به گزارش فارس: هیچ هنری در ایران به اندازه شعر با زندگی مردم آمیخته نشده است؛ شعری که همزمان زبان عشق، حکمت و هویت ایرانیان بوده است. از زمزمههای عاشقانه حافظ تا حکمتهای فردوسی و عاطفه بیپیرایه شهریار، شعر در لحظههای تلخ و شیرین زندگی این ملت حضور داشته است.
کمتر ملتی را میتوان یافت که شعر تا این اندازه در زندگی روزمره و در تاریخ اندیشههایش جاری باشد. همین جایگاه استثنایی، روز ۲۷ شهریور را به نام «روز شعر و ادب فارسی» و یاد شاعر عاشقانهها، استاد شهریار، مزین کرده است؛ شاعری که با غزلهای فارسی و سرودههای ترکیاش، دلهای بسیاری را شیفته شعر کرد.
به همین مناسبت امیراسماعیل آذر ، استاد ادبیات و مجری نامآشنای برنامه «مشاعره» مهمان ما شد تا از زبان او درباره راز ماندگاری شعر فارسی و جایگاه شهریار در این میراث کهن بشنویم.
فارس: آقای اسماعیل آذر، این روزها، پیرامون زبان و ادب فارسی، بحثهای مختلفی میشود و کارشناسان به طور مدام تاکید بر حفظ آن دارند. این اهمیت و تاکید از کجا نشئت میگیرد؟
اسماعیل آذر: زبان فارسی، از لحظه تولد تا لحظه مرگ، همراه ماست؛ زبانی پرحلاوت و عمیق که هم در گفتار روزمره و هم در آثار ادبی، جایگاهی بیهمتا دارد. گلستان و بوستان سعدی از دیرباز نه تنها در ایران، بلکه در اروپا و شبهقاره هند شناخته شدهاند. مثلا در سال ۱۶۴۳، ترجمه گلستان سعدی به اروپا راه یافت و تأثیر معنوی عمیقی بر مردم و نخبگان گذاشت. رئیسجمهور فرانسه در 1887 لقب خود را سعدی گذاشت و بعد که صاحب فرزند شد، این لقب را به او هدیه داد. پدرش که شخصیت خشنی داشت پس از خواندن این آثار، آرام و نرمخو شد.
در شبهقاره هند، زبان فارسی تا حدود صد سال پیش زبان رسمی بود. حکومتهای گورکانی و تیموری که ترکزبان بودند، اما عاشق فارسی، دربار و دیوان خود را به زبان فارسی اداره میکردند. بابر اول، همایون شاه، اکبر شاه و دیگر پادشاهان فارسی را در هند گسترش دادند. حتی در گذشتههای دور، سلجوقیان نیز با اشعار شاهنامه و فرهنگ فارسی در قونیه حضوری برجسته داشتند.
با آمدن انگلیسیها و کمپانی هند شرقی، فارسی جای خود را به انگلیسی داد، اما هنوز در برخی روستاها، افراد مسن به این زبان سخن میگویند. این روند نشان میدهد که زبانها در طول زمان و تحت تأثیر سیاست و فرهنگ، دستخوش تغییر میشوند. درست شبیه ابزاری مثل موبایل است که در گذشته بدون آن زندگی میکردیم اما اکنون لحظهای بدون آن نمیتوانیم زندگی کنیم. امروز اگر خدای نکرده ماشین شما دزدیده شود، آنقدر نگران نمیشوید که وقتی گوشی همراهتان گم میشود. مرتب دست به جیبتان میزنید یا کیفتان را نگاه میکنید؛ یعنی این ابزار تا این اندازه با شما عجین شده است. به نظر من، گروهی در دنیا برنامهریزی میکنند تا انسانها به جایی برسند که نتوانند بدون این ابزارها زندگی کنند.
اکنون میبینیم که حرمت بسیاری از چیزها به راحتی شکسته میشود؛ همه میخواهند بیننده جذب کنند و مرتب سطح را پایین میآورند. ذهنها به تدریج سقوط میکند و نتیجه این سقوط، فساد و هرجومرج عاطفی است. باور کنید وقتی فضای مجازی را مرور میکنم، گاهی دق میکنم از اینکه چقدر بیحرمتی میشود؛ چه حرفها و تصویرهایی منتشر میشود. فرزندان من و شما اینها را میبینند.
چرا چنین شده؟ چون ما حرفهای درست را بهقول امروزیها «وایرال» نمیکنیم. هر کسی میخواهد خودش را به هر قیمتی مطرح کند، حتی اگر به دانایی لطمه بخورد. نباید بگذاریم زبان فارسی به این مرحله برسد و در این مسیر باید همه دست به کار شوند.
فارس: اینجا خوب است به برنامه خود شما اشاره کنیم؛ ما زمانی که برنامه «مشاعره» را میدیدیم، نوجوان و جوان بودیم و این برنامه در عین سادگی، لذت معنوی را به ما میبخشید. لذتی که گذرا نبود. اما اکنون همانطور که خودتان اشاره کردید، همه به دنبال دیده شدن هستند.
اسماعیل آذر: به چه قیمتی؟ یکبار یکی از مدیران صداوسیما در برنامهای چهارگانه حرف بسیار زیبایی زد. گفت: «اگر این برنامه را فقط ۱۰۰ نفر ببینند، برای من کافی است.» بعد توضیح داد: «هر کدام از این ۱۰۰ نفر، بهاندازه میلیونها نفر ارزش دارند. پس اگر ۱۰۰ نفر درست ببینند، یعنی میلیونها نفر دیدهاند.» این سخن بسیار درست بود و من قانع شدم.
چهار سال پیش برنامه صد قسمتی داشتم درباره شعر و قرآن؛ شاعرانی چون حافظ و سعدی، که آیات قرآنی را به شعر تبدیل کردهاند. در آن برنامهها، آیات قرآن را تلاوت میکردم. مثلاً آیهای طولانی بود که من آن را خلاصه میخواندم، اما باز هم مفهوم منتقل میشد. این برنامهها را چندین بار شبکه قرآن پخش کرد.
در کتابهای درسی نمیتوان همهچیز را آورد، اما رسانه میتواند چنین نقشهایی را ایفا کند. البته همهچیز نباید بر دوش تلویزیون باشد؛ نقش تلویزیون مهم است، اما دیگران هم باید پای کار بیایند، حتی پلتفرمهایی مثل «فیلیمو» و امثال آن که آزادتر کار میکنند.
امروز در فرهنگسراها میگویند «شاهنامهخوانی» یا «حافظخوانی» داریم. من حیرت میکنم. خودم هنوز جرئت نمیکنم حافظ را تحلیل کنم، چون نیاز به مطالعه و عمری تحقیق دارد. استاد خالقیمطلق، ۷۰ سال عمرش را صرف تصحیح شاهنامه کرد. حال، کسی که میخواهد شاهنامه بخواند، آیا یک بار همه شاهنامه را مرور کرده است؟ آیا میداند درون این متن چه حکمتهایی نهفته است؟ وقتی از «هفتخان اسفندیار» سخن میگوییم، آیا میدانیم چرا هفتخان است؟ چه پیامی دارد؟ این داستانها پر از حکمت و آموزههای انسانی است. اما آیا مدرسان امروز ما این لایهها را میشناسند؟ این کارها به زحمت و عمر نیاز دارد.
در کلاسهای شاهنامهخوانی، شاید گاهی افراد متخصصی پیدا شوند، اما تجربه نشان میدهد که بیشترشان چنین نیستند. چرا؟ چون هزینه دارد. من خودم زندگیام از راه تدریس و سخنرانی میگذرد. اگر جایی بروم و حقالزحمه نگیرم، معیشتم مختل میشود. بنابراین برگزارکنندگان هم ترجیح میدهند افراد کمهزینهتر را دعوت کنند.
بودجههایی که صرف فرهنگ میشود، همهچیز را در بر میگیرد جز زبان فارسی. امروز «فرهنگ» را به برگزاری یک برنامه ساده و سطحی تقلیل دادهاند؛ در حالی که زیربنای فرهنگ از خانه آغاز میشود، سپس مدرسه، بعد دانشگاه و در این میان جامعه باید خودش را بشناسد. این نیازمند برنامهریزی و خروجی مشخص است.
شما ببینید رهبر گرانقدر انقلاب، یک کتاب قطور درباره زبان فارسی سخن گفتهاند. لابد خبری هست که ایشان چنین فرمودهاند. یعنی موضوع مهم است. الان من و شما با چه داریم حرف میزنیم؟ با زبان فارسی. شما وقتی بچهتان را در آغوش میگیرید، به او چه میگویید؟ عربی که نمیگویید! فارسی حرف میزنید.
شما وقتی بچهتان را در آغوش میگیرید، به او چه میگویید؟ عربی که نمیگویید! فارسی حرف میزنید.
این جمله ادوارد براون هیچوقت از یادم نمیرود: «وقتی کسی به زبان فارسی با من حرف میزند، انگار ترانههای عشق را در گوش من زمزمه میکند.» یا ویکتور هوگو در کتاب شرقی نوشته است: «ای کاش من در سرزمین خسروها به دنیا میآمدم.» خسرو، لقب پادشاه ساسانی است.
به نظر من هیچ مدیری نباید حکمی بگیرد، مگر اینکه گلستان و بوستان سعدی را خوانده و امتحان داده باشد. اگر دیدند او با این جهان حکمت آشناست، با این جهان که رایحه خداوندی در آن پراکنده است، با این جهان که صدرنشینش حضرت محمد مصطفی(ص) است، آنگاه میتواند مدیریت کند.
نظامی میگوید:
عدل بشیریست خِرد شاد کن
کارگری مملکت آباد کن
مملکت از عدل شود پایدار
کار تو از عدل تو گیرد قرار
مدیر باید بفهمد که عدالت یعنی چه، باید بداند برای همه کار کند، باید انصاف داشته باشد. اگر این کتابها را خواند و ذهنش حقیقتپذیر شد، آنگاه این پذیرش در تدریس او ظاهر میشود و در زندگی و مدیریتش به کار میآید؛ خامی نمیکند.
من میخواهم یک نتیجه بگیرم از همه حرفها: زبان فارسی اگر دچار مشکل شود، چیزی نیست که ما لمس کنیم. مثل این است که نمیدانیم چه وقت بزرگ شدیم؛ یکباره قد کشیدهایم. خودمان نمیفهمیم، اما نسلهای بعد درمییابند که ما نتوانستهایم از زبان خود حراست کنیم. ما محتوای درست را در فضای مجازی نمیفرستیم. در حالی که باید زیباترین حرفها را همهگیر کنیم، آنقدر بفرستیم که دیگر کسی ذوق فحاشی و تنکسخنی نداشته باشد.
فارس: نکتهای مدنظرم هست که شاید بیربط به کمکاری ما در حوزه ادب فارسی نباشد؛ مدتهاست کشورهای همسایه میکوشند شاعران ایرانی را به نام خود مصادره کنند. مثلاً ترکیه برای مولانا یا حتی آذربایجان برای نظامی ادعاهایی دارد که اینها شاعران ایرانی نیستند و شاعران ملی آن کشورها هستند. این مسئله چرا اتفاق میافتد؟ ریشهاش کجاست؟ و چه پیامدهایی میتواند برای ما داشته باشد؟
اسماعیل آذر: من بر خلاف بسیاری از افراد راستش خوشحال میشوم وقتی این اتفاق میافتد. چرا؟ چون فرض کنید ترکیه بخواهد بگوید مولوی مال ماست؛ مگر میتواند؟ مولانا یک کلمه ترکی در آثارش ندارد. ترکها اصلاً نمیتوانند زبان او را بفهمند، چرا که زبان او فارسی است. نظامی هم همینطور. میخواهند بگویند او مال ماست؛ بسیار خب، بگویند! این خودش برای ما جذابیت بیشتری ایجاد میکند.
نظامی شاعری است که در شعرهایش از ایران میگوید. او از ایران حرف میزند. نظامی حتی یک کلمه ترکی در شعرش ندارد. شناسنامهاش ایرانی است، اسمش ایرانی است، زادگاهش در ایران است. پس وقتی زبانش فارسی است، دیگر چه جای انکار؟ اگر مال آنها بود، باید به ترکی شعر میگفت.
این تبلیغات فرهنگی که میکنند، اشکالی ندارد؛ بگذارید انجام دهند. اما راه درست مقابله، به نظر من، این است که ما آثار این شاعران بزرگ مثل مولانا و نظامی را بخوانیم.
فارس: علاقه ایرانیها به شعر و شاعری به چه دلیل است؟ چرا میگویند ایرانیها ذاتا شاعرند؟
اسماعیل آذر: به تاریخ شعر و ادب فارسی که نگاه میکنیم، میبینیم که شاعران زیادی نقش شعر در هویت ایرانی دقیقاً به همین دلیل پررنگ است. این خاک معناپرور و حکمتپرور است. هیچ کشوری در سراسر این کرۀ خاکی، به اندازه ما شاعر ندارد. من به کشورهای گوناگون رفتهام. گاهی مترجم بودهام. میپرسیدم: شاعر معروف شما کیست؟ اثری معرفی کنید. پاسخی نداشتند. در بهترین حالت میگفتند: یک فیلمنامهنویس داریم که گاهی چیزی شبیه شعر مینویسد. اما در ایران، حتی در روستاها هم شاعران نشستهاند.
از آغاز، این سرزمین به حکمت نگریسته است. شاعران ما فیلسوفاند: حکیم سنایی، حکیم عمر خیام، حکیم ناصرخسرو و حکیم فردوسی .
شعر لطیفترین وسیله بیان است. شاید هزار دیوان شاعر در کتابخانه من باشد. بسیاری از آنها را کسی حتی نامشان را نشنیدهاید. در برنامههایم بیش از سیصد کتاب شعر معرفی کردهام. به جوانها میگفتم که فلانی شاعر است، این کتاب اوست. شیرینیهایش را نشان میدادم، سپس زیباترین ابیاتش را میخواندم و دربارهاش سخن میگفتم. هدفم این بود که عشق به کتاب را در دل مردم زنده کنم.
فارس: در میان شاعران معاصر، بحثی وجود دارد که چرا ما دیگر نمیتوانیم شاعرانی چون سعدی داشته باشیم؛ چرا این نسل شاعران دیگر تکرار نمی شوند؟
اسماعیل آذر: شاعری که امروز میخواهد شاعر شود، باید بداند دیروز چه گذشته است. باید قرآن را بهخوبی بداند، باید مولوی را عالی بداند، خاقانی را بشناسد و فردوسی را بخواند.
شاعر باید همه گذشتگان خود را بشناسد تا تجربههایشان تکرار نشود و دوبارهکاری پیش نیاید. برای نمونه، حسن حسینی بخش عمدهای از نهجالبلاغه و قرآن را در ذهن داشت. زبان عربی را بهخوبی میدانست و بسیاری از شاعران عرب و آثارشان را خوانده بود. کسی که بخواهد «بیدل» را بفهمد و بخواند، فقط با تجربه علمی میتواند این کار را به ثمر برساند. به همین دلیل، او کار بزرگی انجام داد و دیوان بیدل را با دقت تلفظ کرد.
من همیشه به دانشجویان دکتری میگویم: یکی از موفقیتهای شما این است که همه شاعران بزرگ را بخوانید و قرآن را بشناسید. چرا؟ چون اکثر سخنان مولوی بدون آشنایی با قرآن قابل درک نیست. بسیاری از جاها که او سخن میگوید، اگر قرآن را نشناسید، نمیفهمید چه میخواهد بگوید.
شاعران بزرگ، اسطورهها را میشناختند، فرهنگ را میشناختند، جامعه را میشناختند و عاطفه را میشناختند. در شعر مولوی همه اینها دیده میشود: اسطوره، جامعه، عاطفه. حافظ نیز همینگونه است. او شعر میگفت چون هر چهار جهت را میدانست: اسطوره، فرهنگ، جامعه و عاطفه.
فارس: میان این شاعران کهن و اشعارشان، جایگاه زنان چطور بوده است؟
اسماعیل آذر: ادبیات ما با زن درآمیخته است. تمام شعر فارسی بدون وجود خیالی و پندار زن شکل نمیگیرد. به نظر من، زن موجودی است که ریشه حضورش در همه ابیات ما تنیده شده است.
جبران خلیل جبران میگوید همه خوبیهای عالم در زنان جمع شده و مردان، هر چه خوبی دارند، به اندازهای است که از زنان گرفتهاند.
غزل یعنی زن، یعنی عشق. عاشقی از زمین آغاز میشود؛ اینجا باید عاشقی را تمرین کرد:
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سَر رهبرست
زن مانند موجودی است که بیحضورش شعر شکل نمیگیرد.
فارس: خود شاعران زن کشورمان به جایگاه خود رسیدهاند؟
اسماعیل آذر: نخستین زنان شاعر ما «رابعه بنت کعب» است . دوره قاجار نیز چند زن شاعر داریم. سپس به «پروین اعتصامی» و بعد به «ژاله اصفهانی» میرسیم که اشعار فوقالعادهای دارد.
از میان شاعران زن، تنها برخی هستند که شعرشان زنانه است و میتوان دریافت که شاعر، یک زن است. مثلاً «رشحه»، دختر هاتف اصفهانی، که شعری با عنوان «رشته امید» دارد:
جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم
که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم
سزای آن که تو را برگزیدم از همه عالم
ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم
اگرچه واژهها و مضمونها تکراری است، اما ترکیب همنشینی کلمات، زیبایی خاصی ایجاد کرده است.
فارس: در پایان اشارهای کنیم به روز شهریار و روز شعر و ادب فارسی که در پیش داریم. شهریار یکی از شاعران بزرگ معاصر بود که بسیاری از اشعارش را به زبان مادری (ترکی) سروده است. یکی از دلایل شهرت شهریار نیز همین توجه به زبان مادریاش بود. کمی درمورد ایشان بگویید.
اسماعیل آذر: من خودم عاشق زبان ترکی هستم. مدتی هم معلم ترکی گرفته بودم. وقتی ترکها به زبان مادریشان سخن میگویند، نگاه حسرتباری به آنها دارم.
در شعر شهریار، لطافت و عاطفهای مانند باران جاری است. شعر او آنقدر روان است که در هر قلب و هر دلی نفوذ میکند. شعر شهریار مانند شعر «رهی معیری» از جنس عشق است. او اصلاً شعر را به زحمت نمیسرود، بلکه شعر از زبانش جاری میشد. برای همین هم ماندگار شد.
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب
کز گرفتاری ایام مجالی کردیم
تیر از غمزه ساقی سپر از جام شراب
با کماندار فلک جنگ وجدالی کردیم
شهریار غزل میخواند و گویی با آن شکار میکرد. او خود میگفت:
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
اکثر اشعار شهریار به زبان مادری بود. اما ذوق و لطافت زبان فارسی در وجودش ریشه داشت. او فرزند عشق و عاطفه بود. من شخصاً شهریار را ملاقات کرده بودم و کنارش نشسته بودم. موجودی فرزانه، نازنین و تمامقد انسان بود.
شهریار قدرتش در عاطفهمندی و منحنیهای ذوقی ذهنش بود. او صادق و صاف بود. مردم نیز این را دیده بودند و به همین دلیل شهریار شاعر درجهیک معاصر شد.
من شعر «حیدربابا» را در ترجمه خوبش خواندم و آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتم که میخواستم فریاد بزنم. ترکی زبانی پرحلاوت است و طنزهایش در این زبان بسیار شیرین است. اما اگر ترجمه شود، آن حلاوت از بین میرود. شهریار هم در فارسی شعرهای شیرین دارد و هم در ترکی. من ارادت قلبی به او دارم و همیشه در برنامههایم از شعرش استفاده میکنم.
اسماعیل آذر: تا سعدی نخواندهاید، مدیریت نکنید
4040627007شعر فارسی، همواره زبان هویت و حکمت ایرانیان بوده است. اما آیا این میراث گرانبها در دنیای امروز، که محتواهای سطحی در آن جولان میدهند، در خطر است؟ امیراسماعیل آذر، استاد ادبیات و مجری «مشاعره»، در گفتگو با ما به این پرسش کلیدی پاسخ میدهد و راهکارهایی برای نجات زبان فارسی ارائه میکند.



