«نهنگ»، جدیدترین فیلم دارن آرونوفسکی درباره مردی به نام چارلی با بازی بسیار خوب فرندن فریزر (که برایش جوایز بسیاری داشته از جایزه بهترین بازیگر مرد اسکار تا جایزه بهترین بازیگر مرد انجمن منتقدان) است که به دلیل افسردگی ناشی از مرگ دوستش، دچار پرخوری و در نتیجه چاقی مفرط شده است. در بطن این داستان کارگردان به موضوعات همجنسگرایی، مذهب مسیحیت و جدایی زوجین هم نظر دارد. چارلی، معلم مقالهنویسی در یک کالج است و از راه دور (آنلاین) تدریس میکند و به خاطر چاقیاش هیچوقت وبکم رو روشن نمیکند. او که همسر و دخترش را به خاطر علاقهاش به یک همجنس خود ترک کرده، حالا میخواهد بعد از قریب یک دهه دخترش، الی را ببیند. الی دختر سرکش و عصبیمزاجی است که با صراحت از احساس تنفرش به پدر میگوید. ولی چارلی تلاش میکند راهی برای نزدیک شدن به او پیدا کند. برای همین به الی میگوید که 120 هزار دلار پساندازش را به او میدهد و قبول میکند که در کارهای مدرسه به الی کمک کند. مشکل مهم چارلی غیر از مشکل جسمی ناشی از چاقی، مشکل روحی است که از هیبت خود شرمنده است و از اینکه برای دیگران خصوصا لیز، پرستارش مزاحمت ایجاد میکند مرتب در حال عذرخواهی است. چارلی نمیخواهد هیچ کس او را ببینید، حتی پیک موتوری که برایش غذا میآورد. چارلی نمیخواهد زنده بماند و با وجود انواع مشکلات جسمی نمیخواهد به بیمارستان برود. تنها کسی که دوست دارد ببیند، الی است. چون می خواهد برای یک بار هم که شده یک کار درست انجام دهد و کاری کند که الی خوشبخت زندگی کند.
سراسر فیلم «نهنگ» در یک آپارتمان میگذرد، آپارتمانی پر از وسایل جورواجور، از کتابخانه پر از کتاب گرفته تا هر چیز دیگری که برای زندگی و حرکت چارلی در آن فضا لازم است. فضای خانه تاریک است و تنها راه ارتباطی با جهان بیرون، پنجره و دری است که بالکن و بیرون خانه باز میشود، بیرونی که همیشه هوای بارانی و گرفته دارد. تمام مدت دوربین به دنبال چارلی در آپارتمان میچرخد و از این طریق به مخاطب فضای خانه را نشان میدهد. اتاق خواب مرتب و آراسته او و دوست پسرش که خودکشی کرده و باعث افسردگی چارلی شده در تضاد با فضای آشفته و درهم هال و آشپرخانه است، انگار تنها جایی است که برای چارلی حالت تقدس دارد، تا جایی که انگار به خود اجازه نمیدهد وارد اتاق شود و هر بار که از چارچوب اتاق به درون نگاه میکند حسی از افسوس در نگاهش موج میزند.
فضای سرد و نمور بیانگر فضای روحی چارلی است. هیچ نور مشخص و واضحی نیست، مگر در پلان آخر که چارلی به عشق الی از جایش تکان میخورد، بلند میشود و با پاهای غول پیکری که در هر قدمش انگار زمین به لرزه درمیآید، به سمت الی که در چارچوب در ایستاده میرود و ناگهان نوری صورت چارلی را میپوشاند و صحنه به پلانی کنار دریا و روزگاری که با همسر و دخترش زندگی میکرد، کات میخورد تا یک بار دیگر افسوس چارلی برای ترک خانه را یادآوری کند.
علیرغم موضوعاتی که ذکر آن در ابتدا رفت به نظر میرسد مساله اصلی فیلم «پذیرش خود» است. پذیرش خود به هر شکلی که هست و این مسیری است که چارلی در طول فیلم طی میکند. میبینیم که در آخرین جلسه کلاس وبکمش را روشن میکند و خودش را تمام و کمال به دانشجویانش نشان میدهد. خصوصا که قبل از آخرین جلسه کلاس به دانشجویانش تاکید کرده که در نوشتههایشان صادق باشند و صادقانه بنویسند. حالا که به دیگران صداقت را تاکید میکند انگار خود باید به آن عمل کند، پس وبکم را روشن میکند و از ظاهر خود خجالت نمیکشد. البته که لب تاب را پرت میکند ولی انگار از قید و بند خود را رها میکند.
البته که آخرین باری که پیک موتوری غذا برایش میآورد و چارلی بلافاصله از چارچوب در بیرون میرود تا غذایش را بردارد، پیک موتوری که هنوز آنجاست، او را میبیند. چارلی بعد از این دیدار هم دچار پرخوری عصبی میشود ولی انگار همین یک نگاه، او را آماده دیده شدن میکند. میپذیرد که باید دیده شود، همانطور که هست، احتمالا باور کرده که ظاهر اهمیتی ندارد و به تنها چیزی که فکر میکند، ارتباط با الی است.
انگیزه ای که این ارتباط به او می دهد ناشی از عشقی است که سالها میتوانست به الی ببخشد ولی به خاطر اشتباهش و دوری از او نتوانسته است. ولی حالا همین عشق دلیل سیر تحول او میشود. یک بار الی او را مجبور کرده بود که از جایش بلند شود ولی چارلی نتوانسته بود، زمین خورده و شرمنده شده بود. ولی این بار وقتی میبیند الی در چارچوب در ایستاده، بلند میشود و به سمتش میرود، نیروی عشق به او قدرت حرکت میدهد، حتی اگر این نتیجه این حرکت، مرگ باشد.
در نقدهای انگلیسی زبان بسیار به چاقی چارلی اشاره شده بود و آن را دلیل تمسخر افراد چاق دانسته بودند، اما به نظر میرسد این چاقی نیست که مساله اصلی است، بلکه عشق است، یک روز عشقی آنچنان او را افسرده می کند که راه سراشیبی پیش می گیرد و روز دیگر عشقی دیگر او را به حرکت وامیدارد. این سیر تحول ستودنی و آموختنی است.



