حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بازجوی ساواک دوست دوران کودکی‌ام بود

  4021115042 ۹ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲۰ تکراری یا غیرقابل انتشار

بخش درس و عبرت رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ایام دهه فجر به انتشار برخی از خاطرات رهبر انقلاب در دوران مبارزات علیه رژیم ستم‌شاهی پرداخته است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بازجوی ساواک دوست دوران کودکی‌ام بود

به گزارش خبرگزاری الف، بخش درس و عبرت رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ایام دهه فجر و بزرگداشت چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران به انتشار برخی از خاطرات رهبر انقلاب در دوران مبارزات علیه رژیم ستم‌شاهی پرداخته است.

اولین دستگیری آیت‌الله خامنه‌ای

در خرداد ماه ۱۳۴۲ هجری شمسی (محرم ۱۳۸۳ هجری قمری) که کشتار بزرگ تهران و برخی شهرهای دیگر اتّفاق افتاده بود و صدها تن از مردم به قتل رسیده بودند، من در بیرجند بودم. رفتن من به آن شهر و در آن هنگام، با هدف افشاگری و رسواسازی رژیم حاکم، بویژه هتک حرمت علما و روحانیّون در مدرسه‌ی فیضیّه‌ی قم و نیز به قصد افشای برنامه‌هایی که رژیم برای نابود کردن هویّت اسلامی ملّت مسلمان ایران طراحی کرده بود، صورت گرفت.

من شهر بیرجند را از این جهت انتخاب کردم که این شهر دژ «امیر اسدالله عَلَم» بود. او ظاهراً پست وزارت دربار را داشت، امّا در واقع جایگاهش خیلی از این مقام بالاتر بود. او یکی از رجال قدرتمند کشور بود و در جلد دوّم خاطرات «فردوست» جایگاه عَلَم در ایران بیان شده است.

من در بیرجند دوستانی داشتم که طیّ دو سفر قبلی با آن‌ها آشنایی یافته بودم. روز سوّم محرّم به بیرجند رسیدم. روز هفتم محرّم فرا رسید؛ و این همان روز موعودی بود که امام خمینی (ره) توصیه کرده بود سخنران‌ها افشاگری علیه رژیم شاه را آغاز کنند. روز هفتم مصادف با جمعه بود.

در این اجتماع انبوه همه چیز را گفتم. تا روز تاسوعا که دستگیر شدم این سخنرانی‌ها را ادامه دادم. تا ظهر روز عاشورا در پاسگاه پلیس ماندم. نمی‌دانستم که بیرون بازداشتگاه چه می‌گذرد. بعداً مطّلع شدم که اوضاع در سراسر ایران آبستن حوادث بزرگی است. چنان‌که بعداً آیت‌الله تهامی که شخصیّت برجسته علمای بیرجند که فقیه و ادیب و خطیب و شجاع بود برایم تعریف کرد، در همان بیرجند نیز هنگام دستگیری من اوضاع انفجارآمیز بوده. ظاهراً مقامات هم متوجّه این مطلب شده بودند و ترسیده بودند آن قیام‌های خروشان مردمی که در تهران و دیگر شهرهای ایران اتّفاق افتاده، در بیرجند هم اتّفاق بیفتد.

برای همین، در شورای تامین شهر، جلسه‌ی فوق‌العاده تشکیل داده بودند. این شورا صلاحیّت صدور حکم تبعید را داشت؛ لذا حکمی مبنی بر تبعید من به شهر مشهد (شهر خودم!) صادر کرد. ظاهراً مقامات خواسته بودند پیش از تبعید من، خشم مردم را فرو بنشانند؛ لذا مرا آزاد کردند و با من شرط کردند که منبر نروم. مردم بیرجند به من به چشم همدلی و محبّت می‌نگریستند، و من خوشحال بودم که می‌دیدم مردم این شهر علیرغم ترس از قدرت عَلَم با مبلّغان اسلام یک چنین همبستگی عاطفی دارند.

بازجوی ساواک دوست دوران کودکی‌ام بود

در سال ۱۳۴۲ شمسی برای تبلیغ در ایام ماه رمضان در اواخر زمستان به زاهدان رفتم که دوباره بازداشت شدم. بعد از بازجویی مرا بیرون بردند و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند. هوا تاریک و بسیار سرد بود. فهمیدم جایی که مرا برده‌اند پادگان نظامی است. مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند. این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود. سربازان از جای خود برخاستند و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند. فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعاً مرا به مکانی انفرادی برد. صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.

در طی این مدت از من بازجویی شد که چند ساعت طول کشید. تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است و من در بازی‌های کودکانه او و برادرانش شرکت می‌کردم. پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند. عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند. بعداَ متوجه شدم که عازم تهران هستیم. این نخستین سفر من با هواپیما بود. در هواپیما به مسائل مختلفی می‌اندیشیدم. به آیندۀ این نهضت اسلامی که برپا شده… به برپاکنندۀ نهضت امام خمینی… به آینده‌ای که در انتظار من بود. از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم، مجله‌ای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم. چشمم به غزلی افتاد که از آن خوشم آمد.

من عادت داشتم که هر شعری را می‌پسندیدم در دفتر خاصی که «سفینه غزل» نامیده بودم، می‌نوشتم. دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن می‌کشند تا ببینند من چه می‌نویسم. وقتی شعر را نوشتم ذیل آن این عبارات را هم افزودم: «این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوش‌اخلاق از زاهدان به جای نامعلومی می‌برد، نوشتم!» این عبارت اثر مثبتی بر هر دوی آن‌ها گذاشت.

بعد از زندان به دیدار امام رفتم

اواخر سال ۴۲ برای تبلیغ ماه رمضان به زاهدان رفتم که بازداشت و به تهران منتقل شدم. بعد از بازداشت وقتی از زندان خارج شدم شور و شوق دلم را فرا گرفت و گفتم من هم توکل به خدا کنم و به محل اقامت امام بروم شاید به من هم اجازه ملاقات بدهند. آدرس را به دست آوردم و به قیطریه رفتم. قیطریه در آن زمان منطقه‌ای خالی از ساختمان بود و تک‌وتوک خانه‌هایی در آن دیده می‌شد. من به خانه امام نزدیک شدم. نگهبانان تمام اطراف خانه را گرفته بودند.

به یکی از آن‌ها گفتم من تازه از زندان آمده‌ام و می‌خواهم مانند سایر زندانیان با آقا ملاقات کنم. آن‌ها با یکدیگر اختلاف‌نظر پیدا کردند. بالاخره توافق کردند که به من اجازه دهند فقط برای چند دقیقه وارد شوم. در زدم. حاج آقا مصطفی – فرزند امام – در را باز کرد و از دیدن من دچار شگفتی شد. از من پرسید: کِی آزاد شدید؟ گفتم: دو روز پیش! وارد یکی از اتاق‌ها شدم و آقا را در برابر خود یافتم. احساساتی که در دلم محبوس مانده بود غلیان کرد. عواطفم در برابر امام سرریز شد. برای آقا وضع امت و دوستان را در غیاب ایشان بیان کردم و اظهار داشتم که موسم رمضان امسال بدون بازده به هدر رفت و لذا باید از هم‌اکنون برای موسم محرّم برنامه‌ریزی کنیم.

پسرم مرا نشناخت!

در سال ۱۳۴۶ مجدداً توسط ساواک بازداشت و زندانی شدم. یک روز پسرم مصطفی را که دو ساله بود به زندان آوردند. یکی از سربازان دوان‌دوان آمد و گفت پسر شما را آورده‌اند. به درِ زندان نگاه انداختم دیدم یکی از افسران، مصطفی را بغل گرفته و به سوی من می‌آید. مصطفی را گرفتم و بوسیدم. کودک به‌علت اینکه مدتی طولانی از او دور بودم، مرا نشناخت؛ لذا با چهره‌ای گرفته و اخم‌کرده به من نگریست. سپس زد زیر گریه. به‌شدت می‌گریست. نتوانستم او را آرام کنم. لذا او را دوباره به افسر دادم تا به همسرم و بقیه که اجازۀ دیدار با من را نداشتند بازگرداند. این امر به قدری مرا متاثّر ساخت که تا چند روز بعد نیز همچنان دل‌آزرده بودم.

مبارزه و همراهی همسر

با آن‌که خانه ما بارها مورد یورش دژخیمان واقع شد، و با آن‌که من بارها در برابر او بازداشت شدم، و حتّی در نیمه‌شب که برای دستگیری من به خانه ما ریختند، مورد ضرب و جرح واقع شدم، علیرغم همه این‌ها، من هیچگاه ترسی یا ضعفی یا افسردگی و ملالتی در همسرم مشاهده نکردم. با روحیّه‌ای عالی و قوی در زندان به ملاقات من می‌آمد. در این ملاقات‌ها، به من اعتماد و اطمینان می‌داد. هرگز نشد وقتی من در زندان بودم، خبر ناراحت‌کننده‌ای به من بدهد. به یاد ندارم که مثلاً خبر بیماری یکی از فرزندان را به من داده باشد؛ یا مطلبی را که برایم ناخوشایند باشد، درباره‌ی خانواده و بستگان و والدین گفته باشد. همچنین باید به صبر و شکیبایی فراوان او در تحمّل سختی و مشقّت زندگی در دوران پیش از انقلاب، و اصرار او بر ساده‌زیستی در دوران پس از انقلاب اسلامی اشاره کنم.

رفتار عجیب یک دوست نزدیک

[در یکی از موارد بعد از آزادی از بازداشت ساواک] پس از بازگشت به منزل برای تشرف به زیارت حضرت رضا (علیه‌السلام) و نماز در مسجد گوهرشاد به حرم رفتم. دیروقت بود و صحن تقریباً خالی بود. از دور دو تن از دوستان و هم‌درس‌های خود را دیدم که با یکی از آن‌ها علقه خاصی دارم. از این تصادف بسیار خوشحال شدم زیرا انتظار نداشتم کسی را در آنجا ببینم. با شوق دیدار چهره‌هایی که زندان، میان من و آنها فاصله انداخته بود به سوی آن دو رفتم. انتظار داشتم آنها هم به محض دیدن من به سویم بیایند و بعد از این مدت جدایی از دیدار من خوشحال شوند. به طرف آن‌ها رفتم و نزدیکشان رسیدم. می‌خواستم سلام کنم که دیدم از من رو می‌گردانند. گویی یکی از آن دو به دیگری گفته بود او اکنون از زندان خارج شده و شاید تحت نظر است پس از او دوری کنیم! این برخورد سخت مرا متاثر کرد. من این‌گونه برخوردها را از برخی روحانیون فراوان دیده‌ام در حالی که به‌عکس آن‌ها، جوانان اعم از طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه در مواقعی که به زندان می‌افتادم بیشتر دور مرا می‌گرفتند.

شکنجه‌گری که زندانی شد!

پنج شش ماه پس از پیروزی انقلاب، طیِّ ماموریتی از تهران به شهر خودم مشهد آمدم. در آن هنگام عضو شورای انقلاب و نماینده شورای انقلاب در وزارت دفاع و نماینده امام در تعدادی از سازمان‌های کشور بودم. مقامات مشهد از من خواستند تا از ساختمان «کمیته مرکزی انقلاب» بازدید کنم. کمیته‌های انقلاب در آن زمان اداره بیشتر امور شهرهای ایران را بر عهده داشتند. ساختمان «حزبِ رستاخیز» در مشهد برای این منظور انتخاب شده بود. به من گفتند: آخرین طبقه این ساختمان در حال حاضر مخصوص زندانیان خطرناک است. اسامی آن‌ها را ذکر کردند و من بیشترشان را می‌شناختم.] یکی‌شان [از شنکجه‌گران من در پنجمین زندان بود و من از گستاخی‌ها و وقاحتش در آن زمان خیلی چیزها به یاد داشتم.

تو یوسف می‌شوی!

در یاد من خواب‌های عجیبی مانده. یکی به گمانم مربوط به سال ۱۳۴۶ یا ۱۳۴۷ باشد. در آن زمان وضع سیاسی مشهد در نهایت شدت و سختی بود و اسلام‌گرایان دچار گرفتاری و محنت زیادی بودند. چنان‌که جز چند تن از رفقا با من در میدان باقی نماندند و بقیه ترجیح دادند عرصه مبارزه را رها کنند. در آن شرایط، خواب دیدم که حضرت امام خمینی (ره) وفات کرده و جنازه ایشان در یکی از خانه‌های مشهد واقع در نزدیکی خانه پدر من روی زمین است. غم و اندوه وجودم را فرا گرفته بود. تابوت را روی دوش گرفتیم. جمعیت انبوهی هم در پی جنازه به حرکت در آمدند که در میان آن‌ها شمار بسیاری از علما بودند و من هم با آن‌ها حرکت می‌کردم.

با صدای بلند می‌گریستم و از شدت تالّم و تاثّر با دست روی زانوی خود می‌زدم. چیزی که بر درد من می‌افزود این بود که می‌دیدم برخی علما بدون اینکه توجهی بکنند و عبرتی بگیرند و بی‌آنکه احساس اندوهی در آنها مشاهده شود با هم صحبت می‌کنند و می‌خندند! جنازه به آخر شهر رسید. بیشتر تشییع‌کنندگان بازگشتند اما جنازه راه خود را در بیرون از شهر ادامه داد. بیست سی تشییع‌کننده همچنان در پی جنازه حرکت می‌کردند. بیشتر تشییع‌کنندگان در پایین تپه ماندند. جنازه به همراه چهار پنج تشییع‌کننده به سمت بالای تپه رفت که من هم با آن‌ها به دنبال جنازه بودم. تابوت را بالای تپه قرار دادیم. من به پایین پا نزدیک شدم تا درحالی که چهره حضرت امام را می‌بینم، با او وداع کنم.

ناگهان دیدم دست راست ایشان که انگشت سبابه آن به حالت اشاره بود به سمت بالا حرکت می‌کند تا اینکه انگشت اشاره‌اش به پیشانی من رسید و آن لمس کرد یا نزدیک بود لمس کند. با شگفتی و حیرت نگاه می‌کردم. لب‌هایش را گشود و دو بار گفت: تو یوسف می‌شوی… تو یوسف می‌شوی! خوابم را برای خیلی از بستگان و دوستان نقل کردم از جمله برای مادرم (رحمة‌الله‌علیها) که فوراً آن را چنین تعبیر کرد: بله یوسف خواهی شد به این معنی که همواره در زندان خواهی بود!

عضویت در شورای انقلاب چهار ماه بعد از تبعید

[مهر ۱۳۵۷] در یزد بودم که شنیدم امام به پاریس عزیمت کرده‌اند. از یزد با هواپیما به تهران و از آن‌جا به مشهد رفتم. در مشهد ماندم و مشغول فعالیت‌های انقلابی بودم تا اینکه به فرمان امام راحل برای حضور در شورای انقلاب به تهران فراخوانده شدم. روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ انقلاب به پیروزی رسید. در اواسط سال ۱۳۶۰ به ریاست جمهوری انتخاب شدم. فاصله میان آزادی من از تبعید تا عضویت در شورای انقلاب حدود چهار ماه بود. همچنان‌که بین آزادی و انتخاب به ریاست جمهوری، سه سال فاصله شد.

خوابیم یا بیدار؟!

در آن روزها ما در یک حالت بُهت بودیم. در حالی که در همه فعالیت‌های آن روزها ما طبعاً داخل بودیم. همان‌طور که می‌دانید ما عضو شورای انقلاب بودیم و یک حضور دائمی تقریباً وجود داشت. لکن یک حالت ناباوری و بهت بر همه‌ی ما حاکم بود. من یک چیزی بگویم که شاید شما تعجب بکنید.

من تا مدتی بعد از ۲۲ بهمن هم که گذشته بود بارها به این فکر می‌افتادم که ما خوابیم یا بیدار. و تلاش می‌کردم که از خواب بیدار شوم. یعنی اگر خواب هستم، این رویای طلایی که بعدش لابد اگر آدم بیدار شود هر چه قدر خواهد بود خیلی ادامه پیدا نکند، اینقدر برای ما شگفت‌آور بود مسئله.

دیدگاه کاربران

ناشناس۳۳۷۸۷۳۴۱۲:۴۵:۵۶ ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
بسیار عالی. ممنون از الف.
ناشناس۳۳۷۸۷۵۶۱۳:۱۰:۱۲ ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
در پناه ایزد منان موید و سرافراز باشی آقاجان ...
ناشناس۳۳۷۸۸۴۴۱۴:۵۱:۲۸ ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
جان ها فدای رهبر فرزانه
رضا۳۳۷۸۸۸۴۱۶:۰۶:۲۳ ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
مطالب بسیار زیبا و خوب بود.
کیان ایرانی هستم۳۳۷۸۹۵۰۱۷:۳۳:۳۴ ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
بخدا قسم از قبل آقا رو نمی‌ شناختم. در دوره دانشجویی تا اینکه با سپاه قدس آشنا شدم و سپس برای کار به صنایع دفاع رفتم رفتار نزدیک به هفت هزار نفر را دیدم یک مثلا پیچ گوشتی معمولی ممکن هفت سال آنجا بودم گم نشد سربازان همان غذایی فرماندهان را می‌خوردند ودر سردار دلها شهید قدس سلیمانی شناختم وتوبه کردم همیشه حواسمان باشد چرا دوشمنان از آقا بد میگن چون از علم و آگاهی ایشان وحشت دارند جانم فدای رهبری
ناشناس۳۳۷۸۹۷۶۱۸:۰۷:۲۶ ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
جانم به فدایت
فاطمه۳۳۷۹۰۸۸۲۱:۱۲:۴۶ ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
جانم فدای امام خامنه ای نایب برحق امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
علی۳۳۷۹۱۱۳۲۱:۳۴:۳۴ ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
خداوند بزرگ نگهداررهبرمان باشد... خیلی سالاری اقا....
ناشناس۳۳۷۹۱۱۶۲۱:۳۷:۵۴ ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
در مشهد یا تهران؟
yektanetتریبون

پربحث‌های دیروز

  1. رهبر انقلاب: وقایع سوریه محصول نقشه آمریکایی و صهیونیستی است/ یک دولت همسایه هم ایفای نقش می‌کند/ بدون شک مناطق تصرف‌شده‌ آزاد خواهد شد

  2. تحلیل "نیویورک تایمز" از سقوط بشار اسد

  3. بزک کردن تروریست ها !

  4. دستگاه دیپلماسی بخواند/ پروژه محاصره ژئوپلیتیکی و زنگ خطر حذف ایران از معادلات منطقه‌ای

  5. کشف اجساد شکنجه شده در دمشق

  6. انتقاد از تخریب جلیلی و رویکرد سخنگوی دولت/ هشدارهای پیاپی به پزشکیان/ سقوط اسد از منظر باهنر

  7. هشدار دادستانی کشور به افرادی که موجبات ترس مردم را فراهم می‌آورند

  8. حقوق کارمندان در سال آینده ۲۰ درصد افزایش می‌یابد   

  9. حمید فرخ نژاد: مخاطبام و درآمدم از دست رفت، تو ایران شاهانه زندگی میکردم

  10. واکنش الجولانی به حملات اسرائیل: سوریه وارد جنگ جدید نخواهد شد

  11. کارت‌های سوخت جمع آوری می‌شود / شیوه جدید سهمیه بندی بنزین اعلام شد  

  12. سفیر ایران در سوریه: ۴۲ میلیون دلار پول برای چه باید در سفارت باشد/ یک دلار هم در سفارت نیست

  13. عراقچی: بسیج فوری کشورهای منطقه برای توقف تجاوز اسرائیل و تخریب سوریه ضروری است

  14. اولین واکنش جولانی به تجاوز گسترده رژیم صهیونیستی به سوریه

  15. واکنش فرمانده اسبق نیروی قدس سپاه به تحولات سوریه

  16. عربستان رسما میزبان جام جهانی ۲۰۳۴ شد  

  17. مخالفت شدید نماینده مجلس با واردات خودرو کار کرده

  18. نتانیاهو: به جنگ علیه «محور ایرانی در منطقه» ادامه می‌دهیم

  19. اولین واکنش ظریف به سقوط بشار اسد

  20. پزشکیان: رخدادهای فعلی منطقه گواه سوءاستفاده رژیم صهیونیستی از اختلاف کشورهای اسلامی است

  21. توضیح صدا و سیما درباره دلیل عدم پخش زنده سخنان رهبری

پربحث‌های هفته

  1. چرا اسد رفت؟!

  2. ذوق زدگان وطنی در فردای سوریه !

  3. چرا ارتش سوریه نمی جنگد؟!

  4. مطالبه به حق یا فشارِ ناحق؟!

  5. نماینده مجلس : بی حجابی ، اعتراض به عملکرد ماست / مردم ناراضی هستند، ابتدا باید مشکلات اقتصادی آنها را حل کنیم

  6. کنایه‌های شمخانی به احمدی‌نژاد و جلیلی/ اظهارات عجیب فائزه هاشمی درباره حجاب/ زنگ خطر برای امنیت‌ ملی

  7. هیولای نئولیبرالیسم «اسد» را بلعید!

  8. آغاز «نمی‌گذارند»‌های پزشکیان/ کمی هم به اقتصاد بپردازید آقای همتی!/ توصیه زیدآبادی به افرادی که از سقوط بشار اسد شاد شده‌اند

  9. اجرای قانون حجاب به تاخیر افتاد/ جزئیات تصمیم شورای امنیت ملی کشور

  10. رهبر انقلاب: وقایع سوریه محصول نقشه آمریکایی و صهیونیستی است/ یک دولت همسایه هم ایفای نقش می‌کند/ بدون شک مناطق تصرف‌شده‌ آزاد خواهد شد

  11. دردسرهای اردوغان با سوریه جدید

  12. اتهام‌افکنی‌های عجیب علیه قالیباف/ انتقاد شرق از سخنان جواد لاریجانی/ یک ادعا درباره رویگردانی بشار اسد از ایران

  13. نظرات برگزیده مخاطبان «الف»: قبل از آنکه دیر شود، ایران را به سلاح هسته‌ای مجهز کنید/ نیمی از بی‌حجابی‌ها ناشی از اعتراض به وضع موجود است

  14. تحلیل "نیویورک تایمز" از سقوط بشار اسد

  15. عاقبت «با دشمنان مدارا»/ یک کنایه تند به شمخانی/ نگاه عبدی به ضعف شناختی‌ ایران پیرامون وقایع سوریه

  16. قانونی حساس و بازتاب هایی حساس تر !

  17. بزک کردن تروریست ها !

  18. اردوغان:‌ رهبر واقعی یکی منم، یکی پوتین !

  19. جریمه‌ها در قانون حجاب بر چه اساسی تعیین شد؟

  20. راه پرپیچ و خم بنزینی به کجا ختم می‌شود؟

  21. نامه مجتبی ذوالنوری به ظریف: بدون هرگونه تعلل از سمت غیرقانونی خود کناره گیری کنید

  22. نظر «مهاجرانی» درباره اوضاع سوريه

  23. ظریف را آمریکا و اروپا تحریم کرده اند، ما هم در داخل تحریمش کنیم؟/گرانی ها بخاطر عملکرد دولت پزشکیان نیست

  24. نظام اداری در ایران؛ بی قواره و گردن کلفت!

  25. بشار اسد از سوریه خارج شد؟!  

پربحث‌های هفته

  1. ذوق زدگان وطنی در فردای سوریه !

  2. مطالبه به حق یا فشارِ ناحق؟!

  3. نماینده مجلس : بی حجابی ، اعتراض به عملکرد ماست / مردم ناراضی هستند، ابتدا باید مشکلات اقتصادی آنها را حل کنیم

  4. کنایه‌های شمخانی به احمدی‌نژاد و جلیلی/ اظهارات عجیب فائزه هاشمی درباره حجاب/ زنگ خطر برای امنیت‌ ملی

  5. آغاز «نمی‌گذارند»‌های پزشکیان/ کمی هم به اقتصاد بپردازید آقای همتی!/ توصیه زیدآبادی به افرادی که از سقوط بشار اسد شاد شده‌اند

  6. رهبر انقلاب: وقایع سوریه محصول نقشه آمریکایی و صهیونیستی است/ یک دولت همسایه هم ایفای نقش می‌کند/ بدون شک مناطق تصرف‌شده‌ آزاد خواهد شد

  7. اتهام‌افکنی‌های عجیب علیه قالیباف/ انتقاد شرق از سخنان جواد لاریجانی/ یک ادعا درباره رویگردانی بشار اسد از ایران

  8. نظرات برگزیده مخاطبان «الف»: قبل از آنکه دیر شود، ایران را به سلاح هسته‌ای مجهز کنید/ نیمی از بی‌حجابی‌ها ناشی از اعتراض به وضع موجود است

  9. عاقبت «با دشمنان مدارا»/ یک کنایه تند به شمخانی/ نگاه عبدی به ضعف شناختی‌ ایران پیرامون وقایع سوریه

  10. قانونی حساس و بازتاب هایی حساس تر !

  11. جریمه‌ها در قانون حجاب بر چه اساسی تعیین شد؟

  12. نامه مجتبی ذوالنوری به ظریف: بدون هرگونه تعلل از سمت غیرقانونی خود کناره گیری کنید

  13. نظر «مهاجرانی» درباره اوضاع سوريه

  14. ظریف را آمریکا و اروپا تحریم کرده اند، ما هم در داخل تحریمش کنیم؟/گرانی ها بخاطر عملکرد دولت پزشکیان نیست

  15. نظام اداری در ایران؛ بی قواره و گردن کلفت!

  16. دستگاه دیپلماسی بخواند/ پروژه محاصره ژئوپلیتیکی و زنگ خطر حذف ایران از معادلات منطقه‌ای

  17. غضنفرآبادی: هیچ برخورد فیزیکی در قانون عفاف و حجاب وجود ندارد

  18. هشدار ربیعی درباره قانون حجاب: به سرنوشت قانون ماهواره دچار می‌شود

  19. پورمحمدی: کسانیکه خوب مذاکره نکردند باید پاسخ دهند/ از مذاکره پا پس نمی کشیم

  20. انتقاد از تخریب جلیلی و رویکرد سخنگوی دولت/ هشدارهای پیاپی به پزشکیان/ سقوط اسد از منظر باهنر

  21. روزنامه جمهوری اسلامی : سرگرم دعواهای پوچ بودیم، سوریه از دست رفت

  22. حقوق کارمندان در سال آینده ۲۰ درصد افزایش می‌یابد   

  23. نیاز داریم با دنیا حرف بزنیم/قیم مردم نیستیم/مشکلات چندین‌ساله، ۱۰۰ روزه حل نمی‌شوند

  24. چرا به سوریه رفتیم؟ چرا مجدد نرفتیم؟

  25. پاسخ امیرحسین ثابتی به توییت حشمت الله فلاحت پیشه

آخرین عناوین