مطابق انتظار با نزدیکشدن به موسم انتخابات، جریان رسمی اصلاحطلبان حرکتی خزنده از حاشیه به متن سیاست خواهد داشت؛ رصد فضای رسانهای و مصاحبههای رنگارنگ و گعدههای این روزهای اصلاحطلبان موید این نکته است. هر چند مراد از اصلاحطلبان، آن دستهای است که با وجود انتقاد به روال موجود، همواره طرفدار حضور در فضای سیاسی و انتخابات بوده و معتقد به بازیگری در عرصه قدرت ولو بهصورت حداقلی است؛ از خاتمی و روحانی گرفته تا جهانگیری و کارگزارانیها در دایره اصلاحطلبان رسمی تعریف میشوند و قابلانکار نیست که با بحران هویت و پشتوانه اجتماعی مواجه شدهاند.
طیف دیگری از اصلاحطلبان که مواضع رادیکالتری دارند مدتهاست از مسئله انتخابات عبور کرده و حضورشان در ساحتسیاسی را به پذیرش شروط افراطگرایانه خود از سوی نظام منوط کردهاند؛ چهرهای چون سعید حجاریان که استعفای رئیسی را شرط حضور اصلاحطلبان در انتخابات اسفندماه میداند. طیف دیگری هم وجود دارد که میتوان آنها را اصلاحطلبان سابق و براندازان کنونی قلمداد کرد. میرحسین موسوی در این رسته قرار میگیرد که البته این طیف دارای شمولیت بیشتری است؛ غالب بدنه اجتماعی سابق اصلاحطلبان از سال ۹۸ به بعد و با رادیکالشدن فضا به این سمت گرایش بیشتری پیدا کردهاند.
پس مراد از اصلاحطلبان، آن طیفی است که به دنبال حضور و فعالیت در عرصه قدرت است، با وجود ساختاری که آن را مانعی برای گسترش فعالیتهای خود میبیند. اما برنامه اصلاحطلبان برای برگرداندن ورق و رقمزدن شرایطی جدید به سود خود چیست؟ جریانی که چند صباحی است به گوشه رینگ رفته و با ریزش جدی بدنه حامی خود مواجه شده، چگونه میخواهد تجربه تلخ دولت اعتدال را از اذهانعمومی پاک کند؟ خاتمی و روحانی و جهانگیری و دیگر شرکای آنان که روزی نوک پیکان انتقادها بودند به چه شکل انتظار دارند جامعه پاسخ مثبتی به حضور مجدد آنها بدهد؟
مرور کوتاه دهههای اخیر، پاسخ این سوال را خواهد داد. مرحوم هاشمیرفسنجانی در مدت زمامداری خود در قوهمجریه عملکردی را بر جای گذاشت که نارضایتی عمده مردم را در پی داشت. اجرای سیاستهای تعدیلساختاری و تورم بیسابقهای که بر کشور سایهافکند، تصویری نهچندان محبوب از او در افکارعمومی ساخت. اگرچه این نارضایتی عمومی در همان دوره نخست زمامداری رفسنجانی هم بروز کرده بود که مشارکت ۵۰ درصدی مردم در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۴ یکی از نشانههای بارز نارضایتی عمده جامعه از دولت هاشمی و سیاستهای او به شمار میرفت.
این نارضایتی گسترده در انتخابات ۷۶ به گونهای دیگر ظهور و بروز کرد؛ شکست سخت ناطقنوری از خاتمی؛ رئیسوقت مجلس که بسیاری حضور او را امتداد دولت هاشمی میدانستند با اختلاف، رقابت را به خاتمی که چهرهای جدید محسوب میشد و گفتمان دولتش در تقابل با هاشمی قرار داشت، واگذار کرد. تقلاهای بعدی هاشمی هم نتیجه نداشت؛ او آن زمان در حضیض قرار داشت و حتی نتوانست در انتخابات مجلس سال ۷۸ بین منتخبین لیست سینفره تهران قرار گیرد اما اوج پشتپا زدن جامعه به او، انتخابات ۸۴ و شکست تلخ از محمود احمدینژاد، چهره گمنام آن روزها بود؛ واقعهای که هاشمی را به دامان اصلاحطلبی پرتاب کرد.
اما برای تغییر شرایط و بازگشت هاشمی به متن، تنها چهار سال زمان لازم بود؛ انتخابات ۸۸ و پیروزی مطلق احمدینژاد مقابل موسوی؛ نخستوزیر سابق که پس از سالها دوری از فضای سیاست با پشتوانه تمامعیار اصلاحطلبان و هاشمی وارد کارزار انتخابات شده بود اما بر خلاف انتظار خود شکست تلخی را تجربه کرد و با همراهی اصلاحطلبان به زیر میز انتخابات زد. یکسال بعد از این انتخابات پرماجرا و خطاهای راهبردی پیدرپی دولت وقت، فرصت برای بازگشت هاشمی فراهم شد.
دوره دوم دولت احمدینژاد و اجرای بخش دیگری از سیاستهای تعدیلساختاری از جمله یارانهزدایی - که در پوشش تعابیر جالبتوجهی چون هدفمندی بستهبندی شد- به همراه تحریمهای گسترده و نارضایتیهای عمومی، موجب ظهور مجدد هاشمی شد؛ او چون ققنوسی که از خاکستر برآمده، طلوع کرد و توانست نظرها را به خود جلب کند. کهنهسوار سیاست ایران، آن روزها در صدر منتقدین داخلی دولت دهم قرار داشت و اقبالعمومی آن زمان بود که هاشمی را ترغیب به ثبتنام در انتخابات ۹۲ کرد که البته با سد شوراینگهبان مواجه شد اما او که سیاست را زیسته بود، توانست حسنروحانی را راهی پاستور کند.
اصلاحطلبان یک تجربه متاخر عینی را برابر خود دارند؛ حرکت سیاستمدارانه هاشمی از فرش به عرش و تصاحب مجدد قدرت؛ هر چند که انتهای این سیر سیاسی هاشمی، او را بر کرسی قدرت ننشاند اما توانست کاندیدای مدنظر و جریان متبوع خود را به زمامداری قوهمجریه برساند.
اصلاحطلبان بهدنبال بهرهبرداری از این تجربه و همچنین ضعفهای موجود و خطاهای راهبردی دولت و مجلس کنونیاند. استراتژیهای غلط دولت در سیاستگذاریهای اقتصادی و تورم وحشتناکی که گریبانگیر جامعه شده و علاوه بر این، سوار شدن بر مطالبات طبقات متوسط و بالای جامعه، امید اصلاحطلبان برای انتخابات پیشرو است.
آزادیهای اجتماعی، فیلترینگ و حجاب، مسائلیاند که دغدغه طبقات متوسط و بالای جامعه است و قطعاً اصلاحطلبان به سمت نمایندگی آنان خواهند رفت. ضمناً بهرهبرداری از وخامت اقتصادی موجود و مقایسه وضعیتکنونی با دولت قبل، دستاویز آنان به منظور جلبنظر نسبی طبقات پایینجامعه خواهد بود.
علاوه بر این، فراموشی تاریخی جامعهایرانی مولفهای است که روی آن حساب باز کردهاند؛ جامعهای که فراموش کرد هاشمی در زمان زمامداری خود چه میراثی بر جای گذاشت و در چشم بر هم زدنی دوباره به او روی خوش نشان داد و شاید از یاد برده که دولت روحانی چه بر سر کشور و زندگی یکایک ایرانیان آورد.
اما این راهبرد اصلاحطلبان شاید نتواند نتایج موردانتظار و مشابه گذشته را رقم بزند؛ فضای کنونی به شدت رادیکالیزهشده است و شرایط، تفاوتهای بارزی با گذشته دارد؛ جامعهای که بخش قابلتوجه آن از سیاست عبور کرده و در جستن قوت نانی برای گذراندن امور روزمره خود است و با سیاست و بازیگران آن کاری ندارد!