کشور را شرطی نکنیم
عباس سلیمینمین در روزنامه قدس نوشت:
احتمالاً برای شمای مخاطب هم پیش آمده گهگاهی میان دوراهی گیر کرده و سرگردان باشید. این وضعیت بلاتکلیفی را شاید بتوان یکی از عذابآورترین حالات خواند؛ موقعیتی که انگار در خلأ سرگردانیم، نه میتوان تصمیم گرفت و نه اقدامی. در حوزه کلیتر، تلاش این روزهای دشمنان برای نگه داشتن ایران اسلامی در موقعیت «نه جنگ و نه صلح»، پس از نبرد ۱۲روزه تحمیلی را شاید بتوان با این احوال شخصیه مقایسه کرد؛ وضعیتی که مردم انگار منتظر اتفاقی هستند. دسیسهچینی محور غربی - عبری برای القای چنین موقعیتی به جامعه ایرانی، در شرایطی است که بیش از دو ماه از جنگ اخیر گذشته؛ در طول این مدت هم با وجود همه آسیبها، وضعیت اقتصادی کشور ثبات نسبی داشته و در حوزه نظامی نیز بازآرایی نیروها کامل شده است.
با این حال دشمن بدش نمیآید با نگه داشتن کشور در حالت تردید و اضطرار، کاسه صبر مردم را لبریز کرده و منافع خود را پیش ببرد. چنین روندی تمام جنبههای زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد. در حوزه روانی، جامعه عصبیتر خواهد بود؛ چراکه شهروندان خود را در خلأ میبینند. الفبای رشد اقتصادی هم در حفظ آرامش است. با این اوصاف در شرایطی که دشمنان به دنبال القای ناامنی و طرح جنگ علیه ایران هستند، طبیعتاً سرمایه خارجی رغبتی برای ورود نخواهد داشت و کسانی که در کشور اهل تلاش و فعالیتهای مولد هستند دست و دلشان به کار نمیرود بنابراین به جد باید از شرطی کردن اقتصاد و معطل کردن آن به پای مذاکره خودداری کرد؛ چراکه این وضعیت آسیب جدی به جامعه میزند. حتی چنین روندی به لحاظ سیاسی هم دارای پیامدهایی است.
وقتی این تصور برجسته شود که ممکن است هر لحظه ایران مورد هجمه قرار گیرد نمیتوان تصمیمسازی درستی داشته و کارها را پیش برد. پس واضح است برای شکستن نقشه طراحی شده دشمن باید از این فضاسازی دروغین گذر کرد، موضوعی که رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر با رئیس جمهور و هیئت وزیران، به طور ویژه بر آن تأکید داشته و فرمودند: در حل مشکلات نباید منتظر تحولات بیرونی بود؛ باید بر حالت «نه جنگ نه صلح» که دشمن درصدد تحمیل آن است، غلبه کرد؛ چرا که این حالت برای کشور ضرر و خطر دارد. در ادامه باید بر این مسئله تأکید کرد که قسمت بزرگی از نبردهای امروزه در حوزه روانی متمرکز است. استراتژی نه جنگ نه صلح نیز یکی از ابزارهای دشمن در همین زمینه است. در مقابل به عنوان رویکردی بازدارنده، رسانهها در نقش بر آب کردن این حربه و عادی جلوه دادن شرایط بسیار اثرگذار هستند و باید این موقعیت خود را درک کنند نه اینکه رسانه ملی به عنوان مرجع خبررسانی، کارشناسی را به برنامه دعوت کند که علناً برای حمله دشمن تاریخ تعیین کند، پیشبینیهایی که هیچ گاه محقق نشده ولی در دامن زدن به جنگ روانی دشمن بسیار اثرگذار است.
******
درباره NPT مطابق با منافع ملی کشور تصمیم می گیریم
تعدادی از نمایندگان مجلس، طرح خروج از NPT را آماده کرده و آن به کمیسیون امنیتملی ارائه کردهاند. قرار بود جمع بندی آن روز یکشنبه در صحن مجلس ارائه شود با این حال در دستور کار مجلس قرار نگرفت. کامران غضنفری، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در این خصوص با خبرآنلاین گفت و گو کرده که بخشهایی از از این مصاحبه به شرح زیر است:
* این طرح در کمیسیون مطرح شده اما قرار بر این شده که کمیسیون پیشنهادات را جمعبندی و جمعبندی خود را ارائه کند. کمیسیون این جمع بندی را هنوز به صحن ارائه نکرده است. قطعاً اگر شورای عالی امنیت ملی یا مراکز دیگر نظری داشته باشند، قاعدتاً آنها هم بررسی میشوند. در نهایت همه این نظرات دستهبندی میشود و یک جمعبندی کلی از آن ارائه خواهد شد.
* اگر طرح مجلس در خصوص تعلیق همکاریهای ایران با آژانس کفایت میکرد، اروپاییها نمیآمدند اسنپبک را به جریان بیندازند. معلوم است که آن طرح کافی نبوده و نتوانسته مانع چنین کاری شود. لذا آنها آمدند و درخواست فعال شدن اسنپبک را مطرح کردند. ما بایستی در برابر این اقدام خصمانه اروپاییها برخورد جدیتری داشته باشیم.
* فعالشدن مکانیزم ماشه چیز چشمگیری نیست، چون آمریکا و اروپا در این چند سال حداکثر فشارهای خود را علیه ما اعمال کردهاند و بعید است که بتوانند اقدام جدیدی انجام دهند که تأثیر قابل توجهی داشته باشد. آنها هرچه تلاش کردند، در همین چند سال بیشترین فشار را وارد کردند. بنابراین نباید انتظار داشته باشیم که این بار تأثیر مهمی بر ما بگذارد. اما چون نشانهای از ابراز خصومت است، ما باید عکسالعمل جدیتری به آنها نشان دهیم.
* ما چه دنبال سلاح هستهای باشیم، چه نباشیم، به هر حال خروج از NPT یکی از گزینههای اصلی مدنظر نمایندگان است. در این چند دههای که ما عضو NPT بودیم، محدودیتهای آن را پذیرفتیم اما از مزایای عضویت بهرهمند نشدیم. یعنی کشورهایی که سلاح هستهای و صنعت هستهای دارند باید به ما که عضو NPT بودیم، برای دستیابی به دانش صلحآمیز هستهای کمک میکردند، اما چنین نکردند. معنایش این است که ما محدودیتها را پذیرفتیم ولی از مزایا برخوردار نشدیم؛ بنابراین ادامه عضویت در NPT ضرورتی ندارد.
* آنها در شرایطی به ما حمله نظامی کردند، آمریکا، اسرائیل و متحدانشان، پیمان ناتو، که ما هم عضو NPT بودیم، هم مشغول مذاکره با آنها، و هم اعلام کرده بودیم که به سلاح هستهای نیاز نداریم و به سمت ساخت آن هم نرفتهایم. با این حال به ما حمله نظامی کردند. حالا اگر ما از NPT خارج شویم، دیگر بدتر از این که نمیشود.
* ما چه از NPT خارج شویم، چه نشویم، بنای حمله مجدد به ایران را دارند. هم آمریکا و هم رژیم صهیونیستی این موضوع را مطرح کرده اند. این چیزی است که آنها آشکارا اعلام کردهاند؛ خودشان در همین یکی دو ماه اخیر، مسئولین آمریکایی و مقامات صهیونیستی بارها این موضوع را گفتهاند. چیز مخفیای نیست و در رسانهها هم مطرح شده است. بنابراین فرقی نمیکند خارج شویم یا نه، آنها در هر صورت قصد حمله مجدد دارند. لذا ما باید بدون اعتنا به خواست آنها، آنچه را که به منافع ملیمان مربوط میشود انجام دهیم و آماده باشیم تا پاسخی قاطع و کوبنده به تجاوزات بعدی دشمنان بدهیم.
******
توافقی که فروش نفت ایران را بر باد داد
خبرگزاری فارس نوشت:
«اگر در سال ۱۴۰۰ یک عدهای مانع نمیشدند، و ما در دورهٔ بایدن به برجام برمیگشتیم، که همه چیز هم آماده بود، همه توافقات هم شده بود، امروز نه تنها چیزی به نام اسنپبک نداشتیم بلکه در این مدت حدود ۵۰۰ میلیارد هم ضرر نمیکردیم. در این ۴ سال مستقیم و غیرمستقیم ۵۰۰ میلیارد ضرر کردیم». اینها بخشی از سخنان رئیسجمهور اسبق ایران ،حسن روحانی است؛ سخنانی که در حمایت از برجام و توضیحاتی در مورد بازگشت مکانیسم ماشه گفته شده است. روحانی در حالی در مورد برجام صحبت می کند که همین توافق بخش زیادی از زیرساختهای شبکه فروش نفت را لو داد تا در زمانیکه آمریکا یکجانبه از توافق خارج شد، صادرات نفت ایران به شدت ضربه بخورد.
در سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵ میلادی)، ایران و قدرتهای ۱+۵ به توافقی با عنوان «برنامه جامع اقدام مشترک» یا همان برجام دست یافتند؛ توافقی که هدف اصلی آن لغو تحریمهای اقتصادی و فراهم کردن امکان بازگشت ایران به بازارهای جهانی بود. نتیجه اولیه این توافق، افزایش صادرات نفت ایران از حدود ۱.۳ میلیون بشکه در روز پیش از برجام، به بیش از ۲.۳ میلیون بشکه در روز پس از اجرای آن بود. با این حال، یکی از خطاهای مهم استراتژیک در این دوره، کنار گذاشتن شبکههای غیررسمی فروش نفت بود؛ شبکههایی که ایران در دوران تحریمهای سخت پیش از برجام برای دور زدن محدودیتها ایجاد کرده بود. در آن سالها، تهران از سازوکارهای مالی مخفی و روشهای پیچیده برای پنهان کردن معاملات نفتی استفاده میکرد اما پس از باز شدن مسیرهای بانکی رسمی، بخشی از این ساختار زیرزمینی کنار گذاشته شد یا در معرض دید قرار گرفت.بهعنوان نمونه، در سال ۲۰۱۸ و در راستای هماهنگی با توصیههای گروه ویژه اقدام مالی (FATF)، ایران بخشهایی از شبکه مالی پنهان خود را آشکار کرد. همچنین تکیه دوباره بر سیستم بانکی بینالمللی موجب شد بخش قابل توجهی از مبادلات نفتی که پیشتر دور از رادار نهادهای نظارتی غرب قرار داشت، تحت کنترل و رصد قرار گیرد. این روند عملا توان بازگشت سریع ایران به شیوههای غیررسمی فروش نفت در صورت بازگشت تحریمها را تضعیف کرد.
با روی کار آمدن دولت دونالد ترامپ در آمریکا و خروج این کشور از برجام در سال ۲۰۱۸، تحریمهای گسترده و تازهای علیه بخش نفت ایران اعمال شد. این بار، به دلیل از هم پاشیده شدن بخش اعظم زیرساختهای غیررسمی فروش نفت که در گذشته پشتوانه ایران در برابر تحریمها بود، توان صادراتی کشور بهشدت کاهش یافت. کشورهای غربی و بهویژه آمریکا، از فرصت برجام برای شناسایی شبکههای صادرات نفت ایران استفاده کردند. بانکهای بینالمللی و شرکتهای بیمه که برای تسهیل صادرات نفت ایران وارد همکاری شده بودند، اطلاعات دقیقی از تراکنشها و مسیرهای انتقال نفت ایران به دست آوردند.به این ترتیب، در مقاطعی، فروش نفت ایران حتی به زیر ۲۰۰ هزار بشکه در روز سقوط کرد؛ سطحی که در تاریخ معاصر ایران بیسابقه و یکی از پایینترین میزانها محسوب میشود. توافق برجام در دورهای موجب رشد صادرات نفت ایران شد اما همزمان اطلاعات حساسی از شبکههای تجاری کشور را در اختیار غرب قرار داد؛ مسالهای که پس از خروج آمریکا از توافق، ابزار لازم برای اعمال تحریمهای دقیقتر را در اختیار واشنگتن گذاشت.
******
گروسی و بوی کباب جاسوسی جدید
روزنامه جوان نوشت:
روز دوشنبه نشست فصلی شورای حکام آژانس هستهای بین المللی برگزار شد و گروسی که همان جاسوس آرژانتینی مرتبط با لابی صهیونیستی است که از زمان تصدی مدیرکلی آژانس، روند غیرحقوقی در تعامل با ایران را رواج داده، باز هم اظهارات خودشیفتهای را بیان کرده است. وی که کارگزار سیاستهای غربی و صهیونی برای فشار به ایران است، در راستای موضع سه کشور اروپایی در آخرین بیانیه خود، اعلام کرده نمیتوانیم چندین هفته یا چندین ماه به روند مذاکره با ایران ادامه دهیم. مذاکره با آژانس بر اساس مصوبه قانونی جدید مجلس شورای اسلامی ایران و ضرورت چارچوبهای جدید برای همکاری با آژانس دنبال میشود و این ضرورت پس از تخلفات گروسی در خروج از وظایف حرفهای و حقوقی و سیاسی کردن پرونده هستهای ایران و حتی گرا دادن اطلاعات تأسیسات زیرزمینی هستهای فردو در فاصله چند روز قبل از حمله رژیم صهیونی و امریکا به این تأسیسات است.
گروسی با کنار زدن تمامی نتایج پانزده گانه گزارشهای آژانس مبنی بر صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران و فقدان هرگونه انحراف یا جمعبندی مدیرکلهای قبلی آن آژانس، پازل سیاستهای غربی علیه ایران را در فشار حداکثری و مشکوک نشان دادن آن، پس از خروج رسمی ترامپ از برجام، در دستور کار خود قرار داده است. وی برخلاف نص انپیتی، گزارشهای خود را از دستگاههای اطلاعاتی رژیم صهیونی و گزارشهای جعلی منافقین دریافت کرده که فاقد ارزش حقوقی و رویههای مخصوص در انپیتی است. به هر حال گروسی که خود را در جایگاه یک طرفه برای اجرای تعهدات برجامی ایران میداند، پس از اعلام کاهش تعهدات ایران که طبق مواد روشن در متن برجام برای ایران مورد تأکید قرار گرفته، به دنبال گسترش دامنه بازرسی و جاسوسی از تأسیسات هستهای ایران بود که دایره فعالیت او و بازرسان هدایت شده از سوی سرویسهای اطلاعاتی محدود شد.
پس از حمله امریکا و رژیم صهیونی به تأسیسات هستهای ایران بهرغم اینکه ادعا نمودند این تأسیسات را کاملاً نابود کردهاند، پس از غوغای رسانهای و قدرتنمایی نمایشی، با شرایط ابهام هستهای در ایران روبهرو شدند و نمیدانند مواد هستهای غنی شده ۶۰ درصدی و ۲۰ درصدی ایران چه سرنوشتی دارد و لذا به دست و پا افتادند تا در قافله غافلگیری گرفتار نشوند و آثارش را به ایران بازگردانده و مذاکرات با ایران را شروع کنند. اسنپبک را اهرم باجگیری قرار دادند تا تاریخ مصرف این اهرم فشار به پایان نرسد و لذا پیغام و پسغام دادند و خط و نشان کشیدند. طی رایزنیهایی که اخیراً با واسطه یک کشور مهم انجام شده، شروط ایران در موضوعات مختلفی را پذیرفتهاند و گروسی در سخنان خود در نشست دو شنبه شورای حکام اعلام نموده که امیدوار است تا چند روز آینده این گفتوگوهای محرمانه به نتیجه برسد.
نکته مهم این است که گروسی در آرزوی این است که با به ثمر نشاندن روند باجگیری و فشار به ایران، بتواند با کمک رژیم صهیونی و امریکا و غرب، دبیرکل سازمان ملل متحد شود و زمان به نفع او نیست. مضافاً اینکه گروسی فکر میکند مانند گذشته خواهد توانست با ابزار جاسوسی بازرسان خود، در همان ضوابط و شرایط گذشته قابلیت مانور و شیطنت داشته باشد و البته میداند که بدون آنچه از سوی شورای امنیت ملی ایران با چارچوب و ضوابط جدید و تمامی شروطی که میانجی مذاکراتی با غرب در حال پیگیری آن است و پذیرش کامل آن، نمیتواند از «بوی کباب» موجود، حاصلی داشته باشد.
******
مقاومت و لزوم درانداختن طرحی نو
روزنامه وطنامروز نوشت:
بررسی بسیاری از شاخصهای مورد نظر در تحول منظومه امنیتی غرب آسیا نشان میدهد اهدافی که در پیمان آبراهام مد نظر بود به طور کامل اجرا نشده است. به عنوان مثال، یکی از مسائل ناخوشایند برای جبهه مقاومت در دهه گذشته، فاصله گرفتن «حماس» از این جریان بود به طوری که این گروه در بحران سوریه، در مقابل سیاستهای کلی جبهه مقاومت قرار گرفت و خواهان تغییر نظام این کشور و سقوط بشار اسد شد اما به نظر میرسد با علنی شدن روابط امارات و بحرین با اسرائیل و آشکار شدن سازش رهبران عرب با اسرائیل در پیمان آبراهام، گروههای مقاومت فلسطینی کاملا اهمیت محوریت ایران در حمایت از فلسطین را ذکر میکنند و همین مساله موجب تقویت جبهه مقاومت و نقشآفرینی فعال گروههایی مانند «جهاد اسلامی» شده است.
نمای کلی منطقه غرب آسیا در سالهای اخیر، حضور 2 گروه از بازیگران تجدیدنظرطلب و حامی وضع موجود است. ایران به عنوان مرکز جبهه مقاومت و رهبر گروه نخست، با مهیا بودن شرایطی از قبیل خلأ قدرت و چالشهای ایالات متحده و متحدانش در منطقه و فرصتهای جدید ناشی از بیداری اسلامی و مدیریت بحران در عراق در جهت بازتعریف نظم منطقهای و رژیم امنیتی حرکت میکند. در طرف دیگر، ائتلافی با حضور بازیگرانی از جمله رژیم صهیونیستی تحت حمایت ایالات متحده حضور دارد و تقابل ایدئولوژیک - ژئوپلیتیک این 2 گروه، در جهت تاثیر در نظم منطقهای و امنیتی غرب آسیا قابل مشاهده است.
عملیات توفانالاقصی در 7 اکتبر 2023 تغییرات بنیادینی را در چارچوب امنیتی منطقه غرب آسیا ایجاد کرد و به گواه فعالان سیاسی و کارشناسان بینالملل، مدل جدیدی از طراحی مرزهای ملی را روی میز گذاشت؛ موضوعی که ابتدا با غافلگیری و آسیب جدی رژیم صهیونی آغاز شد ولی راهبرد «بازی با ریسک بالا» که از سوی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم در پیش گرفته شد، مسیر را تغییر داد و دستاوردهای امنیتی مهمی برای رژیم - نظیر سقوط دولت سوریه و آسیب جدی به مقاومت لبنان - ایجاد شد.
در چنین شرایطی، شبکه مقاومت نیاز به بازطراحی راهبردهای خود در قبال تحولات منطقه دارد. همانطور که سقوط حکومت در سوریه منجر به تسریع در انجام عملیات نظامی از سوی تلآویو علیه تهران شد، مسیر پیش رو نیز نشان میدهد امنیت و منافع ملی کشورمان با سرنوشت شبکه مقاومت گره خورده است؛ یعنی تضعیف یا تقویت هرکدام از بخشهای این شبکه در صنعا، غزه، بیروت، خارطوم، آواگادوگو، بغداد و سایر نقاط منطقه و جهان، تاثیر مستقیم بر ضعف یا تقویت امنیت ملی ایران دارد. در همین راستا، شبکه مقاومت را باید «یک تیم واحد» دانست که نمیتواند و نباید به صورت جداگانه با راهبردهای طرف اسرائیلی مقابله کند؛ همانطور که تلآویو هم به صورت مشترک با آمریکا و اروپا اقدام به عملیات علیه شبکه مقاومت میکند.
روزهای سرنوشتساز پیش رو اگر با یک متغیر راهبردی از سوی شبکه مقاومت همراه شود، قطعا منجر به ایجاد یک نظم امنیتی جدید در غرب آسیا میشود که تثبیتکننده جایگاه ایران به عنوان قدرت منطقهای و زمینهساز بازیگری ایران به عنوان یک بازیگر فرامنطقهای خواهد بود. اقدام نظامی – امنیتی علیه هر کدام از بخشهای شبکه مقاومت باید با واکنش «تمام» شبکه مقاومت روبهرو شود.
******
توطئهافکنی مهدی نصیری و رضا پهلوی
خبرگزاری تسنیم نوشت:
مهدی نصیری که مواضع ضد ایرانی وی حتی صدای برخی فعالان ضد انقلاب خارج نشین را نیز در آورده است، اخیراً با همراهی رضا پهلوی توطئه ای را معطوف به فضای سیاست داخلی ایران طراحی کرده که هدف از آن، جبران شکست مشترک ضد انقلاب و رژیم صهیونیستی در جنگ 12 روزه اخیر است. بنا بر این گزارش، قرار است به زودی در شهرستان دامغان نشستی در باغ ناصر دانشفر و با حضور افرادی مانند رحیم قمیشی، اکبر دانش سرارودی، مجتبی بدیعی، پروانه سلحشوری، فخرالسادات محتشمی پور و رحمت الله بیگدلی صورت گیرد که هدف از آن، طراحی آشوبهای خیابانی، آسیب شناسی دقیق شکست کنونی ضد انقلاب و اپوزیسیون خارج نشین در دستکاری افکار عمومی ایران و چگونگی خلق آشوبهای سراسری در کشور مورد توجه و هم فکری قرار گیرد.
نقش مهمی نصیری در ایجاد چنین حلقه ای در داخل کشور بسیار پررنگ بوده و انتخاب دامغان (شهر پدری مهدی نصیری) برای برگزاری این نشست تندروها نیز با همین هدف صورت گرفته است. برنامه ریزی های لازم برای برگزاری این نشست انجام شده و محل و زمان آن نیز به اطلاع مخاطبان و شرکت کنندگان انتخاب شده در آن رسیده است. شکل گیری "حلقه دامغان" اهداف مختلفی دارد ازجمله اینکه ضد انقلاب و جریانهای برانداز در داخل و خارج از کشور تصور می کنند فعالسازی مکانیسم ماشه و ایجاد جو روانی ناشی از آن قادر به تغییر فرامتنهای ادراکی و پیش فرضهای ذهنی شهروندان نسبت به ماهیت و موجودیت نظام جمهوری اسلامی و متعاقباً، آماده سازی آنها برای طغیان علیه ساختار کنونی خواهد بود. این باور مضحک در حالی ذهن معاندین را تسخیر کرده که رضا پهلوی و مهدی نصیری قبل از وقوع جنگ 12 روزه اخیر نیز تصور می کردند با شلیک حتی یک موشک به خاک ایران، کشور را آشوب و طغیان سراسری فراخواهد گرفت و ضد انقلاب می تواند در سایه حمایتهای همیشگی سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی غرب بر مسند قدرت در تهران بنشیند!
دوم اینکه مشارکت برخی اعضای تندروی جبهه اصلاحات در پروژه ای که کارگردانان آن امروز رسماً در خارج از کشور از منافع مالی سازمانهای تروریستی و جاسوسی موساد و MI6 حمایت می شوند، حکایت از آن دارد که صدور بیانیه ساختارشکنانه اخیر جبهه اصلاحات بدون ارتباط با برخی پدیده های بیرونی نبوده است. به نظر می رسد روابط علّی-معلولی نهفته و آشکاری که طی تحولات روزهای اخیر شاهد آن بوده ایم یکی پس از دیگری در حال نشان دادن خود هستند.
هدف سوم از شکل گیری حلقه دامغان، تلاش مذبوحانه و وقیحانه برای بی اثر کردن رویکرد کلان رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر تقویت وحدت داخلی و انسجام ملی در کشور است. کلیت برگزاری این نشست و موارد مشابه نشان می دهد "غیریت سازی با مردم" به مثابه یک "فرمول خطرناک" در دستور کار اتاق فکر ضد انقلاب و عوامل آنها در داخل کشور قرار گرفته است. بدون شک این موضوع و موارد مشابه را نمی توان مصداق یک خبط محاسباتی ساده یا نوعی بی بصیرتی در مواجهه با پدیده ها دانست، بلکه در ماورای آن نوعی ارتباط سیستماتیک و نظام مند با جریانات برانداز خود نمایی می کند.
******
اردوگاه حکمرانی، سنگر جنگهای چریکی نیست
سایت فردانیوز نوشت:
در سنت سیاستورزی ایرانی، همیشه یک پرسش بنیادین وجود داشته است: آیا مسئولان بر صندلی قدرت مینشینند تا «وفاق» و «اجماع» را بپرورانند، یا برای آنکه میدان را به آوردگاهی از جنجال و هیاهو بدل سازند؟ پاسخ به این پرسش، نه صرفاً یک تحلیل نظری، که اکنون تجربهای عینی است. نادره رضایی ـ که دیروز از سمت خود برکنار شد ـ نمونهای است که تاریخ به سرعت آن را در حافظه جمعی ثبت خواهد کرد. از همان ابتدا روشن بود که حضور چنین فردی در ساختار وزارتخانه، بیشتر شبیه استقرار یک «چریک در اردوگاه حکمرانی» است تا نشستن یک مدیر در جایگاه مسئولیت. او نه زبان وفاق میدانست و نه هنر اجماع؛ و این کمبود، نه در حاشیه، بلکه در متن کارنامهاش آشکار شد. کدام اقدام او در مسیر آشتی ملی بود؟ در کجا نشانی از همدلی و همزبانی میشد یافت؟ کارنامهای که به جا گذاشت، بیشتر شبیه به دفترچهای پر از جنجالهای بیثمر بود تا ترازنامهای از خدمت.
وفاق، اگر معنایی داشته باشد، همواره در پرهیز از التهاب و در تدبیرِ سازنده متجلی میشود. اما اقدامات او، بیش از آنکه بذر همبستگی بپاشد، آتش چنددستگی را شعلهور میکرد. هر تصمیمش، به جای آنکه دیواری بر سوءتفاهمها بگذارد، شکافی تازه در بستر اجتماعی میگشود. چه هزینههایی که از این رهگذر به نظام و جامعه تحمیل نشد؛ هزینههایی که نه در سود وفاق که در زیان اجماعسازی بود. نمونه عینی این وضعیت را میتوان در ماجرای شگفتآور و مشکوک «کنسرت شجریان» دید. تصمیمی ناپخته، شتابزده و بیحساب که نهتنها هیچ نفعی در بازسازی سرمایه اجتماعی نداشت، بلکه زخمی تازه بر اعتماد عمومی زد. این حادثه، بهمثابه نماد یک سیاستورزی بیتدبیر، بار دیگر نشان داد که چگونه یک خطای کوچک در محاسبه، میتواند موجی از ناامیدی را در دل مردم ایجاد کند. جامعه، به جای آنکه نشانی از همگرایی در این تصمیم بیابد، سرشار از حس تلخ بیاعتمادی شد.
باید پرسید: هزینه این ماجراجوییها را چه کسی پرداخت؟ آیا جز نظام سیاسی و مردم، طرف دیگری در این میان زیان دید؟ و آیا مسئولیتی سنگینتر از این بر دوش یک مدیر هست که سرمایه اجتماعی را پاس دارد و از لطمه بر اعتماد عمومی بپرهیزد؟ نادره رضایی اما درست برعکس، هر جا قدم گذاشت، گرد و خاکی برانگیخت و سرمایهای را از کف برد. سیاستورزی، در منطق حکمت و تدبیر، بر پایهی «هنر شنیدن» و «قدرت همسخنی» استوار است. آنکه در مقام مسئولیت مینشیند، باید بتواند شکافها را پر کند، نه اینکه خود بدل به منشأ شکاف شود. اما رضایی، گویی هرگز درنیافت که وزارت، میدان چریکی و انقلابیگری نیست. این جایگاه، نه جایی برای تسویه حسابهای نمادین و ماجراجوییهای رسانهای، که عرصهای برای صبر، تدبیر و ایجاد اطمینان است.
برکناری او، صرفاً یک تغییر اداری نبود؛ بلکه نشانی از بازگشت عقلانیت به میدان حکمرانی است. جامعه بهروشنی دریافت که در فضای امروز، بیش از هر چیز به مسئولانی نیاز است که وفاق را پاس دارند و اعتماد عمومی را تقویت کنند. این برکناری، پیامی روشن دارد: جایی برای کسانی که جز جنجال نمیدانند و جز شکاف نمیکارند، در ساختار تصمیمسازی باقی نخواهد ماند. آینده سیاست ایران، نه در دست آنانی است که از هر حادثه، یک نمایش رسانهای میسازند، بلکه در دست کسانی است که به معنای واقعی کلمه «خدمت» را جایگزین هیاهو میکنند. از این منظر، تجربه کوتاه رضایی، یک هشدار تاریخی بود: آنکه هنر وفاق ندارد، دیر یا زود جایگاه خود را از دست خواهد داد.
در پایان باید گفت: سیاست، میدان نزاع چریکی نیست. وزارت، عرصه سنگرگیریهای بیپایان نیست. این جایگاه، حریمی است برای کسانی که توان گفتوگو، تدبیر و اجماعسازی دارند. نادره رضایی رفت، اما پرسش بنیادین همچنان باقی است: آیا از این تجربه خواهیم آموخت که «وفاق» نه با جنجال، که با حکمت ساخته میشود؟
******
فهم نادرست یاسر هاشمی از مقوله استقلال
یاسر هاشمی رفسنجانی در روزنامه سازندگی نوشت:
برنامه روز سوم سپتامبر چین که به مناسبت هشتادمین سالگرد پیروزی مردم این کشور علیه ژاپن و جنگ جهانی دوم با عنوان «رژه روز پیروزی چین ۲۰۲۵» در میدان تیان آن من پکن با رژه بیش از ۱۰ هزار سرباز و رونمایی از دستاوردهای نظامی این کشور در حضور سران ۲۶ کشور جهان؛ به خصوص ولادیمیر پوتین و کیم جونگ اون، تصویری از شکلگیری دوباره یک بلوک قدرت جدید در جهان را به نمایش گذاشت. رویدادی که حضور ایران آن هم در غیاب کشورهای عربی منطقه و ترکیه، دیکته نانوشته سیاست خارجی جمهوری اسلامی را در نگاه جهانیان قرار داد، رویدادی که برای تحلیلگران و ناظران ایرانی، یادآور یکی از بنیادیترین شعارهای انقلاب ۱۳۵۷ است: «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی». شعاری که قرار بود، استقلال ایران را از هر دو بلوک شرق و غرب تضمین کند اما اکنون پس از ۴۷ سال، پرسشی جدی را پیش روی ما میگذارد؛ آیا ایران واقعاً راهی مستقل پیموده است؟
در بهمن ۱۳۵۷ انقلابی در ایران رخ داد که مهمترین وعدهاش، استقلال بود. مردم که از سلطه آمریکا و از سوی دیگر از رقابتهای جهانی جنگ سرد به تنگ آمده بودند به دنبال هویتی تازه برای کشور بودند. آیتالله خمینی در همان سالها با صراحت اعلام کرد : «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» به این معنا که ایران نه دنبالهروی آمریکا باشد و نه زیر پرچم شوروی. این شعار پایهگذار دولت جدید اسلامی در سیاست داخلی و خارجی شده و به معنای استقلال مردم و دولت؛ حتی در قانون اساسی ثبت شده است. شعاری که در فضای جنگ سرد، معنا و جذابیت ویژهای داشت. جهان به دو اردوگاه تقسیم شده بود و کشوری که بتواند از هر دو فاصله بگیرد، مدعی استقلالی کمنظیر میشد. انقلاب اسلامی از همان ابتدا کوشید این تصویر را از خود بسازد.
در دهه ۱۳۶۰ ایران وارد جنگی تحمیلی با عراق شد. در این جنگ، هر دو بلوک شرق و غرب عملاً علیه ایران بودند. آمریکا با حمایتهای اطلاعاتی، تسلیحاتی و سیاسی در کنار صدام حسین ایستاد، شوروی نیز بهعنوان تأمینکننده اصلی سلاح برای عراق عمل میکرد. ایران در این سالها بیش از هر زمان دیگری شعار استقلال را تکرار کرد چون واقعاً تنها بود. شعار «نه شرقی، نه غربی» به نمادی از مقاومت تبدیل شد؛ اما در واقع این شعار بیش از آنکه یک استراتژی پایدار باشد، پاسخی به شرایط اضطراری جنگی بود که ایران را در انزوای کامل قرار داده بود.
با فروپاشی شوروی در اوایل دهه ۱۹۹۰ جهان وارد دورهای تکقطبی شد که آمریکا در رأس آن بود. برای ایران این یک چالش بزرگ بود. دیگر بلوک شرقی وجود نداشت که با آن فاصله بگیرد و تنها رقیب باقیمانده، غرب و در رأسش آمریکا بود. در این دوران، سیاست «نه شرقی، نه غربی» عملاً به سیاست «ضدیت با غرب» تبدیل شد. چراکه شرق دیگر وجود خارجی نداشت و شعار استقلال به تدریج رنگ و بوی تقابل صرف با آمریکا گرفت.
از دهه ۱۳۸۰ به بعد با افزایش فشارهای هستهای و تحریمهای گسترده، ایران بیش از گذشته احساس نیاز به متحدان خارجی کرد. در شرایطی که هیچ کشور غربی حاضر به همکاری گسترده با ایران نبود، نگاهها به سمت شرق چرخید. روسیه تبدیل به تأمینکننده اصلی تسلیحات شد. چین شریک اقتصادی اول ایران در خرید نفت و پروژههای زیربنایی شد. این همکاریها به دلیل ضرورت اقتصادی و سیاسی بود که نه تنها هیچ اشتراک ایدئولوژیک نداشت؛ بلکه از دینمداری و خدامحوری ایران تا بیخدایی و لائیک و بیمذهبی؛ فاصله از غرب تا شرق زمین است؛ اما به تدریج، چرخش به شرق به یک راهبرد رسمی تبدیل شد؛ آن هم در حالی که شعار اصلی انقلاب دقیقاً خلاف این وابستگی بود.
اکنون در دهه ۲۰۲۰ جهان بار دیگر نشانههای بازگشت به نوعی نظم دوقطبی یا چندقطبی را نشان میدهد. چین به عنوان قدرت اقتصادی- نظامی نوظهور در حال چالش مستقیم با آمریکاست. در این شرایط بلوکبندیهای سیاسی ایران عملاً جایگاه خود را در بلوک شرق جدید تعریف کرده است: عضویت در سازمان همکاری شانگهای، قرارداد ۲۵ ساله همکاری با چین و شراکت استراتژیک با روسیه در مسائل منطقهای و نظامی. این نشانهها حکایت از آن دارد که ایران پس از ۴۷ سال عملاً به یک اردوگاه جدید پیوسته است؛ اردوگاهی که در تناقض آشکار با شعار «نه شرقی، نه غربی» قرار دارد.
سؤال اصلی امروز این است: آیا ایران واقعاً استقلال خود را حفظ کرده است؟ یا تنها جابهجایی بلوکها رخ داده است؟ در حوزه اقتصاد، چین به بزرگترین مشتری نفت ایران و یکی از معدود روزنههای تجاری کشور بدل شده است. در حوزه سیاست خارجی بسیاری از مواضع ایران با روسیه همسو است حتی اگر منافع ملی ما الزاماً اقتضا نکند. در حوزه نظامی همکاریهای امنیتی و دفاعی با مسکو و پکن بیش از هر زمان دیگری برجسته است. چنین شرایطی باعث میشود، پرسش جدی مطرح شود: آیا «نه شرقی، نه غربی» فقط یک رؤیای دست نیافتنی بود که نهایتاً به «بله شرقی، نه غربی» تبدیل شد؟



