محمدکاظم انبارلویی کارشناس مسائل سیاسی در یادداشتی به تحلیلی در خصوص انتخابات اخیر ریاست جمهوری پرداخت. متن این یادداشت که در روزنامه رسالت منتشر شده به شرح ذیل است:
تحليل انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي اسلامي براساس دادههاي واقعي خيلي مهم است. در فتنه 88 جماعتي از يك جريان افراطي اصلاحات با شعار «رأي من كو» و با ادعاي دروغ بزرگ تقلب به خيابانها آمدند درحاليكه كف رأي آنها بيشتر از 13 ميليون نفر نبود. منافقين و سلطنتطلبها و ضدانقلابها آنها را در اين رويكرد ياري كردند و 8 ماه مملكت را با آشوبي كه بپانمودند سركار گذاشتند.
منافقين با شعار «مرگ بر اصل ولايت فقيه» و نيز شعار «انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است» جريان افراطي اصلاحات را ياري كردند.
وقتي اوج فتنه، در روزعاشوراي سال 88 تهاجم به شعائر كربلا رسيد يكي از دو سر فتنه گفت؛ «اينها مردان خداجوي بودند» خيلي زود مردم فهميدند آنها مردان كدخدا و پيادهنظام جورج سوروس در تهران هستند. نتانياهو از آنها به عنوان پيادهنظام اسرائيل در تهران ياد كرد.
اصلاحطلبان افراطي انتخابات رياست جمهوري 1400 را تحريم كردند. برخي تحريم فعال و برخي تحريم خاموش! اما اصلاحطلبان معتدل با 16 حزب و تشكل خود رسما از همتي حمايت كردند و حتي شخصيتهايي مثل كروبي، خاتمي، سيدحسن و ... در انتخابات شركت كردند و به همتي رأي دادند. نتيجه اين حضور آن شد كه همتي با 2443387 رأي به عنوان سومين نامزد، ركورد خود را نشان داد.
با اين ركورد، سعيد حجاريان خبر مرگ اصلاحات را اعلام كرد و گفت:«اصلاحات صندوق محور مُرد! اما قبل از تدفين شكوهمند بايد به اتاق تشريح برده شود تا علت مرگ روشن شود.آيا مرگ به علت كهولت سن بوده است يا ميتوان ردّ پاي قاتل يا قاتلاني را پيدا كرد!»
از نظر وي اصلاحطلبان دوگونه هستند 1- اصلاحات صندوق محور 2- اصلاحطلباني كه به غير از صندوق رأي، اهداف خود را دنبال ميكنند.
اينگونه دوم همانها هستند كه دو فتنه بزرگ را در سالهاي 78 و 88 تدارك ديدند و در براندازي خاموش با استكبار جهاني همراهي كردند.
بهانه و بگو مگو درباره شركت يا عدم شركت در انتخابات رياست جمهوري زياد است. يكي از اين بهانهها نظارت استصوابي شوراي نگهبان و حذف برخي نامزدهاست. اما اين بهانه در انتخابات شوراها وجود ندارد. چون آنجا ديگر نه شوراي نگهبان حضور دارند نه ادعاي نظارت استصوابي! اصلاحطلبان، انتخابات رياست جمهوري را تحريم كردند اما انتخابات شوراها را تحريم نكردند. آنها با ليست «ائتلاف جمهور» در تهران و حداقل 12 شهر بزرگ فهرست معرفي كردند. اما با يك فاصله نجومي توفيقي به دست نياوردند. اين در حالي است كه سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان در انتخابات سال هاي 84 و 88 و 92 و 96 به عنوان يك ضلع رقابت حكايت از يك حيات سياسي در سپهر سياست ايران دارد.آنها كه در سال 88 با اعتراض و آشوب ميگفتند «رأي ما كو» بايد پاسخ دهند در انتخابات رياست جمهوري و شوراها بهويژه رأي ميليوني شما در تهران كو؟!
برگرديم به سؤال حجاريان و اعلام خبر مرگ اصلاحطلبان صندوق محور!
ما پاسخي براي آن پيدا نكرديم اما خود اصلاحطلبان در معرفي قاتل و يا قاتلان احتمالي خبرهايي وسط صداي شيون اين مرگ تأسفانگيز گفتهاند، شنيدني است.
محمد هاشمي :اصلاحطلبان تحريمي، حرف سعوديها و رژيم صهيونيستي را ميزنند.جبهه اصلاحات راهش را بايد از تندروها جدا كند.
عباس عبدي: تا وقتي مشكل اصلي خودمان هستيم هيچ مشكلي حل نميشود.
مرعشي: نتايج انتخابات نشان داد ما اصلاحطلبان رأي نداريم.
زيباكلام: رأي همتي شليك تير خلاص به شقيقه اصلاحطلبان بود.
روزنامه آفتاب يزد : شوراي نگهبان به داد پزشكيان، جهانگيري و لاريجاني رسيد با حمايت از روحاني هست و نيست مردم را سوزانديم.
آقاي حجاريان ميتواند از ميان اين گزارهها قاتل يا قاتلان مرگ اصلاحات را شناسايي كند.
اصلاحطلبان اكنون گرفتار چهار بحران كليدي هستند. بحران «گفتمان» ، بحران «هويت» ، بحران «رهبري» و بحران «سازمان»!
آنها با حمايت دولت يازدهم و دوازدهم همه تخممرغهاي خود را در سبد دولت روحاني گذاشتند. گراني و تورم سرسامآور، سقوط ارزش پول ملي، عدم توفيق در سياست خارجي و تنظيمات سياست داخلي چون لگدي براين «سبد» بود. سازمان دولت روحاني دربرگيرنده همه مردان هاشمي و خاتمي بود.
آنها همه زور خود را در حوزه كارآمدي زدند چيزي جز همين شاخصهاي اقتصادي تأسفبار كه حال آنها را هم به هم ميزند، به دست نياوردند.
اينكه چرا اين جماعت مدعي اصلاحطلبي به اين روز افتادهاند نياز به تحقيقات ميداني و پژوهشهاي عميق جامعهشناسانه و روانشناسانه در حوزه سياست دارد.
آنچه كه حقير ميفهمم اين است؛ عاقبت غربپرستي، اعتماد به غرب، مرعوب غرب بودن، مجذوب غرب بودن و مرهون غرب بودن و بالاخره اعتماد به غرب همين است كه ميبينيم! اگر اين رويكرد منحط و غلط را كه بيش از يك صد سال ملت ايران با آن مبارزه ميكند را با نفوذيهاي غرب جمع ببنديم ميشود همين عددي كه درجه اعتبار و سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان را به پايينترين حد ممكن فروكاهيده است.
يك تحليل غلط را از نتايج انتخابات برخي در رسانهها تكرار ميكنند و ميگويند 52 درصد مردم به پاي صندوق رأي نيامدند.گويي در هر انتخابات چه مجلس و چه رياست جمهوري و شوراهاي اسلامي 100 درصد مردم پاي صندوق رأي ميآمدند، و حالا در اين انتخابات 52درصد نيامدند! معمولا در هر انتخابات بين 25 تا 30 درصد مردم رأي نميدهند .اين عدم مشاركت نه ربطي به مخالفت با نظام دارد، نه ربطي حتي به مشكلات اقتصادي ، اين 30 درصد در هر انتخابات رضايت به كسي كه رأي ميآورد ميدهند، همين دليل عدم مشاركت آنها است. اما بقيه كه در انتخابات شركت ميكنند بالاخره يا علاقه به تيم «الف» دارند يا به تيم «ب»
تيم الف همه سرمايه اجتماعي خود را با يك ارزش افزوده در اين انتخابات پاي كار آورد . اما تيم «ب» نتوانست سرمايه اجتماعي خود را پاي صندوق رأي بياورد. اين سؤال در سپهر سياست ايران خطاب به تيم «ب» نقش بسته است؛ رأي شما كو؟ آنها بايد به اين سؤال پاسخ دهند؛ اين رأي كجا رفته است. رفتن دنبال پيدا كردن قاتل بروسلي مشكل آنها را حل نميكند!
جبهه اصلاحات نياز به يك پوستاندازي جدي و پاسخ به سؤالات جديد و جدي در زير سقف گفتوگو دارد. آنها در قرن جديد نياز دارند ويترين رهبران خود و نوع چينش رجال سياسي و مذهبي خود را كاملا عوض كنند. رقيبهراسي نميتواند براي آنها توليد «هويت» كند.
«نه» به رقيب هميشه نميتواند متضمن نظم سازمان رأي آنها در داخل و خارج باشد.
بدعهدي آمريكا و تداوم خصومتورزي غرب با ملت ايران جاذبهاي براي غربگرايي در كشور باقي نگذاشته است. مردم واقعا معتقدند اگر راهحلي براي مشكلات وجود دارد بايد در داخل و با تكيه بر توانمنديهاي عظيم كشور جستجو كرد.
از مذاكره بيحساب و كتاب با آمريكا و سه كشور شرور اروپايي هيچي عايد كشور نميشود. جريان افراطي اصلاحطلب بايد بداند از تحريم انتخابات و قهر با صندوق «دموكراسيخواهي» بيرون نميآید. آنچه از آن حاصل ميشود اين است كه رهبران اين جريان را در ته صف منافقين و سلطنتطلبها و ضدانقلابها مينشاند.