«دنیا همین است»
نوشته: ماهر اونسال اریش
ترجمه: مژده الفت
ناشر: فرهنگ نشر نو، 1402
191 صفحه، 110000 تومان
***
ماهر اونسال اریش، متولد 1980، اغلب با داستانهای کوتاهش در ادبیات ترکیه شناخته شده است. او نویسندهای تجربهگراست و میکوشد فرمهای روایی مختلفی را در آثارش بیازماید. در عین حال او نگاهی ابزورد به جهان و روابط و مناسبات میان آدمها دارد. حتی وقتی در فانتزیترین شکل ممکن به روایتش نگاه میکند، میتوان این دیدگاه منتقدانه به نظام معنایی جهان را به وضوح در کارش مشاهده کرد. در داستانهای کوتاهش این نوع نگاه بسیار مشهود است و در رمان منتشر شده از او نیز چنین خصلتی به فراوانی یافت میشود. اونسال اریش در کتاب «دنیا همین است» چه با رویکرد متفاوتش در روایت و چه در نوع اسکلتبندی طرح داستانش نشان میدهد که چهقدر به پوچی و معناباختگی وقایع در زیست انسانها باور دارد و این اثرش شاید بیش از هر چیزی به این خاطر درخور تأمل باشد.
نویسنده ساختار داستان در داستان را برای روایتش در پیش گرفته است و آدمها به شکلی زنجیرهوار و بر مبنای قصههایشان با هم در ارتباطند؛ او با قصهای رمانش را آغاز میکند، اما به سرعت سراغ قصهای دیگر میرود. کتاب با داستان گونش و خانوادهاش شروع میشود. گونش به تازگی از یک شکست عشقی بیرون آمده، اما داستان بر این مبنا پیش نمیرود. راوی میکوشد بیش از آنکه به خود گونش بپردازد، از خانوادهی او بگوید و از پدر و مادری روایت کند که وسواس و چارچوبهای سفت و سختشان برای فرزند دردسرساز شده است. مخاطب به زودی درمییابد که حتی این موضوع هم در رمان محوریت ندارد و بهانهای برای ورود به بخش دیگری از داستان است که به رفاقت تورانبیگ، پدر گونش و همقطارش در سالهای دور و در جنگی خارج از وطن اختصاص دارد. اما این قصه هم خط اصلی روایت نیست و نویسنده از آن خارج میشود و سراغ آدمهایی دیگر میرود و این دور تسلسل تا بازگشت دوباره به قصهی گونش ادامه پیدا میکند.
در واقع هر یک از شخصیتها نقطهای مشترک میان دو داستان متفاوت را میسازند و حلقههای اتصال این زنجیره را تشکیل میدهند. اونسال اریش میکوشد شکلی مدرن از هزارویکشب را بسازد که در آن شخصیتهای متعدد در وقایعی حاضر میشوند و سپس جای خود را به دیگری میدهند. از این جهت رمان اونسال اریش پر از آدمهایی است که گویی همچون بازیگری به صحنه میآیند، نقش خود را اجرا میکنند و خارج میشوند. آنها عمری کوتاه در داستانی بلند دارند و آنچه شاخص و درخور توجهشان میکند، سرنوشتهای محتوم و تراژیکشان است.
در رمان اونسال اریش آدمها بهندرت میتوانند از زیر بار تقدیر شانه خالی کنند و هرجا که بروند اتفاقات دردناکی که در سرنوشتشان نوشته شده بر سرشان آوار میشود. نوعی از جبرگرایی در نگاه نویسنده وجود دارد که در تمامی وقایع داستان تکثیر میشود تا خواننده را به این نتیجهی قطعی برساند که زندگی چیزی جز یک تراژدی طولانی و ناگزیر نیست و انسانها راه فرار و خلاصی از آن ندارند، هرچند از تمامی توانمندیهای خود برای نجات از این وضعیت بهره گیرند. سرنوشت همیشه در نهایت قساوت همه را به یک تیغ قلع و قمع میکند و کسی را توان مبارزه با آن نیست. تنها باید نشست و تسلیم شد و تن سپرد. حکایت همهی آدم های داستان بر این ادعا صحه میگذارند که دنیا جایی است که مدام سیل مصیبت بر سر میبارد و حتی کناره گرفتن از آن باعث در امان ماندن از این وضعیت نمیشود.
فرهنگ و ادبیات عامهپسند ترکیه هرگز خالی از قصههای تراژیک نبوده و پایان خوش بندرت به سراغ قهرمانان داستانها میآید. اونسال اریش نیز با رمان خود رویکردی دوگانه در برابر این باور مرسوم در پیش میگیرد. شخصیتهای داستان از طرفی همان آدمهای معمول و معروفیاند که در دنیای واقعی رنجی بیپایان میکشند و هرگز راه رهایی از مصیبت را نمییابند و از طرفی دیگر آنها نمایندهی نویسنده در این رماناند تا پوچی و درد پایانناپذیر را به باد کنایه و تحقیر بگیرند. اونسال اریش از سویی درصدد انعکاس زندگی تلخ آدمهایی است که نمونههای واقعیشان را در سرزمین خود بارها و بارها دیده و از سویی دیگر به این همه تلخی طعنه میزند و با ایهامهایش آن را از ارزش و اعتبار خالی میکند.
کتاب «دنیا همین است» در عین این که تابلویی تمامنما از رنج مردمانی است که کاستیهای اقتصادی و بحرانهای سیاسی زندگیشان را فلج کرده است، میتواند هجویهای برای پوچی و بیاعتباری دنیایی باشد که جبر و گریزناپذیری خود را به انسانها تحمیل میکند. در این رمان نویسنده چرخ و فلکی از قصهها را میسازد و آدمها را در حلقهای بسته به هم متصل میکند. دنیا همانند زمین در این رمان گرد است و دایرهوار میچرخد و مدام از همان نقاط همیشگی عبور میکند. دنیا مدام در چرخش است و آدمها را با خود میچرخاند، اما نباید انتظار چندانی از این همه چرخیدن داشت، چون چیزی جز بیمعنایی و خلأ را متبادر نمیکند. دنیا با تمامی بزرگیاش قدر ذرهای معطوف به هدف و نتیجهای خاص نیست و فقط باید در این چرخ و فلک به گذران زمان چشم دوخت و از لحظه لذت برد و به رقتباری و حقارت اوضاع خندید؛ دنیا همین است.