی تا این حد را هم نمیفهمد که برجام با مختصات مذکور، راهحل نبود که حالا برای راهحل بدیل دست پیش بگیرد بلکه چاه ویلی بود که کشور را گرفتار کرد و بانیان مغرور و نادان آن (خوشبینانهترین احتمال البته) اصرار داشتند هشدار صاحبنظران را نشنیده بگیرند و منویات غرب را پیش ببرند.
همچنین باید از خانم منصوری پرسید که آیا در مریخ زندگی میکرد و مطلع نشد که میز مذاکره از سوی آمریکا بمباران شد و پیشنهادهای سخاوتمندان دولت آقای پزشکیان به آژانس و اروپا برای توافق جدید هم مورد دهنکجی طرف غربی قرار گرفت؟! جنگ تحمیلی، حاصل همین روند غلط و منفعلانه بود اما گردانندگان جبهه اصلاحات، حالا که با نتیجه طبیعی نسخه معیوب خود مواجه شدهاند، آن را گردن نمیگیرند.
******
ماشه هم به گردن داخلیها افتاد!
با نزدیکشدن به زمان فعالسازی مکانیزم ماشه و بازگشت قطعنامههای سازمان ملل علیه ایران به واسطه امتیازات یکطرفهای که در برجام به طرفهای غربی داده شد، اصلاحطلبان مدافع برجام سعی دارند که فعالسازی مکانیزم ماشه را به گردن رقبای سیاسی خود انداخته و از خود سلب مسئولیت کنند.
محمود واعظی، از اعضای حزب اعتدال و توسعه و رئیس دفتر دولت حسن روحانی، در گفت و گو با خبرآنلاین مدعی شد: «دلواپسان از روز اول با برجام مخالف بودند؛ در مجلس، در رسانهها و حتی در صداوسیما سنگاندازی کردند. حالا همانها که همیشه مانع تراشی کردهاند، امروز دلسوزی میکنند و از بازگشت قطعنامهها سخن میگویند. این رفتار سیاسی است، نه ملی».
او افزود: «در اسفند ۹۹ به توافقی رسیدیم که قرار بود در دولت سیزدهم امضا شود، اما وقتی دولت جدید مستقر شد و درگیر حواشی شد، فرصت از دست رفت. نمیشود امروز که همان توافق مطلوب دولت رئیسی بود، برای مردم مثبت جلوه داده شود اما همان برجام در دولت روحانی منفی معرفی گردد».
واعظی ادامه داد: «هدف برجام این بود که ایران از ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل خارج شود و شش قطعنامه لغو گردد. بازگشت به شرایط قبل بسیار پرخطر است و خطای محاسباتی عمیقی خواهد بود اگر تصور شود چون اکنون تحت تحریمهای آمریکا هستیم، بازگشت قطعنامههای سازمان ملل اهمیت ندارد».
جواد امام، سخنگوی جبهه اصلاحات و از چهرههای سیاسی نزدیک به سیدمحمد خاتمی هم به فرافکنی روی آورد و گفت: «باید بگویم امروز اگر چه مقصر مشخص است ولیکن به نظر میرسد الویت با برخورد با آنها نیست و همه باید تلاش کنیم این تهدیدات را از کشور دور کنیم. در درجه اول باید توجه کنیم که تندروها مانع احیای برجام شدند، کسانی که سند راهبردی را تصویب و صحنه گردان بودهاند. مقصرها کسانی هستند که بعد توافق قاهره با عراقچی مخالفت میکنند. آقای عراقچی در مصر، بنا به تصمیم نظام و مصوبه شورای عالی امنیت ملی، با رئیس سازمان انرژی اتمی دیدار کردهاند و توافقهایی صورت گرفته است، اما زمانی که برمیگردند، با موانع ومخالفتهای جریان تندروی مجلس مواجه میشود.اینها به هر حال باید پاسخگو باشند. اینهایی که میگویند در واقع اسنپبک، به قول خودشان یک کاغذ پاره است و هیچ اثری بر کشور اقتصاد و توسعه نداشته و بازگشت قطعنامه هیچ اثری در وضعیت اداره کشور ندارد».
******
تلاش برای دیدار پزشکیان با ترامپ
این روزها با توجه به سفری که مسعود پزشکیان به نیویورک برای شرکت در اجلاس سالیانه سازمان ملل در پیش دارد، چهرههای اصلاحطلب خواستار دیدار پزشکیان با ترامپ هستند و از نظر آنها این تنها راه موجود برای کاهش بحرانهای کنونی است!
محمد عطریانفر، عضو حزب کارگزاران سازندگی در اینباره به سایت انتخاب گفت: «واقعیت این است که باید به همه کارگزاران کشور تذکر بدهیم بدهیم که باید واقعبین باشند و هیچ مسئلهای را سادهسازی نکنند. با سادهسازی مسائل هیچ مشکلی حل نمیشود. کارگزاران کشور باید به وظایف و مأموریتهای خود در عرصه سیاست خارجی عمل کنند و تصور نکنند که امر مذاکره تعطیل شده است».
این فعال سیاسی بیان کرد: «در ابتدای کار دولت آقای پزشکیان توافقی شد بر اینکه محور امور رهبری باشند و سیاستهای ایشان راهنمای عملکرد دولت باشد. با این وصف هر تصمیم بزرگی با تدابیر ایشان همراه است و اگر بنا باشد آقای پزشکیان نقطه عطفی در سنت مذاکراتی با غرب غرب بنا گذارد و تدبیری تازه به خرج دهد باید تأیید رهبری را داشته باشد و اگر تأییداتی در حوزه مذاکره اخذ کند در آن صورت میتواند حتی با آقای ترامپ هم دیدار مستقیم و بیواسطه داشته باشد و از این فرصت برای منافع کشور بهره ببرد. آمریکا هم متوجه میشود که مذاکره آقای پزشکیان با ترامپ با تأیید رهبر انقلاب بوده است و چنین مذاکرهای میتواند راهگشا باشد».
مصطفی کواکبیان، فعال اصلاح طلب و دبیر کل حزب مردمسالاری هم میگوید: «انتظار مردم از دولت پزشکیان بسیار وسیعتر از عملکرد فعلی دولت است. وضعیت کشور از نظر اقتصادی و روابط بین المللی نامناسب است و امیدوارم پزشکیان اولین رییس جمهوری باشد که در سفر نیویورک با ترامپ ملاقات میکند».
محمد علی ابطحی رئیس دفتر رئیس دولت اصلاحات هم هفته گذشته در مطلبی درباره سفر رئیس جمهور به نیویورک نوشت: «اگر رئیسجمهور در روزهای باقیمانده تا سفر، مجوزهای لازم برای گفتوگوهای سطح بالا با آمریکا از موضع برابر اخذ کند، دستاوردهای سفر به حداکثر خواهد رسید».
علی مطهری نیز همین پیشنهاد را مطرح کرد و پیشنهاد داد پزشکیان با ترامپ دیدار کند .
محمدتقی فاضل میبدی از روحانیون اصلاحطلب در شبکه اجتماعی ایکس نوشته است: «اگر آقای خاتمی در سازمان ملل با کلینتون ملاقات میکرد، عرش خدا نمیلرزید و جلوی خیلی از آسیبها و تحریمها گرفته میشد. اگر آقای پزشکیان بر سر منافع ایران ملاقات مستقیم با ترامپ داشته باشد و نگذارد تحریمهای سازمان ملل اجرایی شود، آخرین فرصت برای نظام است. بازگشت تحریمها از جنگ دوباره خطرناکتر است».
سخنی با کسانی که فکر میکنند با یک لبخند، سلام و دیدار تمام چالشهای پیچیده جهانی حل میشود
پیشنهاد اصلاحطلبان برای دیدار مستقیم روسای جمهور ایران و آمریکا، واکنش روزنامه فرهیختگان را به دنبال داشت و این روزنامه در انتقاد به این پیشنهادات نوشت:
«سال 1398 بعد از آنکه ترامپ از برجام خارج شد، برخی از سیاستمداران معتقد بودند که اگر روحانی در راهروهای سازمان ملل با ترامپ دیداری کوتاه داشته باشد، میتوان انتظار داشت، روزنهای برای توافق باز شود. از شهریور 98 تا شهریور 1404 وقایع متفاوتی در جهان رخ داده، نظم جهانی در آستانه تغییرات غیرقابل اجتنابی قرار دارد، ایران یک جنگ را پشت سر گذاشته و منطقه همچنان ملتهب است، اما برخی از سیاستمداران منتسب به جناح اصلاحطلب، همچنان به راهکارهایی اصرار دارند که برای ایران سال98 نیز دستاوردی به همراه نداشت، چه رسد به حالا که تنش با غرب به سطوح بالایی رسیده است. حالا نیز به رسم هرساله، قرار است رئیسجمهور برای شرکت در اجلاس سالانه به نیویورک برود، مسعود پزشکیان راهی آمریکا خواهد شد، آن هم در شرایطی که کمتر از سه ماه از تجاوز آمریکا به تأسیسات هستهای ایران و کمتر از دو روز از رد قطعنامه تعلیق تحریمهای ایران در شورای امنیت گذشته، اروپا آخرین پیشنهاد ایران که به گفته مکرون، معقول به نظر میرسید را رد کرده و فعال شدن مکانیسم ماشه تقریباً قطعی به نظر میرسد.
در این موقعیت امکان به نتیجه رسیدن یک توافق برد - برد برای ایران بسیار ضعیف است، اما همچنان برخی از فانتزیگرایان اصلاحطلب، تصور میکنند اگر رئیسجمهور دیداری مستقیم با رئیسجمهور آمریکا داشته باشد، رسیدن به یک توافق دور از ذهن نخواهد بود، اصرار برخی از این سیاستمداران به پیچیدن نسخههای سادهانگارانه در مناسبات پیچیده روابط بینالملل، بدون فکر و اندیشه و درنظرگرفتن واقعیت در حال وقوع در صحنه این گمانه را تقویت میکند که برخی از این افراد، نهتنها تحلیلهایشان مبتنی بر نظم 10 سال گذشته جهان است، بلکه به اندازه دانش یک دانشجوی ترم یک روابط بینالملل از مناسبات بینالمللی شناخت ندارند و تصور میکنند با یک لبخند، سلام و دیدار تمام چالشهای پیچیده جهانی حل میشود. باید به این نکته توجه داشت که اگر رئیسجمهور به دنبال ارائه تصویری از ایران مقتدر مدافع صلح است، دقیقاً باید بر عکس این توصیههای سادهانگارانه عمل کند».
******
چگونه اروپا به بازیگری فعال علیه ایران تبدیل شد؟
سایت رجانیوز نوشت:
کشور در روزهای منتهی به فعالسازی مکانیسم ماشه و فرا رسیدن سرانجام تلخ دو دهه مذاکره و فرصتسوزی قرار دارد. شورای امنیت سازمان ملل با وجود مخالفت چین و روسیه با ۹ رأی منفی به سردمداری آمریکا، انگلیس و فرانسه، قطعنامه پیشنهادی برای تأیید پایبندی ایران به تعهدات هستهای را رد کرد تا رسماً روند بازگشت تمامی تحریمهای شورای امنیت که به موجب برجام به طور موقت تعلیق شده بود، آغاز شود. اما چه باعث شد که امروز اروپا از امکان فعالسازی «Snapback» برخوردار شود و ماشه سلاحی که در برابر ملت ایران قرار گرفته است را بکشد؟
همه چیز به دوران دبیری حسن روحانی و مسئولیت کامل او بر پرونده هستهای ایران در واپسین سالهای ریاست جمهوری محمد خاتمی برمیگردد. حسن روحانی و تیم مشاوران او که بعدا به اصحاب برجام و قهرمانان خودخوانده دیپلماسی مشهور شدند با توهم تکراری تمسک به اروپا و خیال ایجاد شکاف میان تروئیکای اروپایی و ایالات متحده؛ پای سه کشور اروپایی فرانسه، انگلستان و آلمان را به پرونده هستهای ایران باز کردند تا شاید بتوانند از نفوذ این سه کشور برای جلوگیری از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت در آن زمان استفاده کنند.
نیمه اول دهه هشتاد مصادف با ریاست جمهوری جورج بوش در آمریکا بود. حمله به افغانستان و قراردادن ایران در فهرست اعضای محور شرارت و رویکردهای تهاجمی ایالات متحده باعث شده بود تا دولت خاتمی از ترس حمله آمریکا به فکر راهحلهای جدیدی با نقشآفرینی اروپا بیوفتند. کشورهای اروپایی در آن زمان بصورت نچندان جدی با رویکردهای جنگطلبانه واشنگتن مخالف بودند. حادثه یازده سپتامبر و جنگافروزیهای بوش در حمله به افغانستان و عراق؛ اروپا را از تکرار یک جنگ دیگر در خاورمیانه نگران کرده بود. جنگ جدید میتوانست خطراتی نظیر افزایش مهاجرت جنگزدگان به اروپا، گسترش تروریسم و بالارفتن قیمت جهانی نفت را بدنبال داشته باشد.
اما حسن روحانی با نادیدهگرفتن مناسبات مستحکم، سودآور و تاریخی میان E3 و آمریکا اسیر اشتباه محاسباتی مهمی شد که در آینده زیربنای نقشآفرینی دشمنانه اروپا در قبال ایران را ایجاد کرد. در نتیجه این تحلیل غلط، همزمان با تلاش آمریکا برای ارجاع پرونده هستهای جمهوری اسلامی به شورای امنیت برای تشدید تحریمها و ایجاد اجماع جهانی بر علیه ایران؛ دولت هشتم برای مدیریت فشار یانکیها و ایجاد یک میانجی بهظاهر معتبر، از اروپا برای مذاکرات هستهای دعوت کرد.
بازشدن پای اروپا به پرونده مذاکرات هستهای ایران منجر به دو نشست مهم موسوم به «سعدآباد» و «پاریس» شد. اجلاس سعدآباد در ۲۹ مهر ۱۳۸۲ برابر با ۲۱ اکتبر ۲۰۰۳، در قالب نشست مشترک وزرای خارجه سه کشور اروپایی و هیئت ایرانی در تهران برگزار شد. به موجب بیانیهای که اعلام گردید، ایران برای بازدید بازرسان آژانس انرژی اتمی از تأسیسات خود اعلام همکاری کرد و راهاندازی سانتریفیوژهای گازی در نظنر را در راستای راستیآزمایی و اثبات صلحآمیز بودن فعالیت هستهای ایران، بصورت داوطلبانه و برای مدت محدود تعلیق کرد. انگلیس و فرانسه نیز متعهد شدند تا از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری کنند.
مستندات موجود از عملکرد حسن روحانی در آن زمان نشان میدهد که تیم مذاکره کننده ایرانی با چه خوشبینی عمیقی به غربیها نگاه میکردند و انتظار داشتند بتوانند برخلاف تمامی شواهد تاریخی و حتی تجربه سیساله خود از فضای بینالملل، اروپا را برای کنترل آمریکا بسیج کنند! اما ماه عسل سعدآباد هم زمان زیادی به درازا نکشید و پرونده ایران به شورای امنیت ارجاع شد. اعتماد بیحد و اندازه به وعدههای کشورهای اروپایی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، اعطای امتیازات نقد و عینی طرف ایرانی درمقابل امتیازات مبهم و نسیه طرف اروپایی باعث شد تا سعدآباد هم به فهرست عبرتهای دیپلماتیک ایران افزوده شود و آن نشست با مقدمهسازی برای دخالت روزافزون اروپا مختومه شد.
در حقیقت تروئیکای اروپایی که پس از جنگ جهانی دوم در هیچ یک از کلان مسائل جهانی از آمریکا تمرد نکرده بود و امکان اجرای هیچ اقدامی بدون تایید و موافقت ایالات متحده نداشت؛ چگونه میتوانست میانجی و چهبسا ناجی پرونده هستهای ایران باشد؟! اروپایی که حتی از سمت آمریکا هم وجاهت و شانیت کافی برای حضور در مذاکرات اخیر مسقط را نداشت به دست حسن روحانی و مشاوران او واجد شرایط دخالت در مسائل هستهای ایران و میراثدار حقوقی مکانیسم ماشه شد. تعجبآور است که وزیرخارجه روحانی و مسئول مذاکرات برجام هم در گامی دیگر نقش اروپاییها را بیشتر کرد و حتی شریک نقشه غرب برای بیاعتبارکردن حق وتوی چین و روسیه شد.
******
سندرمگسست از واقعیت بعد از اسنپبک
محسن مهدیان در روزنامه همشهری نوشت:
بعد از اسنپبک، عدهای راه افتادند که «آقای پزشکیان! فرصت نشست سازمان ملل را از دست نده، با ترامپ ببند.» حقیقتا باید این افراد را در آزمایشگاه تحلیل کرد! چرا؟ اینها دچار «سندرم گسست از واقعیت» هستند؛ واقعیت را میبینند اما از آن فرار میکنند.
حقیقتا این گزارهها را چطور توضیح میدهند؟ برجام را با مذاکره امضا کردیم. ما عمل کردیم، آمریکا خارج شد، اروپا هم محل نگذاشت؛ آخرش هم ما را جریمه کردند.
در حال مذاکره با آمریکا بودیم، اسرائیل با چراغ سبز آمریکا حمله کرد.
در حال مذاکره با اروپا بودیم، خود آمریکا حمله کرد.
قطر میزبان صلح شد، همان روز تیم مذاکره را زدند.
سوریه صبح و شب مجیز آمریکا را میگوید و برده همهجایی شده است، اما باز هم اسرائیل بمبارانش میکند.
عراقچی پیشنهاد دیپلماتیک داد، مکرون گفت معقول است، اما میز مذاکره را برهم زدند و دوباره تحریم کردند.
حتی یک بچه هم وقتی گرگ را در جنگل ببیند، غریزی فرار میکند. اینها که بارها دیدهاند گرگ خونخواه است، چرا گرگخواهاند؟
یک سوال ساده: حقیقتا ترامپ چهکار کند این افراد میگویند دیگر بس؟ دقیقا خط قرمزشان کجاست؟
******
پایان جریان اصلاح طلب
سایت نامهنیوز نوشت:
اصلاحات به لحاظ مشی سیاسی 3 پاره شده است. برخیشان گرایش بیانیه نویسی و ساختارشکنی دارند؛ گروهی نیز درون حاکمیت هستند و از روندها و تصمیمگیریها دفاع میکنند؛ عدهای نیز روزنهگشایان هستند، خود را درون حاکمیت تعریف می کنند اما مسیر نقد نرم را در پیش گرفته اند. حال با این اوصاف می توان گفت که اصلاحات همچنان یک جریان است و می تواند پایگاه اجتماعی اش را در مسیری که مطلوبش است به خط کند؟
ابراهیم فیاض در گفتگو با نامه نیوز درباره اوضاع و احوال جریان اصلاحات اظهار داشت: «اوایل انقلاب بزرگان اصلاحات رادیکال بودند و اعتقاد داشتند که همه چیز باید ریشه ای عوض شود. بعد از جنگ دوره سازندگی رسید و هاشمی رفسنجانی مشی محافظه کاری را پیش گرفت. اوایلش اصلاح طلبان قدری با هاشمی درگیر شدند اما دولت دوم سازندگی، رادیکالیسم را کنار گذاشتند و در محافظه کاری حتی تندتر از هاشمی رفسنجانی شدند».
وی افزود: «بعد از دوم خرداد 1376 اصلاح طلبان گفتند ما دیگر با رادیکالیسم کاری نداریم و خواهان اصلاحات هستیم. گرایش های نیروهای این جریان نیز خیلی متنوع شد، از لیبرالیسم افراطی تا سوسیال دموکرات در اصلاحات بودند. خاتمی خودش سوسیال دموکرات بود و می خواست خیلی نرم جلو برود اما جنگ بین دیدگاه های حاضر در جریان اصلاحات شروع شد و رفته رفته اوج گرفت؛ در عین حال پایگاه اجتماعیشان تقلیل رفت نتیجه اش هم رأی آوری احمدی نژاد بود. جالب است که احمدی نژاد نیز در آخر ریاست جمهوری اش گفت اصلاح طلبم».
این استاد دانشگاه یادآور شد: «اصلاحات مقطوع النسل شد یعنی هرچند اوایل کار نسل جوان پشت این جریان آمد اما بعد جوانان این جریان را رها کردند، امروز به جمع آنها نگاه کنیم می بینیم فارغ از گرایش و دیدگاه های نظری همه اصلاح طلبان چهره های پیر هستند که با هم جلسه می گذارند و دور هم جمع می شوند».
وی افزود: «جنگ امروز بین گرایش عدالتطلبان تند و طیف بازار است. امروز مردم از ترس رادیکالهای عدالتطلب به کسی مثل پزشکیان رأی می دهند. پزشکیان اصلاح طلب نیست، او در ابتدا نهج البلاغه می خواند و گرایشش به نیروهای چپ اوایل انقلاب نزدیک است اما رفته رفته دیگر نهج البلاغه نمی خواند، از این رو بنظر می رسد که به تدریج رویکرد عدالت طلبی از رویکردهای دولت خارج شود چون آنقدر واقعیت های اجتماعی خودش را به دولت تحمیل می کند که دیگر شعارهای عدالت طلبی ذره ذره فراموش می شوند».
این تحلیلگر مسائل اجتماعی و سیاسی با بیان اینکه مردم جهان امروز درمقابل بنیادگرایی، سوسیالیسم و لیبرالیسم می ایستند، یادآور شد: «اصلاحات تمام شد؛ در پایان دولت خاتمی، خود حجاریان گفت «اصلاحات مُرد زنده باد اصلاحات»؛ حالا آقای پزشکیان نگاه به مردم دارد، حتی بعد از جنگ 12 روزه رادیکال نشد و صحبت از مذاکره کرد در واقع یک نوع مشی اصلاح طلبی جدید دیده می شود. احتمال زیاد می دهم اگر کسانی پشت پزشکیان را بگیرد یک چارچوب تئوریکال هایی بوجود بیاید که البته نشانه هایش را می بینم».



