ایرانیان باستان را اگر از منظر جهانبینی بنگریم، در بسیاری از شاخصهها به شیعه نزدیک مییابیم. باور به اهمیت عدالت و یاری مظلوم؛ و پیوند میان معنویت و قدرت سیاسی، همه در سنتهای دینی و فلسفی ایران باستان دیده میشود. اندیشهٔ زرتشتی «اشه» (راستی) و «دروغ» (دروژ) چیزی جز همان دوگانهٔ حق و باطل نیست که در تشیع هم کانونی است.
به همین دلیل بود که ایرانیان در برابر اسلام احساس بیگانگی نکردند. اسلام و سپس تشیع برای آنان ادامهٔ طبیعی همان جستوجوی تاریخی برای حقیقت و عدالت بود. پذیرش اسلام نه از سر زور، که به سبب نزدیکی معنایی و آرمانی رخ داد. حتی بسیاری از مفاهیم شیعی مانند انتظار، شهادت، و عدالتخواهی، در بستر ذهنی ایرانیان زودتر از سایر ملل شکوفا شد.
اما سلطنتطلبان تجزیهطلب، این میراث را نیز تکهتکه میکنند. آنان میکوشند ایران را بدون هویت دینی و بدون پیوند تاریخی با اسلام بازسازی کنند. برای این کار، تاریخ را برش میزنند؛ اشکانیان و ساسانیان را یا به سکوت میسپارند یا تحریف میکنند؛ و از هخامنشیان فقط عظمت صوری را برمیدارند.
حتی وقتی از هخامنشیان سخن میگویند، جنگهایشان با غرب و نقش دین در ساختار حکومتیشان را حذف میکنند. آنان تصویری میسازند از «ایران باستان سکولار» که اساساً وجود خارجی نداشته است. ایران باستان، چه در هخامنشی و چه در ساسانی، کشوری دینی بود؛ دین و دولت در هم تنیده بودند؛ شاه مشروعیت خود را از باور دینی میگرفت. این واقعیت برای سلطنتطلبان تجزیهطلب ناخوشایند است، پس آن را نادیده میگیرند.
این رویکرد تنها به گذشته محدود نمیشود؛ آنان مردم امروز را هم تجزیه میکنند. چون نمیتوانند اکثریت شیعه و مسلمان ایران را بپذیرند، یا آنان را به حاشیه میرانند یا رسماً حذف میکنند. سلطنتطلبان گاه چنان سخن میگویند که گویی اکثریت ملت ایران وجود ندارد، و تنها اقلیت غربگرا و دینگریز «مردم واقعی» ایراناند. این همان حذفگرایی خطرناک است که میتواند وحدت ملی را از درون بپوساند.
جالب است که حتی شاه پهلوی دوم نیز از تیغ تجزیه در امان نمیماند. او به هر حال شاهی شیعه در کشوری با اکثریت مسلمان بود. اما سلطنتطلبان امروز، برای آنکه بتوانند شعارهای ضددینی سر دهند، ناچارند همین واقعیت را پاک کنند. شاه را طوری بازسازی میکنند که گویی با دین و تشیع نسبتی نداشته است. این تحریف، نشان میدهد که آنان نه تنها تاریخ دور، بلکه تاریخ معاصر را هم تحمل نمیکنند مگر آنکه آن را مطابق میل خود بازنویسی کنند.
بخشی از سلطنتطلبان، دل به شاپور بختیار بسته بودند. اما بختیار در حساسترین لحظات تاریخ ایران، نشان داد که آماده است کشور را قربانی کینهٔ سیاسی خود کند. او پس از تجاوز صدام به ایران، گفت: «صدام بهتر از خمینی است.» این جمله برای همیشه نام او را در کنار وطنفروشان قرار داد.
حتی روایتهایی وجود دارد که بختیار به موساد پیشنهاد داده بود برای ترور رهبر انقلاب اقدام کند. اگر این روایتها درست باشد، او نه تنها آمادهٔ همکاری با دشمن خارجی بود، بلکه به ترور رهبران ملی نیز اندیشیده است. امروز هم میبینیم برخی سلطنتطلبان همان مسیر را میروند؛ توجیه ترور مقامات ایرانی؛ امید به سازمانهای جاسوسی؛ و تکیه بر دشمنان ایران. اینها ادامهٔ همان خط بختیارند؛ خطی که جز خیانت و خونریزی چیزی در خود ندارد.
بنیاد این جریان، «تجزیه» است. آنان تاریخ را تجزیه میکنند؛ مردم را تجزیه میکنند؛ دین را تجزیه میکنند؛ حتی شاه خود را تجزیه میکنند. نتیجه چیزی جز نابودی نیست. اینان هیچ طرح سازندهای برای آینده ایران ندارند. تنها شعاری که بارها تکرار میکنند این است؛ «دنیا نابود شود؛ ایران نابود شود؛ اما جمهوری اسلامی برود.»
این همان اندیشهٔ ویرانگر است که نه بر اصلاح استوار است و نه بر ساختن. این اندیشه در نهایت خود را هم نابود میکند. جریان سلطنتطلب تجزیهطلب، خودبرانداز است؛ زیرا بر پایهٔ نفی و حذف استوار است و هر نفیای بالاخره به نفی خود میانجامد.
آنان میپندارند در دنیای بدون جمهوری اسلامی، جایگاهی ویژه خواهند داشت. اما این یک خیال باطل است. نتانیاهو یا هر رهبر خارجی دیگر، هرگز ایرانی مستقل و آزاد به آنان تحویل نخواهد داد. بیگانه همواره منافع خود را دنبال میکند، نه منافع ایران. تاریخ پر است از نمونههایی که نشان میدهد کسانی که بر بیگانه تکیه کردهاند، در نهایت یا حذف شدهاند یا در تبعید و تحقیر به سر بردهاند.
اگر سلطنتطلبان از تجربهٔ دیگران درس نمیگیرند، دستکم از تاریخ خود بیاموزند؛ شاهی که تا آخرین لحظه به آمریکا و غرب تکیه داشت، در لحظهٔ سقوط، هیچیک از آنها به یاریاش نیامد.
سلطنتطلبان تجزیهطلب، دشمن تاریخاند؛ چون تاریخ را تحریف و قطعهقطعه میکنند. دشمن مردماند؛ چون اکثریت ملت را حذف میکنند. دشمن دیناند؛ چون با ریشهٔ معنوی و هویتی ایران بیگانهاند. و در نهایت دشمن خود نیز هستند؛ زیرا بر مبنای نفی و نابودی بنا شدهاند.
ایران اما، با ریشههای عمیق تمدنی و دینیاش، از این خطرات عبور خواهد کرد. این سرزمین بارها شاهد خیانتها، توطئهها و دشمنیها بوده است، اما هر بار با اتکا به مردم و ایمان خود، سربلند بیرون آمده. سلطنتطلبان تجزیهطلب نیز جز لکهای گذرا در حافظهٔ تاریخ نخواهند بود.



