*سلطان جنان*
«شاهِ شمشاد قدان، خسروِ شيرين دهنان
که به مژگان شکند، قلب همه صف شکنان»
داده خورشيد به او باده ی نور از خُم خويش
تا شود ماه بنی هاشم و سلطان جنان
مير ميخانه ی مِهر است و خداوند ادب
سايه ی ساغر لطفش به سرِ پير و جوان
آب از آتش عشق و عطش از خشک لبش
شعله و شور فکندند به جان همگان
گوهر اشک برآمد، صدف سوز شکست
از غم علقمه و غلغله ی تيغ و سنان
حافظ از باد صبای سحری می پرسيد؛
«که شهيدانِ که اند اين همه خونين کفنان؟»
در جوابش به غم و ناله سروده ست «عدنان»
عاشق روی حسينند شهيدان جهان