اخیرا بخش کوتاهی از گفتوگوی عبدالرضا رحمانیفضلی، وزیر کشور دولت روحانی با برنامهای که به همت موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) تهیه میشود، به صورت مجزا منتشر شد که حاوی نکاتی راجع به وی در دولت روحانی است. او میگوید که روز دوم پیروز شدن آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ایشان مرا دعوت کرد تا به عنوان رئیس دفتر مشغول به کار شوم، به خاطر اینکه شخصی عملیاتی بودم، این منصب را نپذیرفتم؛ ایشان وزارت اقتصاد را به من پیشنهاد داد و در ادامه روحانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به ایشان پیشنهاد داد که به دلیلی که در مصاحبه اعلام نشد، آن را نپذیرفت. روحانی در ادامه مسئولیت های دیگری را به او پیشنهاد داد و در نهایت هم به وزارت کشور به او رسید.
به سخنان رحمانیفضلی هم می توان انتقاداتی وارد کرد، اما اصل بحث در اینجا به شرایط انتخاب وزیر به عنوان یک مدیر تخصصی در حوزه های مختلف کشور مربوط است. رحمانیفضلی که در رشته جغرافیای انسانی تحصیل کرده پیشنهاد وزرات اقتصاد از رئیس جمهور دریافت می کند! همچنین مسئولیت های دیگری که می شود پرسید چطور ممکن است فردی جامع شرایط در پست های کاملا متفاوت باشد؟!
زمان گرفتن رأی اعتماد وزرای دولت خاتمی در مجلس را برخی حتما به یاد دارند. نماینده مجلسی که موافق حسین مظفر برای وزارت آموزش و پرورش بود، پشت تریبون مجلس رفت و در پایان سخنانش گفت: او برادر سه شهید است! در آن سال من که جوانی بیست ساله بودم از این جملات حیرتزده شدم! مگر می توان مسئولیتی به این مهمی را به شخصی سپرد فقط به این دلیل که او برادر سه شهید است!
گفتوگوی اخیر ذکر شده با رحمانیفضلی بار دیگر نشان می دهد که روش انتخاب وزرا در کشور ما علمی و هدفمند نیست چرا که طی آن یک شخص به راحتی از رئیس دفتر رئیس جمهور تا وزارت اقتصاد و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت کشور را پیشنهاد می گیرد!
وقتی این مسائل را با وضع موجود می سنجیم، می توان گره مشکلات و نابسامانی های وضع موجود را در این نکات مهم اما به ظاهر کوچک دید. یکی از اساتید ما که سالها درس توسعه را در دانشگاه تدریس می کرد، تفاوت بین کشورهای درحال توسعه و توسعه یافته را چنین شرح می داد: کشور درحال توسعه کشوری است که به سؤالهای مهم و اساسی، پاسخ ساده، بدون فکر و تأمل و پیش افتاده می دهند. کشور توسعه یافته هم کشوری است که حتی به سؤالات ساده هم جواب مفصل، فکر شده و مهم میدهند. بسیاری از مدیران حل مسائل کشور را بسیار ساده میپندارند، اگر ساده بود که تاکنون حل شده بود. همین ساده پنداری مسائل و معضلات کشور نشان دهنده فهم نادرست و نداشتن تخصص است.
می دانیم که مدیریت، رشته ای آمیخته با علم و هنر و تجربه است که مدیر باید از آن برخوردار باشد و مدیران توانمند لزوما نباید متخصص در همان رشته باشد، اما روشهای انتخاب مدیران در ایران بسیار جالب است، همه ما از این دست مدیران بسیار دیده ایم که تجریه، توان مدیریت، سطح تحصیلات و حتی رشته تحصیلیشان با نوع مسئولیتی که به عهده گرفته اند سنخیتی ندارد. این معضل در میان کارمندان هم دیده می شود و به سرعت در حال رشد است. همین نکات بسیار ساده باعث شده که امروز کودکان و جوانان میلی به ادامه تحصیل ندارند، چون می بینند که افراد با سطح سواد و تخصص پایین تر به راحتی در مشاغل مهم جذب می شوند و حتی در رده های بالای مدیریتی قرار می گیرند، چون ارتباطات مناسبی دارند، اما افرادی که شایسته تر هستند نتوانسته اند شغل مناسبی برای خود دست و پا کنند.(البته بیمیلی دانشآموزان و دانشجویان به تحصیل دلایل زیادی دارد که هدف ما در این نوشته نیست.)
یکی از صفات مهم مدیر، آیندهنگری و پیشبینی آینده است که تا شخصی در آن رشته متخصص نباشد نمی تواند آینده این رشته را در کشور پیش بینی کند، امروزه یکی از مهمترین مشکلات ما که در همه جای کشور مطرح است، «کمبود آب» و مسائل مرتبط با آن از قبیل خشکسالی، فرونشست زمین، کشت و زرع و ... است. اگر حداقل از بیست سال پیش مدیران آینده نگری در این عرصه داشتیم، الان وضع ما این گونه نبود.